دریاچه سقالسکار
یکی از هزار دیدنی گیلان
آرزو احمدزاده (راهنمای طبیعتگردی)
این روزها که همهجا درگیر سیل است و شرایط جوی ناپایدار، ما هم خانه را بر هر سفری ترجیح دادیم و تصمیم گرفتیم به جای رفتن به دل خطر، آلبوم خاطرات سفرهای گذشته را ورق بزنیم. سفر همیشه خوب است و جانی تازه به انسان میبخشد اما گردشگری طبیعی و یا به قولی طبیعتگردی و یا هر نوع سفری که با طبیعت در ارتباط است به نوعی ریسکی در خود نهفته دارد و آن ریسک دقیقا همان طبیعتی است که از دیدنش لذت میبریم، طبیعت همانقدر که زیبا و دلنواز است به همان اندازه نیز خطرناک است و جانگیر. پس حالا که آلبوم سفرها را ورق میزنم شما را نیز در مرور خاطراتم به مکانی دیدنی در گیلان زیبا شریک میکنم.
بعد از مدت ها تصمیم گرفتیم سری به گیلان جان بزنیم. گیلانی که هر سویش بهشتی است دیدنی. از شالیزارها و بوی برنجش گرفته تا چای کاریهای لاهیجان، از ماسوله پلکانی گرفته تا قلعه جنگلی رودخان، از مرداب بینظیر انزلی گرفته تا دریاچه سقالسکار. آری، این بار به سراغ دریاچهای قرار بود برویم در دل جنگلهای شمال، به نام سقالسکار. صبح جمعه به همراه چند نفر از دوستان با سه خودرو به سمت رشت عازم شدیم. تصمیم بر این بود که صبح خیلی زود حرکت نکنیم و صبحانه را در قزوین بخوریم. حدود ساعت 7 صبح از کرج راه افتادیم و 8 صبح قزوین بودیم و در خیابان روبهروی سرای سعدالسلطنه در حال خوردن حلیم بودیم.چای را نیز همانجا خوردیم و به سمت رشت راهی شدیم. بعد از مدتها تصمیم گرفتیم به جای اتوبان رشت از جاده قدیم برویم که ایکاش نمیآمدیم. بیشتر رستورانها تعطیل بودند با شیشه های شکسته که بیشتر شبیه مخروبهای شده بودند. دلمان باز که نشد هیچ بیشتر چهره هامان گرفتهتر شد. رودبار، طبق معمول استراحت کوتاهی کردیم و چایی نوشیدیم و به سمت رشت حرکت کردیم. بعد از سراوان به سمت شفت رفتیم و بعد از آن به سمت روستای سقالسکار که از توابع لاکان است پیچیدیم. جادهای باریک که در نهایت به دریاچهای شگفت انگیز ختم میشد. ماشین را پارک کردیم و به سمت دریاچه رفتیم. انگار که آیینهای نیلگون وسط جنگل گذاشته باشند و انعکاس شفاف درختان اطرافش محسور میکرد هر بینندهای را. چند دقیقهای محو آیینه تمام نمای روبه رویم شدم. کمی زمان برد تا توانستم به خودم بیایم. کم کم به دریاچه نزدیکتر شدم. اینجا سکوت بود و سکوت و سکوت، و چیزی جز همهمه گاه به گاهی باد و صدای پرندگان چیزی شنیده نمیشد. مسیر دور دریاچه را پیاده رفتیم و یک دل سیر عکاسی کردند بچه ها و من فقط از آرامشش لذت میبردم. آنقدر با عجله برنامه آمدن را چیده بودیم که بعضی از دوستان غذا همراه نداشتند. در ابتدا تصمیم گرفتیم نهار را در شهر بخوریم، اما آنقدر اینجا زیبا بود که نمیشد از زیباییهایش دل کند، پس تصمیم بر آن شد که چند نفر از دوستان به شهر بروند و کمی مواد خوراکی بخرند و نهار را همینجا کنار دریاچه طبخ کنیم. نمیدانم فاصله بین رفت و برگشتشان چقدر بود اما من تمام این مدت را زیر سایه درختی دراز کشیده بودم و با چشمانی بسته به آواز پرندگان گوش میدادم. لوازم نهار رسیده: سادهترین و خوشمزهترین چیزی که میشود در طبیعت خورد چیزی نیست جز املت، به دامان طبیعت که می رویم خودمان را اسیر قید و بند غذا نمیکنیم، نان و ماست هم که باشد زیر آسمان خدا به دل مینشیند وقتی با دوستان کنار هم هستیم و میخندیم و از لحظهای که در آن به سر میبریم لذت میبریم. سکوت و زیبای سقالسکار عجیب در خاطرم جا مانده است که هنوز هم فراموش نمیشود.
دیدگاه تان را بنویسید