سیطره بوروکراتها بر تیم اقتصادی دولت
نیما نامداری
دو وزارتخانه مهم اقتصادی وزیر ندارند و منطقا باید در روزهای آینده تعیین تکلیف شوند. این نگرانی وجود دارد که وزرای پیشنهادی به مجلس توانایی کافی برای اداره این دو وزارتخانه مهم را دارند و نیز انتخاب آنها بهعنوان یک سیگنال مثبت که نشاندهنده اصلاح جهتگیریهای اقتصادی دولت باشد در جامعه تلقی خواهد شد یا خیر. متاسفانه شنیدهها و قرائن از فرآیند انتخاب وزرا به این نگرانیها دامن میزند.
برای اینکه ارزیابی گزینههای وزارت صرفا به قضاوت اشخاص تقلیل نیابد (اگرچه قضاوت اشخاص هم در جای خود مهم است) لازم است چارچوبی برای دستهبندی ویژگیهای حرفهای- سیاسی مدیران ارشد اقتصادی داشت. با کمی سادهسازی میتوان مدیران ارشد اقتصادی را به سه دسته تقسیم کرد: بوروکراتها، تکنوکراتها و سیاستگذاران اقتصادی.
بوروکرات کسی است که معمولا دانش تخصصی چندانی ندارد و اعتبار حرفهای خود را از سابقه کار اجرایی و ارتباطات شخصیاش کسب میکند. او نه سیاستگذار است نه مهندس، توانایی او در کار با دیوانسالاری دولتی و شناخت و زیر و بم نظام اداری است. بوروکراتها تحول ایجاد نمیکنند، بوروکراتها جهتگیریهای سیاستی را تغییر نمیدهند آنها مجری سیاستهایی هستند که دیگران تدوین کردهاند. بوروکرات خوب مجری خوبی است یعنی میتواند سیاستهایی را که به او ابلاغ شده در نظام اداری به اجرا درآورد چون توان مدیریت ذینفعان را دارد، توان لابیگری دارد، ضوابط و قوانین را میشناسد، توازن قدرت را میفهمد و خلاصه بلد است از سازمانهای کند و بیانگیزه و بعضا ناسالم کار بکشد. بوروکرات خوب حتی یک سیاست اشتباه را به خوبی اجرا میکند و بوروکرات بد حتی در اجرای سیاست درست هم ناکام میماند. بوروکراتها مدیران جلسه هستند زیرا جلسات و کمیتهها و شوراها به آنها امکان تعامل و مانور قدرت میدهند. سیاستگذار هم کسی است که دانش تخصصی درحوزه پایهای دارد. سیاستگذار اقتصادی، اقتصاددان واقعی است. به تاثیرات متقابل سیاستها فکر میکند و مدام درگیر تحلیل متغیرهای اقتصادی است. سیاستگذار اقتصادی خودش مستمرا مطالعه میکند و دانش فردی دارد، در عین حال متصل به موسسات تحقیقاتی و دانشگاههاست که او را به روز نگه دارند. او پشت میزنشین است اما از جلسات طولانی و بیحاصل فراری است. سیاستگذار ضرورتا توان اجرا ندارد و قول کوتاهمدت و قطعی نمیتواند بدهد اما بلندمدت را پیشبینی میکند و هشدارهای کلیدی میدهد. سیاستگذار نسبینگر است و باید توان ارزیابی بستر تحقق سیاستها و تبعات اجرایی آنها را داشته باشد اما مسوولیتی در قبال تغییر آنها ندارد. در یک نظام اقتصادی مطلوب هر سه گونه مدیران بالا نیاز هستند. به شرط آنکه در جای درست قرار گیرند و در یک ساز و کار تصمیمگیری و نظارت منسجم با هم هماهنگ شوند. حال با استفاده از دستهبندی فوق میشود تا حدی الگوی انتصاب مقامات ارشد اقتصادی در دولت فعلی را تحلیل کرد. دو نکته واضح است:
۱- رئیسجمور بوروکراتها را دوست دارد. نزدیکترین افراد به رئیسجمهور که در دفتر وی و معاونتها حضور دارند از همین گروه هستند. وزارتخانههای کلیدی و مشاوران اصلی یا از ابتدا به این دسته تعلق داشته یا به تدریج در دو سال اخیر در کنترل آنها قرار گرفتهاست. این بوروکراتها معمولا حرفشنو هستند و از خود نظری ندارند و بر اساس توازن قوا رفتار خود را تنظیم میکنند زیرا اساسا مزیتشان در همین توان تعامل با همه است. به خصوص که در سالهای اخیر بسیاری از این بوروکراتها در دانشگاهی در گوشه و کنار ایران (یا بعضا دنیا) مدرک اقتصاد هم گرفتهاند و رزومه آنها رسانهپسند شده اگرچه کماکان بوروکرات هستند.
۲- در دولت دوازدهم الگوی روشنی برای انتصاب مدیران بر اساس اقتضائات دستگاه دیده نمیشود. مثلا سازمان مدیریت و برنامهریزی و بانک مرکزی که دو بازوی اصلی رئیسجمهور برای سیاستگذاری اقتصادی هستند از ابتدای دولت در کنترل بوروکراتها بودهاست. اما وزیر امور اقتصادی و دارایی که بیشتر وزارت دارایی است تا اقتصاد و جنبه اجرایی و دیوانسالارانه آن به جنبه سیاستگذاری کاملا برتری دارد در دولت اول یک اقتصاددان بود که بیشتر برای سیاستگذاری اقتصادی مناسب بود. در عین حال معلوم نیست سیاستگذاری اقتصادی توسط چه کسانی انجام میشود.
دیدگاه تان را بنویسید