نگاهی به نمایشگاه سه دهه فعالیت هنری ناصر عزیزی
شخصیسازی تاریخ و اسطوره
نمایشگاهی از نقاشیهای خلق شده در طول سه دهه فعالیت هنری ناصر عزیزی در قالب نمایشگاه مروری بر آثار این هنرمند، از ۲۴ خرداد در گالری آریانا به نمایش در آمده است. این نمایشگاه فرصتی فراهم میکند که سیر تحولی و تجربهاندوزی این هنرمند از آغاز دهه ۷۰ تا امروز در معرض تماشا قرار بگیرد. تازهترین نمایشگاه ناصر عزیزی که شامل ۵۳ اثر از فیگورها، کالیگرافیها، نقاشیهای برگرفته شده از ایران باستان و موتیفهای شرقی از این هنرمند است. عزیزی از جمله هنرمندان فعالی است که تاکنون بیش از ۸۰ نمایشگاه گروهی و انفرادی در داخل ایران و خارج از کشور برگزار کرده. او در کشورهایی مانند نروژ، سوئیس، آلمان، قطر، کویت و امارات متحده عربی نمایشگاه داشته و نیز در سمپوزیومهای مختلفی در کشورهایی چون فرانسه و اسلواکی شرکت کرده است.
بهروز فائقیان
نسلهای متأخر هنر مدرنیستی ایران چگونه توانستهاند در روند تکاملی این هنر در دهههای اخیر نقش بازی کنند و بر گونهگونی تجربهها در این عرصه بیفزایند؟ شواهد نشان میدهد که آفرینش هنری در این مسیر از سوی طیفهایی از نسلهای نوآمده، به عنوان بیان هنری مطلوب تلقی شده و هنرمندان شاخص این نسلها شکل دادن به ابعاد تازهای در ارتباط با این شیوۀ هنری را تا امروز دنبال کردهاند.
ناصر عزیزی در یک تصویر کلی خاطرات آگاه و ناآگاه ذهن فردی و جمعی را درهممیآمیزد که در نقاطی با نشانهها و ارجاعات تاریخی هم پیوند مییابند. شاید بتوان آثار او را روایتهایی تمثیلی از حیات دانست که در وسعت تاریخ و اسطوره سیر میکند
ناصر عزیزی از این دست هنرمندان است که آفرینش هنریاش در نزدیک به سه دهۀ گذشته تماماً در همین مسیر شکل گرفته و قوام یافته است. او که شناخت آکادمیک هنر نقاشی را در خلال تحصیل در هنرستان هنرهای زیبا و دانشکده هنر و معماری تا مقطع کارشناسی ارشد پی گرفته، در خلال نزدیک به 60 نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران و دیگر کشورهای جهان از جمله آلمان، فرانسه، نروژ و استونی این تجربهها را در معرض دید مخاطبان قرار داده است. این هنرمند به تازگی هم نمایشگاهی از مجموعۀ بیش از 30 اثر خود را به تماشا گذاشت.
آفرینشهای هنری این هنرمند اما از طریق چه خصلتهایی توانسته به شکل دادن ابعادی تازه در هنر نوگرای ایران منجر شود؟ در این مجال دستاوردهای او را در این عرصه به اجمال مرور خواهیم کرد.
شاید یکی از اصلیترین وجوه نقاشیهای ناصر عزیزی، برساختن موجودیتهای دوگانه و چندگانهای باشد که در آثار او به اشکال مختلف ظاهر میشوند. عناصر و اجزایی که او در آثارش پایهریزی میکند، جدا از اینکه چگونه موجودیتی را میسازند، ماهیتی متکثر را پیش چشم میگذارند که برساختۀ او از ابعاد و زوایای چندگانه حیات است. به این ترتیب جهان آثار او کمتر تک ساحتی و یک بعدی به نظر میرسد. عناصر شکلی آثار او که بعدی فیگوراتیو را در آثارش جلوه میدهد، علاوه بر اینکه اغلب به عنوان یک کالبد زیباییشناسانه ظاهر میشوند، اما هر بار لایههای معنایی و بصری افزونی را در خود میپرورانند و از این طریق آثار او از خصلت فرمالیستی صرف فاصله میگیرند. پیکرههای انسانی، حیوانی و گیاهوارههایی که در آثار او میبینیم، گویی کالبدهایی برای ظهور یافتن ارواح متکثر موجودیتهایی است که در جهان عینی کمتر جایی دارند. همین متکثر بودن یکی از شاخصههای اصلی تجربههای هنری او را شکل میدهد که تبیینکنندۀ دیدگاه شخصی او به آفرینش هنری در بستر هنر مدرنیستی است.
عناصر و اجزایی که ناصر عزیزی در آثارش پایهریزی میکند، جدا از اینکه چگونه موجودیتی را میسازند، ماهیتی متکثر را پیش چشم میگذارند که برساختۀ او از ابعاد و زوایای چندگانه حیات است. به این ترتیب جهان آثار او کمتر تکساحتی و یکبعدی به نظر میرسد
عزیزی برای تاکید بر ماهیت متکثر نقاشیهایش ساختاری سیال را ایجاد میکند که در این فضا همه عناصر و اجزا در عین اینکه مستقل از یکدیگر حیات دارند، درنهایت موجودیتی یکپارچه را تشکیل میدهند و چشماندازهایی متفاوت را میسازند. به این ترتیب عناصر نقاشیهای او در هر شمایلی که ظاهر میشوند در ادامه دیگری قرار میگیرند و همدیگر را تکمیل میکنند تا در نهایت موجودیت و ماهیت تازهای از مجموعۀ اینها شکل بگیرد. نقاشیهای او در رها کردن ساختارمند عناصر فرمی و رنگها بر پردههایی برساخته از خیال او شکل میگیرد. جهان بیننده با دیدن نقاشیهای او وسعت بیشتری پیدا کند و به دریافتهایی در ذهن مخاطب میانجامد که میتواند به اشتراکات وجودی میان هنرمند و مخاطب تعبیر شود. در چشماندازهایی که هنرمند نقاشیشان میکند، انگار جهان شادابی اولیهاش را باز یافته، همه چیز درخشندگی و شفافیتی سحرانگیز میگیرد و به اصل مرموز و بدوی حیات بازمیگردد. به این ترتیب است که هنرمند نقطه آغاز نقاشیهایش را بر تخیل بنا میکند و از لایههای آشکار جهان عینی کناره میگیرد. در نتیجه همین خصلتها است که تاثیری که نقاشیهای او بر بیننده میگذارد، توصیفهایی برگرفته از ذهنیات و عواطف است.
دور شدن از جهان عینی در آثار او متفاوت از روال مرسوم هنر مدرن در تطور و تحول فرمی یا ذهنیتگرایی صرف نمیانجامد، بلکه در فاصلهای در این میانه شناور میشود. این ویژگی مکانمندی و زمانمندی را از نقاشیهای او میگیرد و جهان برساختۀ هنرمند در همین فاصله است که ظاهر میشود. جهانی که وجهی نمادین دارد و مثل قصههای تمثیلی، رمزآمیز است و قواعد خاص خود را دارد. عناصری که در نقاشیهای او نقش میآفرینند در هر شمایلی که باشند در هیات اسطورههایی درمیآیند که کالبدهای انسانی، حیوانی یا گیاهی دارند. در این مسیر اسطورههای او ماهیتی تلفیقی دارند و توامان از عینیت و ذهنیت نقاش میآیند. این ماهیت درنهایت به حضوری ملموس اما از جنسی غیرمادی و ذهنی در آثار هنرمند منجر میشود؛ همان شاخصهای که در بخشی از تجربههای انتزاعگری هنرمندان مدرنیست به سوبژکتیویته و رها شدن از جهان واقعیت میرسد. ناصر عزیزی در یک تصویر کلی خاطرات آگاه و ناآگاه ذهن فردی و جمعی را درهممیآمیزد که در نقاطی با نشانهها و ارجاعات تاریخی هم پیوند مییابند. شاید بتوان آثار او را روایتهایی تمثیلی از حیات دانست؛ حیاتی که اگرچه با امروز و اکنون سروکار دارد، آن قدر سیال هم هست تا در خاطراتی به وسعت تاریخ و اسطوره هم سیر کند.
دیدگاه تان را بنویسید