نگاهی به نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند»
حکایت افراد نان به نرخ روز خور
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
وقتی به جامعه مینگریم، باتوجه به فشارهای اقتصادی و معیشتی که مردم با آن دست به گریبان هستند، مشاهده میکنیم شرایط فعلی، جامعه را به سمتی سوق داده که اعتماد اجتماعی در بین مردمان آن به شدت رنگ باخته است؛ به نوعی اعضای یک جامعه که در حکم سرمایههای اجتماعی آن هستند در جهتی در حال حرکتاند که فقط به فکر منفعت و کسب سود برای خویشتن میباشند؛ این گروه از اشخاص که تعدادشان در جامعه نیز کم نیست و روزبهروز هم بر شمارشان افزوده میشود در زمره افرادی هستند که با وزیدن نسیمی از یکسو به سویی دیگر تغییر مکان میدهند و در جایی سکنی میگزینند که صرفا منافعشان در خطر نباشد. خصایص بارز این گروه از افراد آن است که حرف دیگران را چنانچه موجب رضایت طرف مقابل باشد، تأیید میکنند؛ و چنانچه نیاز باشد، تکذیب میکنند؛ چیزی میگویند و حرکتی انجام میدهند که طرف مقابل را خوش آید و روز خود را چنان شروع میکنند که در معرض موافقت باد باشند.
هرچند داشتن این ویژگی از بدترین صفات یک انسان اجتماعی است ولی واقعیتی است که امروزه و در شرایط فعلی جامعه غیر قابل انکار است؛ بطور کلی وجود افراد نان به نرخ روز خور و بوقلمون صفت در زمره موضوعات مهمی به شمار میآید که نیازمند بررسی و آسیبشناسی است. یکی از موضوعات خطیری که نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» به آن پرداخته نیز، همین است که انسانهایی در حال رشد و تکثیر هستند که برای حفظ زندگی و منافع شخصی خویش رنگ عوض میکنند؛ بطوریکه در مسیر رسیدن به اهداف خود از هیچ ترفندی حتی قتل نزدیکترین دوستان و فروختن همسر هم چشمپوشی نمیکنند. افرادی که همچون آفتاب پرست بنابر شرایط، در حال رنگ عوض کردن هستند.
نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» به قلم سُفی اُکسانِن نمایشنامهنویس اصالتا استونیایی است که ماجرایی مربوط به حوادث پیش آمده در دوران جنگ جهانی دوم را روایت میکند. برایناساس «هستی حسینی» با اقتباس از این نمایشنامه و پیوند آن با فضای سیاسی اجتماعی ایران فراز و نشیبهای زندگی یک هنرمند وابسته به این دوران؛ قماشی را به نمایش درمیآورد که از خیانت به جان، مال، ناموس و وطن خود هیچ واهمهای ندارند و مقتضی به موقعیتهای بحرانی و تحولات سیاسی حاکم بر جامعه هر روز به رنگی تغییر میکنند.
از منظر روانشناسی معمولا تمامی افراد، دارای یک سری رفتارهای همیشگی هستند که ناشی از صفات شخصیتی آنهاست. از اینرو صفت در قلمروی روانشناسی، عبارت است از یک ویژگی پایدار در فرد که برای تبیین ثبات در رفتار فرد و تفاوتهایی که در ثبات رفتاری بین افراد وجود دارد، به کار میرود. بنابراین، آن عامل اصیلی که موجب میشود تا آدمی بتواند روی رفتار فردی حساب بازکند، شخصیت آن فرد است؛ به باور کارشناسان چندین عامل در شکلگیری شخصیت انسان مؤثر است که یکی از مهمترین آنها، وراثت میباشد؛ یعنی انسان بهصورت طبیعی یک سری از خصلتهای پایدار را از پدر، مادر و اجداد خود به صورت وراثتی و ژنتیکی کسب میکند. بنابراین منظور از صفات شخصیتی، خصوصیات دائمیای است که یک فرد در اکثر مواقع از خود بروز میدهد. به هر حال باتوجه به آنکه وراثت نقش بسیار مهمی در شکلگیری شخصیت افراد ایفا میکند لازم به ذکر است که عنوان شود که بخشی از شخصیت آدمی به عنوان کانون رفتارساز و جهتدهنده کارهای وی، از طریق وراثت حاصل میشود و بخش دیگرش با انتخاب و اختیار خویشتن خویش شکل میگیرد.
باید تاکید شود که افراد متلون مبتلا به اختلالات شخصیتی از منظر فکری آواره هستند؛ آوارگانی که بدون آنکه بدانند به دنبال چه هستند و چه هدفی دارند، بیکَس و بیخانمان در پهنه گیتی به جستجوی مامن و پناهگاه برمیآیند و ازاینرو هردم به مرام و مسلکی تعلق خاطر پیدا میکنند و سرنوشت خود و دیگران را به مخاطره میاندازند.
دیدگاه تان را بنویسید