یک جامعه شناس برجسته ایرانی در تحلیل فضای خشونت‌آمیز کنونی کشور معتقد است: تداوم فضای خشن و به اصطلاح پاسخ با مشت آهنین به اعتراض‌ها و مطالبات مردم، در طول دو قرن اخیر صد‌ها یا شاید هزاران بار در جهان تجربه شده است و امر تازه‌ای نیست و همیشه هم چند نتیجه بیشتر نداشته: یا نابودی فوری حاکمیت و سپس هرج و مرج (مثل لیبی)، یا نابودی فوری یا تدریجی هر دو طرف و فرو رفتن در یک آشوب بی پایان (مثل افغانستان و سوریه).

ناصر فکوهی، نویسنده و عضو انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی ایران‌شناسی در گفت‌وگو با رویداد۲۴ می‌گوید: مدیریت‌ها در سطح کشور ما در حد مدیریت سیستم‌های روستایی باقی مانده‌اند. گویی مدیران شهری و کشوری ما در حال حکومت کردن بر چند روستای کوچک و بزرگ هستند و اغلب نه تفاوت شهر و روستا را درک می‌کنند و نه تفاوت شهر کوچک و بزرگ را. پیچیدگی‌های مدرنیته برای‌شان بیگانه است و تنها به این دل خوش می‌کنند که مدرنیته را امری غربی و برخاسته از اراده‌های «شیطانی» تلقی کنند!

وی ادامه می‌دهد: تناقض زمانی ظاهر و گریبان‌گیرشان می‌شود که خودشان از بخشی از این مدرنیته (فناوری) در بیشترین حد ممکن مثلا برای رفاه مادی خود و خانواده‌هایشان استفاده می‌کنند. رایانه‌ها، گوشی‌های پیشرفته، برنامه‌های پیچیده و گران‌قیمت کنترل و پیگیری و ... و البته سفر‌های خارجی و اقامت برای گروهی از افراد فرادست در جامعه را نادرست نمی‌دانند و در پشت پرده بدان دست می‌زنند؛ اما به این نکته بدیهی توجه ندارند که در جهانی که شفافیت و گردش اطلاعات در آن با چنین سرعت و گسترشی وجود دارد، هیچ چیز پنهان نمی‌ماند و این بدترین سبک سیاستگذاری است که تصور کنیم می‌توانیم دروغ بگوییم و با صحبت‌هایی ساده‌پندارانه گویی در یک روستای پشت کوه در صد سال پیش حکومت می‌کنیم کسی را قانع کنیم.

فضای بسته بهترین محیط برای نفوذ عناصر امنیتی متخاصم می‌شود

به گفته او بستن فضای سیاسی و امنیتی کردن و دیدن همه چیز، پای بسیاری از افراد را به میان می‌کشد که یا اصولا افرادی «پارانویایی» هستند و به همه کس و همه چیز مشکوک و بنابراین به جای راه حل‌های فرهنگی و اجتماعی دائما راه‌حل‌های امنیتی و سخت‌گیرانه را پیشنهاد و به نوعی شرایط را بدتر و پیچیده‌تر و کشور را منزوی‌تر کرده و بی‌اختیار آب به آسیاب دشمن می‌ریزند یا از این هم بدتر، فضای بسته و امنیتی بر خلاف تصور بهترین محیط برای نفوذ عناصر امنیتی متخاصم می‌شود که به سرعت خود را درون لایه‌های پیچیده افرادی نظیر خود جای می‌دهند و سیاست‌ها و تصمیمات را به گونه‌ای پیش می‌برند که نارضایتی‌ها، تفرقه‌ها، دو‌قطبی کردن‌های جامعه را به حداکثر برسانند، به گونه‌ای که احساس امنیت، احساس خوشبختی و نشاط و شادمانی در جامعه و در میان تمام اقشار، به حداقل ممکن برسد.

سیاست‌گذاری‌ها در این جهت بوده که همه ناراضی شوند

فکوهی می‌افزاید: هدف، نیز روشن است: تخریب و تضعیف سیستم تا حدی که فروپاشی مطلق اتفاق بیفتد. از اینها که بگذریم، دلایل اجتماعی، تاریخی، روانی و ... بسیاری وجود دارند که بنا بر مورد می‌توان مطرح کرد اما تا زمانی که فضای باز سیاسی و آزادی گردش اطلاعات و نقد و بحث اجتماعی تا حد زیادی افزایش نیابد، ثباتی در کار نخواهد بود و «شمشیر داموکلس» ناآرامی و تنش‌ها و شورش‌ها بر بالای سر جامعه باقی مانده و به تبع آن وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی روی خوش به خود نخواهند دید. وقتی همه ناراضی هستند بدون شک سیاست‌گذاری‌ها به صورت آگاهانه یا ناخودآگاهانه در این جهت بوده که همه ناراضی شوند.

این جامعه‌شناس همچنین می‌گوید: من نه به حاکمیت به صورت یک بلوک یکپارچه که همه در آن دارای حساسیت‌ها و دغدغه‌ها و روابط و عقلانیت‌های یک شکل و با کیفیت‌های یکسان هستند نگاه می‌کنم و نه به مردم. این گونه طبقه‌بندی‌ها، اشکال تقلیل‌یافته سیستم اجتماعی هستند که براساس دوگانه‌سازی‌های سیاه و سفید، صرفا پیچیدگی غیر‌قابل فهم یا مشکل را به فرمول‌های ساده‌ای تبدیل می‌کنند که به ظاهر آن‌ها را می‌فهمیم اما در واقع ارزشی ندارند چون بی‌نهایت با واقعیت فاصله دارند و به همین دلیل هم پیش‌بینی‌های ناشی از آن‌ها اغلب اشتباه از آب در می‌آیند: آنجا که همه مطمئن هستند یک حاکمیت از پای در می‌آید، هرگز این اتفاق نمی‌افتد و آنجا که برعکس، همه از ثبات و قدرتمندی یک حاکمیت سخن می‌گویند، یکباره فرو می‌پاشد.