نگاهی به نمایش «جنایات و مکافات»
خودویرانگری ارادی را جدی بگیریم!
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
نمایش «جنایات و مکافات»، اقتباسی از شاهکار فئودور داستایوفسکی، جدیدترین اثر رضا ثروتی است که اینروزها با بازی چشمنواز «بابک حمیدیان» و دیگر ستارههای سینما و تلویزیون در سالن تالار وحدت در حال اجرا است. برخلاف بعضی تئاترها که از ستارگان و هنرپیشههای مطرح سینما برای جذب و کشاندن مخاطب به سالنهای تئاتر و فروش بیشتر استفاده میکنند، به واقع باید اذعان کرد، جنایات و مکافاتی که رضا ثروتی بر صحنه تئاتر به نمایش درآورده است، در زمره این تئاترهای لاکچری به تازه مد شده قرار نمیگیرد.
این نمایش به زیبایی هرچه تمامتر توانسته است با استفاده از دیالوگهای بسیار عمیق و تاثیرگذار، نورپردازی بجا و طراحی صحنهای چشمنواز، دقیقا مفهومِ رمان این اثر را بیکم و کاست به مخاطب انتقال دهد و حالات روحی و رنج درونی «راسکولینکف»، شخصیت اصلی نمایش را همراه با رنج و آلامی که دیگر کاراکترها به فراخور اتفاقاتی که در خلال داستان تجربه مینمایند را بطور شگفتانگیزی به تصویر بکشد. به تعبیری دیگر دکور سه طبقه این نمایش نشاندهنده لایه لایه شدن ابعاد وجودی و شخصیتی «راسکولینکف» است که عذاب وجدان جنایتی که مرتکب شده ذره ذره در لایهها و نظام وجودی او رخنه کرده و باورهای وی را به شدت تحت تاثیر قرار داده است بطوریکه از درون در حال متلاشی شدن است و تماشاگر بر صحنه تئاتر این رنج درونی را به صورت عیان همراه با او لمس میکندد. به همان میزان که با مطالعه رمان «جنایات و مکافات» میتوانیم تمام لحاظات از جمله فقر و نداری، فشار وبیپولی و اضطرابهای راسکولینکف را با خواندن کلمات مسحورکننده درک و لمس کنیم، در خلال تماشای نمایش بر صحنه جادویی تئاتر نیز میتوانیم قدم به قدم با این پسر نحیف، تکیده و رنگ پریدهِ لرزان که با بازی بابک حمیدیان تسخیر میشویم، پیش برویم. باید خاطرنشان کرد «جنایت و مکافات» تعمقی در باب مسائل مهمی همچون گناه، اختیار و بخشایش است. به طور کلی ریشههای نظری این داستان از این استدلال بر میتابد که درنهایت نمیدانیم چرا مردم کاری را میکنند که میکنند! به باور کارشناسان در زندگی آدمی گاهی لحظاتی رقم میخورند که رفتار انسانی از هیچ نظم یا منطقی پیروی نمیکند و ازاینرو آدمی دست به اقداماتی میزند که جز تباهی و خودویرانگری ثمره دیگری را نمیآفریند. ناگفته نماند که «راسکولینکف» در جنایات و مکافات جوانی است که به لحاظ روح و روان، فرد پاک سرشتی است؛ به واقع مظهری از یک جوان خوشنیت است؛ اما وی از دنیایی که در آن میزیسته و ناعدالتی که بر آن حاکم است به تنگ آمده و نمیتواند بعضی از مظالم را در جامعهاش بپذیرد، بنابراین به یکباره تصمیم میگیرد خودش به تنهایی نقشه خود را عملی کند و با یک تبر، «آلینا ایوانونا»، پیرزن نزولخوار را به قتل برساند. برایناساس در جریان این کار، با تمام اهداف درستی که دارد، نه فقط به یک جنایت بلکه به دو جنایت دست میزند؛ یکی کشتن زن رباخوار و دومی یک دختر معصوم است. دختری که محروم از عقل بوده و ساده لوح و بیدست و پا است؛ با این حال «راسکولینکف» او را میکشد و بهاینترتیب تمام نمایش حول محور مکافاتِ جنایاتی که وی مرتکب شده است، پیش میرود. مکافاتی که با عذاب وجوان شروع میشود؛ مکافاتی که هنوز باوجود آنکه قانونی برایش برپا نشده، تنها در ذهنِ مجرم است که شروع شده است. رنج، عذاب وجدان و سرگردانی، مکافاتِ جنایت «راسکولینکف» در ازای هدف بسیار پاکی است که به ظن خود داشته است؛ اما عملی که او مرتکب شده، توجیهکننده رفتاری منطقی نیست و برایناساس است که سرگشتگی احوال در ظاهر و باطن شخصیت «راسکولینکف» نمود بسیار پر رنگی دارد. از بعد روانشناسی نمایش «جنایت و مکافات»، به خوبی جدال ذهنی قهرمان داستان و زجری که میکشد را به تصویر کشانده است و از اینرو تماشاگر همراه با «راسکولینکف» زجری که او متحمل میشود و محکومیتهای نهانی و مکافاتهای درونی که بر خود روا می دارد را لمس و درک میکند و همراه با او زجر میکشد و البته گهگاهی نیز به این نتیجه میرسید که مکافاتهای ذهنی از مجازاتهای ظاهری که قانون و اجتماع بر جسم آدمی تحمیل میکنند، به مراتب دشوارتر، پردردتر دردناکتر است.
دیدگاه تان را بنویسید