از گراند هتل تا کاخ دقیانوس
اینجا، در شهرک غزالی زمان ایستاده است
آرزو احمدزاده ، راهنمای طبیعتگردی
بعد از مدتها بالاخره نوبت به تهرانگردی رسید و اینبار قرعه به نام شهرک سینمایی غزالی افتاد. مدتها بود که تصمیم داشتیم سری به شهرک سینمایی غزالی بزنیم اما هر بار به بهانهای به تعویق میافتاد؛ اما اینبار عزممان را جزم کردیم که برویم و رفتیم. از میدان آزادی تهران به سمت اتوبان لشگری (جاده مخصوص کرج) رفتیم و در کیلومتر 15 تابلو شهرک سینمایی غزالی را دیدیم، بعد از تهیه بلیت وارد شهرک شدیم. از همان بدو ورود فضای شهرک به گونهای است که غرق در گذشته میشویم. ماشینهای قدیمی مقابل در ورودی پارک شدهاند و صدای نوای شد خزان مرحوم بدیعزاده در فضا پیچیده است. با همین صدا وارد مکانی میشویم که مرحوم علی حاتمی، کارگردان فقید ایرانی در سال 1358 برای تهیه فیلم هزاردستان ساخته است. حاتمی با عکسهایی که از ساختمانها، عمارتهای دولتی، محلهها و خیابانهای تهران قدیم تهیه کرده بود در شهرک سینمایی ایتالیا، به نام چینه چیتا با کمک یک نقاش ایتالیایی اتود زد و تابلوهای کوچکی به وجود آورد، سپس با کمک یکی از بهترین دکوراتورهای ایتالیایی به نام جانی کورتینا، نقشه شهرک را ترسیم کرد. ساخت چنین شهرکی نیازمند زمینی با مساحت تقریبی 10 هکتار بود که اراضی کناره اتوبان تهران-کرج در اختیار حاتمی قرار گرفت و در اسفند سال 1358 عملیات احداث شهرک آغاز شد. در ابتدای ورودمان با سینما تابان که نبش خیابان لالهزار واقع شده است روبرو میشویم؛ در حال پخش اولین فیلم ناطق ایرانی به نام دختر لر است. کمی جلوتر میرویم و به گراند هتل میرسیم. جلو گراند هتل میایستم و به ایوانی که خان مظفر با آن کت و شلوار سفیدش مینشست مینگرم و به یاد بزرگانی چون مرحوم عزتالله انتظامی و جمشید مشایخی میافتم. کمی آن طرفتر طلافروشی قازاریان و کافه مولنروژ رخ مینمایند. به تابلو مغازهها که نگاه میکنم واژههایی میبینم که برای نسل امروز غریبهاند، واژههایی مانند: خیاطخانه، بزازی، عکاسخانه، بقالی، عدلیه، ژاندارمری، دواخانه و ... . بهراستی که برخی واژههای قدیمی ملموستر و مانوس تر بودند. در این لالهزار که قدم میزنم تمام کودکیام که با اشتیاق، تمام خانواده پای تلویزیون به تماشای هزاردستان مینشستیم میافتم، امان از تکنولوژی که صفای دورهمیهای قدیم را کمرنگ کرده است. از خیابان لالهزار بیرون میرویم و وارد بازارچه خانیآباد میشویم. محلهای قدیمی با دیوارهای کاهگلی که برای ساخت فیلم جهانپهلوان تختی ساخته شده است. حس خوبی است وقتی در کوچههایی قدم میزنم که روزی اسطوره تکرارنشدنی جوانمردی در آن قدم میزد. فضای شهرک بهگونهای است که اگر چشمانتان را ببندید لحظه لحظه فیلمهایی که آنجا ساخته شدهاند را میبینید. بعد از خانیآباد به مکانی میرسیم با نخلهایی بلند و تابلویی که نشانگر شهر کوفه است. شهر کوفه مرا به یاد امام علی میاندازد، طلحه و زبیر و معاویه و قطام و ابنملجم مرادی که هیچگاه چهرهاش از خاطرم پاک نمیشود، شما چطور؟ از تهران پهلوی و قاجار گذشتیم و به چند صد سال قدیمتر رفتیم. و حالا در فضایی ایستادهایم که باز هم قدیمیتر است: اورشلیم. سازهای زیبا با ستونهای بلند و خانه مریم که در گوشهای جای گرفته است. کلام عیسی در آغوش مادرش در گوشم میپیچد که میگوید:«من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است». اینجا همه در تاب و تب عکاسی هستند و خاطرات روز شیرینشان را ثبت میکنند و من آخرین خاطرهام را در 270 سال پیش از مسیح و در کاخ دقیانوس ثبت میکنم، و به یاد مردانی میافتم که به عمیقترین خواب دنیا فرورفتند و با خواست پروردگار بیدار شدند. اینجا، در شهرک غزالی زمان ایستاده است.
دیدگاه تان را بنویسید