بهمن بروجنی در گفتوگو با «توسعه ایرانی»:
هنرمند نباید تابع کلکسیونر باشد
روزبه صدر
بهمن بروجنی نقاش ایرانی ساکن پاریس از نسل هنرمندانی است که در جریان نوگرایی ایران تحولات بزرگی را در عرصه هنرهای تجسمی پیش بردند. او همنسل هنرمندانی چون زندهرودی و عربشاهی است و طیف وسیعی از سوابق هنری چون ریاست دانشکده هنرهای تزئینی و درخشش در اولین بینالهای هنری ایران را در کارنامه دارد. بهمن بروجنی متولد 1321(بروجن) با خاتمه تحصیل در هنرستان هنرهای زیبا تحصیلاتش را در دانشکده هنرهای تزیینی ادامه داد. او در بیش از 200 نمایشگاه انفرادی وگروهی حضوری فعال داشته است. همچنین از این هنرمند 6 اثر با عنوانهای؛ مرد با ظرف انار، دیگران کاشتند ما خوردیم، ابرها وگل، در گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشود. گفتگویی با این هنرمند را در ادامه میخوانید.
نزدیک به سی سال گذشته که ساکن فرانسه هستید، نقاشیهایتان چه مسیری را طی کرده است؟
تغییر زیادی در کارهایم شکل نگرفته فقط شاید بشود گفت که من آنجا حتی به طور جدی تر نقاشی کردم چراکه کار تدریس را که سالها در دانشکده هنرهای زیبای تهران دنبال میکردم کنار گذاشتم. البته تا مدتی هنوز هفته ای یکی دو روز را صرف آموزش خصوصی نقاشی و طراحی میکردم اما بعد از مدتی به طور کلی تدریس را کنار گذاشتم و زمان بیشتری را به نقاشی کردن اختصاص دادم. در هر حال در پاسخ شما باید بگویم سکونتم در فرانسه شاید در جزئیات کارها تأثیر داشته ولی در بنیان نقاشیهای من بی تأثیر بوده است.
در مورد شیوه نقاشی کردنتان هم همین موضوع مصداق پیدا میکند؟
اساساً مخالف محدودیت در نقاشی هستم. حتی این که بگویم مثلاً من سنتگرا هستم یا به شیوه خاصی کار میکنم به نظر من ارزش کار هنرمند را پایین میآورد و غیرمستقیم هنرمند را تبدیل به یک زندانی میکند. در واقع فعالیت جدی در زمینه نقاشی از نظر من اینطور معنی میدهد که شما روی مسئله ای متمرکز میشوید و میخواهید نسبت به آن شناخت کامل پیدا کنید؛ مثل یک دانشمند. ممکن است شما در مکانهای مختلفی روی این موضوع کارکنید ولی بنیانها ثابت است. به عنوان یک نقاش شما میخواهید کارکرد نور را بشناسید و بدانید که سایه روشن روی اشیا چطور شکل میگیرد و از این قبیل. مسئله این است که شما هرچه در این باب عمیق تر میشوید دنیایتان وسعت بیشتری پیدا میکند و ممکن است در نقاشی به شکلهای مختلفی آن را بیان کنید. در این موقعیت خودتان دقیقاً می دانید دارید چکار میکنید اما احتمال دارد بیننده فکرکند توجه شما به چیزهای دیگری معطوف شده در صورتی که شما هنوز همان کار را انجام میدهید؛ منتها به جایی رسیدهاید که شاید بیننده عادی نتواند ریشه و وسعت نگاه هنرمند راتشخیص بدهد.
خیلی از اشکال هنر جدید این روزها دیگر دارد از موزهها جمع میشود و به این نتیجه رسیدهاند که با این قبیل آثار نمیشود موزهها را پرکرد. آنها متوجه نقصان و ناکارآمدی این جریانها شدهاند در حالی که ما در اینجا برجستهشان کردهایم و پزشان را میدهیم
با توجه به اینکه در این سالها در ایران هم نمایشگاههایی داشتهاید، فضای هنری داخل را چطور دیدید؟
بعضی اطلاعاتی که به نسل جدید هنر ایران دادهاند از نظر من پذیرفته نیست و موجب شده تا یک نوع گیج شدن را بین دانشجویان هنر و حتی بعضی هنرمندان شاهد باشیم. الان همه فکر میکنند باید خیلی زود سوپراستار شوند و کارشان در حراجها فروخته شود. همه اینها برای هنرمند موضوعاتی خارج از برنامه است و حتی میتواند به آثار هنری صدمه جدی بزند. مثلاً شاید ونگوگ میتوانست کارهایش را هم به فروش برساند اما چون میدانست دارد چکار میکند به سمت بازار هنر نرفت. پیکاسو هردوی اینها را دارد، هم میفروشد و هم کاری را که میخواهد میکند اما این کلکسیونرها بودند که به خدمت پیکاسو درآمدند. الان به نظر میرسد در ایران این موضوع برعکس شده و این طرز فکر به نظر من قابل بحث است. اگر شهرت و ستاره شدن هدف یک هنرمند باشد دیگر بعد از رسیدن به آن نباید نقاشی کند.
این وضعیت چه آسیبهایی را میتواند در آینده برای نقاشی ایران به دنبال داشته باشد؟
اشکالات کار از همین حالا مشخص است و حتی لازم نیست منتظر بمانیم تا نتیجه را ببینیم. مثلاً جکسون پولاک میآید و با آن روش هیجانی و با شهامت رنگ را روی بوم میپاشد و همین تکنیک او میشود اما باید بدانیم که قبل از او «مارک توبی» هم به شکلی این کار را کرده. نکته اینجا است که وقتی زیربنای کار او را میبینید متوجه میشوید در پیوستگی با حرکتهای هنرمندان دیگر پیش از خود است که به این شیوه دست پیدا میکند. متاسفم که مجبورم این اصطلاح را به کار ببرم ولی به نظر میآید که ما آماده خور شدهایم؛ یعنی آنچه را که فردی در جایی دیگر خلق کرده میآییم کپی میکنیم. حتی بعضی وقتها مسئله را از خود آنها پررنگتر و بیشتر در بوق و کرنا میکنیم در صورتی که یک کارشناس با دیدن کارها میتواند تشخیص دهد که مثلاً زیربنای مناسب را ندارد و هنرمند رفته و با دیدن چند موزه و نمایشگاه و برداشتن از اینجا و آنجا اثری را به وجود آورده است. حیف است که ببینیم کار نقاشی ایران به اینجا کشیده شده است. در اروپا وضعیت اینطور نیست و اگرچه استثناهایی هم وجود دارد ولی اکثر هنرمندان این کشورها کارهایشان را آگاهانه انجام میدهند.
بعضی اطلاعاتی که به نسل جدید هنر ایران دادهاند از نظر من پذیرفته نیست و موجب شده تا یک نوع گیج شدن را بین دانشجویان هنر و حتی بعضی هنرمندان شاهد باشیم. الان همه فکر میکنند باید خیلی زود سوپراستار شوند و کارشان در حراجها فروخته شود
میگویید هنرمند تنها باید به کار خود بپردازد و تأثیر از این مسائل نگیرد؟
شرایط و موقعیت زمانی نباید تاثیری در اندیشه هنرمند داشته باشد. اینجا میبینیم که در یک مقطعی وضعیت فروش نقاشی بیرونق است و در زمانی دیگر ناگهان شدت میگیرد.
تأثیر گسترش رسانهها و هنرهای جدید را در بروز چنین مسائلی تا چه اندازه میبینید؟
خیلی از این هنرها مثل کانسپچوال آرت و اینستالیشن این روزها دیگر دارد از موزهها جمع میشود و به این نتیجه رسیدهاند که با این قبیل آثار نمیشود موزهها را پرکرد. خود آنها متوجه نقصان و ناکارآمدی که در این جریانها است شدهاند در حالی که ما در اینجا برجستهشان کردهایم و پزشان را میدهیم. اغلب این آثار تنها در حد یک ایدهاند و شاید هم جالب باشد اما میخواهم بگویم مدروز و اقتضای زمان نباید چگونگی و کیفیت آثار هنری را تعیین کند. نباید فکر کنیم که با این قبیل کارها تنها چند سالی جلوه کنیم و بعد از آن مشخص شود همه اینها طبل توخالی بوده است.
دیدگاه تان را بنویسید