چرا سقاتالارهای شمال ایران مهم هستند؟
فرهنگ به روایت نقاشی
هلیا سلمانی، نقاش و مدرس دانشگاه
سقاتالار درواقع به سازه چوبی کوچکی اطلاق میشود که بنای مقدس و باستانی شبیه به یک آلاچیق بلند است و گونهای معماری آیینیاند که به پیروی از معماری بومی شمال ایران طی سدههای پیشین در حریم امامزادهها، تکایا و گورستانها ساخته شدهاند. درواقع سقاتالار یک اطاق دو طبقه نسبتا بزرگ است که با چوبهای مرغوب تراشیده شده و از معماری جالبی برخوردار است که در آن تمام هنر و استادی سازنده به نمایش گذاشته شده و انسان را یاد معابد بودایی در چین و تبت میاندازد.
معروفترین این بنا کیجاتکیه بابل بوده که سرشار از نقوش پیامبران، واقعه کربلا ،جهان آخرت ، نقوش اساطیری، داستان های عامیانه محلی و غیره است. همچنین موضوع شماری از نقوش سقاتالارها، از متون کهن پارسی انتخاب شده که از آن میان می توان به شاهنامه فردوسی و منظومه های لیلی و مجنون و خسرو و شیرین نظامی اشاره کرد. در این مقال به سلسله نقوشی میپردازیم که مضامینی حماسی و افسانهای دارند. بسیاری از مردم عادی شاهکار بیبدیل فردوسی « شاهنامه» را با نام رستم میشناسند. او نماد پهلوانی است و در بین توده مردم با قدرت افسانهای و میهندوستی و جوانمردی نیز عجین گشته است. تصویر رستم در سقاتالارها عموما در حال مبارزه با دیوها خاصه دیو سپید مازندران به تصویر در آمده است. گاه رخش در کنارش ایستاده و گاه نیز او را در حال نبرد با اژدها میبینیم .
از دیگر موضوعات به کار رفته در نقوش سقاتالارها، نبرد گرد آفرید با سهراب است. شیر زنی که چشمی چون گوزن و ابروهایی چون کمان دارد . آن گاه که غرورش جریحه دار گردد به میدان می رود و با دلاوران نیزه بازی می کند و این جسارت و آزادگی اش آدمی را به یاد دختران جسور و آزاده روستاهای شمال کشور میاندازد. علاوه بر شاهنامه فردوسی، در نقاشی سقاتالارها از دیگر متون کهن ادب پارسی نیز استفاده شده است. داستان های جذاب و عاشقانه نظامی یعنی خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون از این دست هستند.
اساسا منظومه ها بعد از آثار حماسی از دیگر سبک های آثار ادبی است که در فرهنگ عامیانه بسیار مقبول افتاده و داستان هایی از آنها ورد زبانها شده است. در سقاتالارها چندین نقش از فرهاد به چشم میخورد که در حال کوهکنی است و شیرین هم به فاصلهای کوتاه در کنار او ایستاده است .نقش دیگر تصویر مجنون است. او با بدنی لاغر و نحیف زیر درخت بیدی نشسته است. مجنون در این نقاشیها از چنان آرامشی لبریز است که بیشتر به یک عارف معتکف شباهت دارد که به اطرافش هیچ توجهی ندارد.
واقعیت این است که افسانههای عامیانه آیینه تمام نمای تجربههای زندگی، سنتها و رفتارهای مردم در درازای تاریخ هستند. گرچه امروز افسانهها را خیالی میپنداریم اما روزگاری آنها بخشی از باورهای حقیقی انسانها و بازتابی از همسانیها و ناهمسانیهای فرهنگی مردم در تمام دورههای تاریخ بوده اند.از این رو حفظ و مرمت این سقاتالارها که حقیقتا راوی فرهنگ کهن این مرز و بوم آن هم در قالب هنر نقاشی و معماری هستند امری ست مهم و واجب.
دیدگاه تان را بنویسید