زهرا معرفت

در توصیف واقعیت‌های کشوری مثل ایران ما گفته‌اند جهان سوم جایی است که اگر برای آبادی میهن تلاش کنی، خانه‌خراب می‌شوی و اگر بخواهی خانه خود را آباد کنی، لاجرم باید کشورت را ویران کنی. این مصداق، این روزها تجسم عینی و واقعی در شرکت‌ها و بنگاه‌های کشور دارد که اگر بخواهی اوضاع کارگران آنها را به‌سامان کنی، لاجرم باید خانه‌خرابی خود را بپذیری.

این گزارش روایتی از سرنوشت یک نماینده کارگری است. از نام او، شرکتی که در آن کار می‌کند و جزئیات وضعیت وی چیزی نمی‌گویم تا مشکلی بیش از آنچه شرح خواهم داد، برایش پیش نیاید؛ گرچه به گفته خودش، زندگی فعلی او به قدر کافی سیاه شده اما هنوز هم برای او رنگی بالاتر از سیاهی وجود دارد. کافی‌ست دست از پا خطا کند تا کارفرما در یک چشم به هم زدن، این رنگ بالاتر از سیاهی را نشانش دهد!

هزینه نمایندگی کارگران بالاست؛ گاهی به اندازه تنزل جایگاه شغلی و کاهش حقوق و مزایا و گاهی حتی به قیمت از دست دادن شغل. این هزینه اما برای کارگر ما به اندازه از دست دادن دسترنج سال‌ها کارگری کردن در یک شغل سخت و زیان‌آور و به اندازه از دست دادن آینده‌ای است که سال‌ها برایش برنامه‌ریزی کرده بود.

مسئولیت نمایندگی کارگر را به اجبار و بی‌آنکه بخواهد، به او محول کردند. کمی بیش از دو سال پیش، زمانی که کارگران کارخانه برای داشتن انجمن صنفی، اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل، حذف پیمانکاران و چند موضوع دیگر اعتراض کردند و برای مدتی دست از کار کشیدند، مدیران یک فرصت چند ماهه برای سروسامان دادن به مسائل خواستند. فرصت سپری شد اما هیچ‌یک از خواسته‌ها محقق نشد. کارفرمای کارخانه حتی با تشکیل انجمن صنفی که یک حق قانونی است، مخالفت کرد و بعد از بارها اعتراض تنها به تعیین یک نماینده کارگری رضایت داد. کارگر مورد اشاره ما همان نماینده کارگری بود که بعدها بابت رضایت به پذیرش این مسئولیت، بارها خود را مواخذه کرد اما دیگر کار از کار گذشته بود.

او نماینده کارگران شد تا به خیال خود، امور کارگران را پیگیری کند، غافل از آنکه تنها کمی بعد از رسیدگی به خواسته‌های حداقلی کارگران، قربانی یک بازی تکراری شد. کارفرما برای آنکه به کارگران نشان دهد نتیجه اعتراض چیست، نماینده کارگران را اخراج کرد. او که چند سالی بیشتر تا رسیدن موعد بازنشستگی‌اش نمانده بود، نزدیک به یک سال از کار بیکار شد و در این مدت به دلیل قرارداد موقتش، حتی نتوانست رأی هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف را برای بازگشت به کار بگیرد.

این کارگر در نهایت و بعد از یک سال، با نامه‌نگاری‌های بسیار و پادرمیانی برخی از مسئولان به کارخانه بازگشت اما او اکنون، دیگر همان کارگر فنی سابق نیست و به یک کارگر ساده با حقوق کمتر از ۱۰ میلیون تومان تبدیل شده که حالا در گوشه‌ای از بخش اداری کارخانه نشسته و با هیچ کارگر دیگری در ارتباط نیست. صبح می‌آید و بعدازظهر می‌رود. اضافه‌کار و مزایایش را قطع کرده‌اند. هم‌ردیفانش بیش از ۳۰ میلیون حقوق می‌گیرند ولی کارگر ما در روزهای منتهی به بازنشستگی اجباری‌اش، کمتر از ۱۰ میلیون تومان حقوق می‌گیرد. می‌گوید: «اگر نماینده نمی‌شدم، با حقوق بالای ۳۰ میلیون تومان بازنشسته می‌شدم». حالا اما میانگین حقوق سال‌های آخر بازنشستگی‌اش نزدیک به ۱۰ میلیون تومان است و برای او حق بیمه حداقلی را رد می‌کنند تا میانگین حقوق سال‌های آخر بیمه‌پردازی‌اش را پایین نگه دارند.

یک برگه روبه‌رویش گذاشته‌اند که درخواست بازنشستگی کند و گفته‌اند اگر برگه را امضا نکنی، اخراجت می‌کنیم! می‌خواهند با حداقل حقوق بازنشسته‌اش کنند و نتیجه آن ۱۷ سال کار سخت را یک‌شبه به باد دهند

بازنشستگی اجباری با مستمری ۱۰ میلیون تومانی

حالا یک برگه روبه‌رویش گذاشته‌اند که درخواست بازنشستگی‌اش را امضا کند. به او گفته‌اند اگر برگه را امضا نکنی، اخراجت می‌کنیم! می‌خواهند با حداقل حقوق بازنشسته‌اش کنند و نتیجه تمام آن ۱۷ سال کار سخت را یک‌شبه به باد دهند! می‌گوید: «۱۷سال کار سخت کردم، آسیب ناشی از کار دیدم و بخشی از سلامتی‌ام را از دست دادم. بابت کار در یک فضای آلوده و حضور مستمر در معرض انواع آلاینده‌ها، مشکلات شدید ریوی پیدا کرده‌ام. حالا فقط به جرم اینکه چند ماهی نماینده کارگران بودم، باید با حداقل حقوق بازنشست شوم».

برای خیلی از مسئولان نامه نوشته است. درخواست کرده که چند سال دیگر در کارخانه صبح تا شب کارگری کند تا میانگین دو سال آخر کارش را مانند آن ۱۷سال کار بالا برد. با درخواست او اما موافقت نشده است. به او گفته‌اند باعث و بانی اعتراضات کارخانه هستی اما او می‌گوید: «خواسته کارگران قانونی بود اما من اشتباه کردم که نماینده کارگران شدم».

کاری از دست کسی برنمی‌آید

نمایندگی کارگران هزینه دارد و کارگر ما، نه اولین و نه آخرین کارگری است که این هزینه سنگین را می‌پردازد. همین الان، بسیاری از نمایندگان کارگری مخابرات در استان‌های مختلف با سابقه کار بالا، از کار بیکار شده‌اند. آنها ترجیح می‌دهند از رسانه‌ای کردن این اخراج خودداری کنند تا شاید با سکوت و میانه‌داری، امکانی برای بازگشت به کار داشته باشند. این وضعیت سرنوشت بسیاری از نمایندگان کارگری است. آنها اخراج می‌شوند و سکوت می‌کنند، چون می‌دانند که هیچ قانونی یارای حمایت از آنها را ندارد.

حق داشتن شورای اسلامی کار، انجمن صنفی و نماینده کارگری مانند تمام حقوق دیگری که در قانون کار آمده، در عمل به رسمیت شناخته نمی‌شود. اگرچه حد و حدود مشخصی که قانون کار برای فعالیت تشکل‌های کارگری کشیده، خود مورد انتقاد جدی است اما در وخامت اوضاع فعالیت تشکل‌ها، همین بس که بگوییم این تشکل‌های قانونی در عمل اجازه فعالیت ندارند و اگر نمایندگان آن کمی پا را از گلیم خود فراتر بگذارند، به سرنوشتی مشابه دچار خواهند شد.

واقعیت این است که کارگران امنیت شغلی ندارند و در نبود امنیت شغلی، هیچ مرجع قانونی نمی‌تواند از آنها در برابر تضییع حقوقشان دفاع کند. کارگر ما می‌گوید بارها از نمایندگان کارگری کشوری و نمایندگان شورای اسلامی کار درخواست کمک کرده اما به او گفته‌اند، چون قرارداد موقت هستی، کاری از دست ما برنمی‌آید. به او گفته‌اند بعد از بازنشستگی می‌توانیم گزارش وضعیت تو را به رسانه‌ها بدهیم و علیه کارفرما افشاگری کنیم! او اما می‌گوید: «این افشاگری به چه کار من می‌آید وقتی دسترنج ۱۷ سال کار سختم را از من بگیرند».

نماینده کارگران شد تا امور کارگران را پیگیری کند، غافل از آنکه کمی بعد، قربانی یک بازی تکراری شد و کارفرما برای آنکه به کارگران نشان دهد نتیجه اعتراض چیست، نماینده کارگران را  اخراج کرد

او قرار است دسترنج ۱۷ سال کارش را از دست بدهد و هیچ دادگاه و مرجعی هم نمی‌‎تواند مقابل این تصمیم ظالمانه کارفرما بایستد. به لطف قراردادهای موقت، او به راحتی کنار گذاشته می‌شود، به اجبار بازنشسته می‌شود و مستمری‌اش از ۳۰ میلیون تومان به ۱۰ میلیون تومان کاهش پیدا می‌کند. کارگر ما قرار است آینده‌ای را که سال‌ها برایش برنامه‌ریزی کرده و هزینه داده بود را از دست بدهد. او البته تنها نیست. سرنوشت او سرنوشت بسیاری از کارگران است و این بلایی است که مکرر بر سر نیروی کار موقت بدون تشکل می‌آید.