«بیبازگشت»، نمایش سوگ ادامهدار یک عاشق است
زندگی همچنان جریان دارد...
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
نمایش «بیبازگشت» مونولوگی با موضوع عاشقانه است که پرسه زدن در ذهن ناهشیار یک عاشق افسار گسیخته و حیران را به تصویر میکشاند که معشوق خود را از دست داده و درغم از دادن او به پریشانی روان مبتلا شده است. درواقع داستان روایت حال و احوال مرد عاشقی است که بطرز جنونآمیزی تک تک لحظات زندگیاش را با مرور خاطرات و صحنههای مربوط به روز کشته شدن همسرش از ابعاد و زوایای مختلف سپری میکند. همه ما از دست دادن و مرگ عزیزانمان را تجربه کردهایم؛ میدانیم هرچقدر هم برای کاهش بیتابیها و دل شکستگیهایمان تلاش کنیم، باز هم تلخی مرگ عزیزمان تا ابد و حتی آخرین نفس از آخرین روز زندگیمان همراه ما خواهد بود. مرگ عزیز در هر حالی جانسوز است؛ انگار که با دفن عزیزمان در زیر خروارها خاک، یک تکه از وجود خودمان را هم به تن خاک سرد و نامهربان میسپاریم؛ در این برهه زمانی گرچه زندهایم و روزگار میگذرانیم اما به آدمهایی مبدل میشویم که همراه با سپردن عزیزمان به خاک، با او نیز دفن شدهایم. البته ناگفته نماند که واکنش سوگدیدهها نسبت به از دست دادن محبوبشان یکسان نمیباشد و در این میان بعضی از افراد هستند که ممکن است فقط به ریزش چند قطره اشک از گوشه چشمانشان بسنده کنند.
پژوهشهای روانشناسی ثابت کرده است افراد به فراخور حال و احوالاتشان برای پذیرش مرگ عزیزان خویش چندین مرحله را سپری میکنند تا در نهایت بتوانند این واقعیت را درک کنند که محبوبشان را از دست دادهاند. یکی از تئوریهای شناخته شده درباره مراحل سوگواری نظریه روانشناسی «کوبلر-راس» میباشد که بر این اساس نخستین واکنش افراد در مواجهه با شنیدن خبر فوت عزیزشان «انکار» است؛ در این هنگام فرد با التماس از اطرافیان میخواهد حقیقت را به او بگویند، اعتراف کنند که خبر مطرح شده تنها یک شوخی بیمزه و نابجا بوده است. بعضی از افراد ممکن است تا آخرین روز از عمرشان در این مرحله باقی بمانند و دمبهدم از زندگیشان را در چشم براهی بازگشت ناگهانی عزیزشان سپری کنند. واکنش دوم «خشم و عصبانیت» است؛ اغلب سوگواران پس از شنیدن خبر تلخ و ناگوار فوت عزیزشان از انفجارهای خشم پُر و خالی میشوند و به زمین و زمان ناسزا میگویند که چرا خدا باید از میان هزاران میلیون انسانِ روی کرهزمین، عزیز آنها را انتخاب کند و آنها را داغدار سازد. سومین مرحله از مراحل سوگواری «معامله و بدهبستان با خدا» است. در این دوران فرد به طرق مختلف چانهزنی با خدا و یا هرکسیکه توانایی برگرداندن محبوبش را دارد را بهراه میاندازد، به عبارتی به هر فردی که شاید بتواند عزیزش را زنده کند رو میاندازد و حاضر است هرچه دارد را ببخشد تا محبوب از دست رفتهاش به جریان زندگانی بازگردد. مرحله چهارم گذراندن دورههای «افسردگی، غم و اندوه» میباشد. نکته حائز اهمیت این مرحله آن است که این بخش ممکن است نسبت مراحل گذشته طولانیتر باشد و فرد آنقدر در اندوه و ماتم غرق شود که شیرازه زندگی از دستش خارج شود. از اینرو به خانواده و بستگان چنین فردی تاکید میشود حتما از مشورت با یک روانشناس غافل نشوند، و برای پر کردن خلاهای عاطفی و هیجانی وی زمینهای را فراهم آورند تا فرد با امور دیگری که به آنها علاقه مند است خود را سرگرم کند تا فرصت کمتری برای مرور خاطرات و نشخوارهای ذهنی داشته باشد. درواقع فرد خود را همچون کودکی بییار و یاور احساس میکند که تنها دلگرمی و امید زندگانی خویش را از دست داده و در این دنیای بیرحم و ترسناک بیپشت و پناه مانده است. در این مرحله شدت افسردگی ممکن است به قدری شدید باشد که فرد فکر خودکشی یا اقدام به خودکشی را در سر بپروراند تا یا این طریق بتواند نزد محبوبش برود. بر این اساس روانشناسان به شدت توصیه میکنند از تنها گذاشتن این افراد به شدت بپرهیزید و بطور دائم با محبت کردن و در کنار او ماندن، لحظه به لحظه این اطمینان خاطر را به او بدهید که تنها نیست و کسانی را در زندگی دارد که او را بسیار دوست دارند.
دیدگاه تان را بنویسید