گفتوگوی «توسعه ایرانی» با سیمون آیوازیان معمار، گیتاریست، عکاس و نقاش برجسته ایرانی
احساس، مهمترین عنصر هنر است
بهروز فائقیان
سیمون آیوازیان متولد 1323 در بندر انزلی با اتمام دوره دبیرستان و پس از فارغ التحصیلی رشته معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، پس از چند سال تدریس برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد و مدرک دکترای خود را در رشته معماری و باستان شناسی از دانشگاه سوربون پاریس دریافت کرد. او مجدداً در دانشگاه تهران به تدریس رشتهی معماری و در کنار آن عکاسی و موسیقی پرداخت و بالاخره پس از طی مدارج علمی مقام استادی را کسب نمود. آیوازیان در سال 1384، چنگ زرین جشنواره موسیقی فجر را دریافت کرد. او طی دوره دانشگاه همه ساله به عنوان بهترین نوازنده گیتار کلاسیک در مسابقات کشوری انتخاب شده و تا سال 1354 کنسرتهای متعددی برگزار کرده است. از آن تاریخ به بعد نوازندگی را کنار گذاشته و فعالیتش را در این زمینه صرفاً معطوف به پژوهش و تدریس کرده است. از سیمون آیوازیان به عنوان پدر گیتار کلاسیک ایران نام میبرند. اما وجوه کمتر شناخته شده این هنرمند فعالیت او در زمینه نقاشی آبرنگ و عکاسی است. گفتوگویی با این هنرمند را که در ادامه میخوانید، بیشتر به همین وجوه اختصاص دارد.
شما به عنوان معمار، عکاس، همینطور یک نوازندۀ چیره دست گیتار کاملاً شناخته شده هستید ولی از نقاشیهای تان کمتر میدانیم. از چه موقع نقاشی میکنید؟
خانوادۀ مادری من در کار نقاشی بودند و از جملۀ اینها دایی مادرم نقاش دربار تزار در روسیه بود. شنیدهام که اخیراً یک غرفه در موزۀ مسکو به آثار او اختصاص دادهاند. یکی از تابلوهای معروف او که بعدها از فرانسه سر درآورد، از مراسم عاشورا در باکو ( آذربایجان) نقاشی شده بود. من هم تحت تأثیر ایشان از پنج سالگی شروع به نقاشی کردم و همینطور ادامه دادم تا در دورۀ دبیرستان که در مسابقات نقاشی شرکت میکردم و یکی دو بار هم مقام دوم را کسب کردم، اما هیچ وقت اول نشدم ( میخندد). بعد از اینکه وارد رشتۀ معماری شدم حدود ده سالی نقاشی را کنار گذاشتم ولی از سالهای دهۀ پنجاه شمسی دوباره شروع کردم به نقاشی کردن و سه چهار نمایشگاه هم از نقاشیهایم ترتیب دادم. در فاصلۀ سالهای 1984 تا 1990 و پس از رفتن به فرانسه برای تکمیل تحصیلات، یک نمایشگاه نقاشی هم در مرکز فرهنگی خاور نزدیک داشتم و البته چند نمایشگاه کوچک تر که آثار عکاسیام را هم در بر میگرفت در محلهای گوناگون در پاریس برقرار کردم.
آیوازیان: در همۀ هنرها تکنسینهایی را داریم که ممکن است کار را خیلی خوب و تمیز اجرا کنند ولی اثرشان فاقد روح و احساس باشد. به نظر من در هنر و معماری احساس مهمترین عنصر است
از چه تکنیکی برای نقاشیهای تان استفاده میکنید؟
همیشه و از ابتدا با تکنیک آبرنگ نقاشی کردهام. یکی دو بار سراغ رنگ روغن رفتم اما دیدم که حوصلهاش را ندارم؛ کار با رنگ روغن باید در مراحل مختلف انجام شود و پروسه ای طولانی است، در حالی که من دوست داشتم نقاشیهایم زود به نتیجه برسد. به جز این چون در معماری هم اسکیسها را با آب مرکب کار میکردیم دست مان بیشتر به این جور تکنیکها عادت کرده بود. تکنیک آبرنگ تکنیکی سهل و ممتنع است؛ یعنی اگر به موقع عمل کنی نتیجه درست خواهد بود و اگرنه کار به کلی خراب خواهد شد و بهتر است که سعی در اصلاح آن نشود.
هیچ وقت در زمینۀ نقاشی آموزش دیدهاید؟
نه هیچ وقت. یک آلبوم از کارهای دایی مادرم در خانه بود که اوایل از روی آنها کپی میکردم. اینها نقاشیهای آبرنگی او بود که چون خیلی سریع و به صورت اسکیس کار کرده بود تکنیکها را به خوبی میشد تشخیص داد. دورۀ دانشکده هم که شاگرد مهندس سیحون بودم بارها برای طراحی به طبیعت میرفتیم. مهندس سیحون یک اصطلاح را در این سفرها همیشه به کار میبرد که « آقا پشت دست نشین»، ولی ما پشت دست او مینشستیم چون بالاخره آدم باید از استادش چیز یاد بگیرد ( میخندد).
از مکتب آبرنگ اصفهان که در دهههای سی تا پنجاه شمسی و با آثار نقاشان ارمنی شناخته میشود هم تاثیرهایی گرفتهاید؟
اتفاقاً آثار هنرمندان این مکتب مثل «سمبات دِرکیورغیان» و« یرواند نهاپتیان» را خیلی دوست دارم، ولی در آبرنگهای من ریزهکاری قدری بیشتر است؛ البته نه مثل آثار آبرنگ به روش ریزپرداز. در نمایشگاه اخیر یکی دو کار هم به شیوۀ آزاد دارم ولی موضوع اینها بیشتر طبیعت بی جان است.
بعد از بازگشت از فرانسه هم نقاشی را ادامه دادید؟
بله. بعد از بازگشت سه یا چهار نمایشگاه انفرادی نقاشی داشتم و علاوه بر این در دو نمایشگاه گروهی هم شرکت داشتم. یک نمایشگاه در گالری سیحون داشتیم به نام معماران نقاش. دو نمایشگاه هم در گالری کلاسیک و دو نمایشگاه دیگر در گالری والی داشتم. نمایشگاه خیریه ای هم به نفع قربانیان جنگ بوسنی هرزگوین در یک مجتمع ورزشی در انتهای خیابان گیشا برگزار شده بود و از من دعوت شد تا در آن هم شرکت داشته باشم. متاسفانۀ رزومه دقیق نمایشگاههایم را تهیه نکردهام ولی آخرین اینها یعنی نمایشگاهی که در گالری والی داشتم مربوط به سال 86 میشود. از آن موقع ده سال طول کشیده تا این نمایشگاه اخیر را برپا کنم.
نقاشیهای تان تا چه اندازه در پیوند با آثار عکاسی شماست؟ بعضی از آبرنگهای تان را میبینیم که روی معماری و بافت تاریخی تمرکز دارد؟
خب ببینید دید عکاسی در کارهایم اثر میگذارد. اتفاقاً همسرم همیشه به من میگوید سعی کنم تا دید عکاسیام زیاد در نقاشیهایم تأثیر نگذارد ولی بالاخره ترکیب بندیهای عکاسی همیشه در ذهنم هست.
شاخههای مختلف فعالیت هنریتان چطور روی هم اثر میگذارند؟
به طور مستقیم بر هم تاثیرگذار هستند و حتی مواقعی که یکی از آنها برای مدتی نمیتوانم دنبال کنم، این تأثیر همچنان کار خودش را میکند و به طور غیرمستقیم میان همۀ هنرها برقرار است. همیشه به دانشجویان معماری میگویم یک بعدی فکر نکنید که اگر اینطور فکر کنید ساختمانساز میشوید و نه معمار. واژۀ اصلی معمار در زبان فارسی «رازیگر» است؛ وقتی «رازیگر» به رازی که برای ساختن در وجودش هست پی میبرد، موجب خلاقیت در معماری میشود. در غیر این صورت اینکه یک مشت مصالح مثل آهن و آجر و سیمان را با هم ترکیب کنید و حجمی را بسازید، معماری نکردهاید. در همۀ هنرها ما تکنسینهایی را داریم که ممکن است کار را خیلی خوب و تمیز اجرا کنند ولی اثرشان فاقد روح و احساس باشد. به نظر من در هنر و معماری احساس مهمترین عنصر است.
دیدگاه تان را بنویسید