این بار علیه مهناز افشار و درد زایمان
آقای افخمی خسته نشدی از جنجال؟
آبان نامجو
روزی مرجان شیرمحمدی همسر بهروز افخمی درباره او گفته بود: «ذاتا شیطان است و برخی رفتارهایش از سر شیطنت است»، اما دیگر نمیشود رفتارهای بهروز افخمی را در چارچوب یک سِری شیطنتهای ساده تحلیل کرد. ظاهرا او دوست دارد در جایی بایستد که «جنجالی» باشد. دردی که مسعود فراستی هم طور دیگری دچارش بوده، فراستی البته در چارچوب نقد سینما در جایگاه «جنجالی» قرار میگیرد، افخمی اما در چارچوب اظهارنظرهای پراکنده سیاسی، سینمایی، اجتماعی و اصلا هر چه که به ذهن برسد. اصلا چرا با فراستی مقایسهاش کردم؟ خب کمال همنشین است دیگر، افخمی و فراستی مدتها در «هفت» همنشین بودند.
به خود افخمی برمیگردیم؛ چرا اظهارنظرهای او هضمشدنی نیست؟ شاید باید برگردیم به این که او از کجا شروع کرد و چگونه و حالا به کجا رسیده؟ قبل اینها ذکر این نکته هم ضروری است که بهانه این یادداشت اظهارنظر اخیر او درباره «درد زایمان» و جَدَلش با مهناز افشار است.
افخمی همین دو روز پیش در برنامه «نقد سینما» به مهناز افشار میتازد، افشار پیشتر از طرح کودکهمسری انتقاد کرده بود، افخمی اینگونه از خجالتش در میآید:
«خانم افشار با این دید باید با رومئو و ژولیت نیز مخالفت کند. چرا که این دو کاراکتر هرکدام ۱۵، ۱۶ ساله بودند که عاشق هم شدند و احتمالا خانم «افشار» به «شکسپیر» نیز میگوید تا زایمان نکردی نباید از این نمایشنامهها بنویسی. مردم عقل دارند هر حرف بیفکری را عرضه کردند تا طرفداری از مدرنیسم برای خودشان دست و پا کنند، رفتار صحیحی نیست»
این اظهارنظر را میگذاریم کنار سابقه سیاسی افخمی، انگار یک جای این پازل جور نیست! نماینده مجلس ششم و تبلیغاتچیِ ستاد کروبی بودن و اینگونه تاختن به یک مخالف کودکهمسری! عجیب است، مثل آن اظهارنظری که علیه «صادق هدایت» در برنامه «رادیکال» داشت: «وقتی ما چنین مسئلهای (همجنسگرایی) را در مورد صادق هدایت بدانیم، نگاهمان به داستانها کلا تغییر میکند، این جنبه که گفتم یعنی جنبه همجنسخواهی منفعل که در صادق هدایت بوده نه تنها باعث نفرت از زن میشود و یا باعث نگاه رقتانگیز به زن میشود؛ یا تصوری از زنی که در خیال میتواند وجود داشته باشد و بینقص و خیلی خیالانگیز است، ولی واقعا ما میدانیم که در عالم واقعی نیست»
افخمی مرد کودتاهای سینمایی است، این را روزی خودش در وصف به اتمام رساندن «میرزا کوچک خان جنگلی» تقوایی گفته بود، سریالی که نیمه تمام مانده بود و افخمی تمامش کرد. مثل «تختیِ» علی حاتمی، افخمی و تختی سالها بعد و در بزنگاهی دیگر به هم رسیدند، جایی که جمشید مشایخی در یکی از اظهارنظرهای جنجالیِ سالهای آخرش، گفته بود: مرگ تختی یک خودکشی بوده و اسطورهسازیهای رسانهای همه اشتباه بوده، افخمی اما نظر دیگری داشت: «روایتی که مشایخی تعریف میکند، خیلی بیاعتبار است، مشایخی یکی از میلیونها نفری است که چیزی شنیده و به خودش اجازه میدهد روایتی جعلی را تعریف کند، روایت مشایخی بیشتر شبیه فیلم هندی «سنگام» است. خیلی جالب است بعضی از برادران لیبرال شده ما خوشحال شدند که اسطورهزُدایی دارد اتفاق می افتد»
این البته تمام جنجالهای بهروز افخمی نیست، او قبلتر درباره جشنواره کن و در مصاحبه با تابناک گفته بود: «برای پذیرش یک فیلم در جشنواره کن آن فیلم باید آمیخته به انواع انحرافات جنسی باشد، درباره ایران، فیلمسازهای ایرانی باید بدانند فیلمشان واجد چه تصویری باشد، فیلم باید فقر ایرانیها را نشان بدهد» افخمی در ادامه فیلمی از پناهی را مثال میزند و میگوید آن فیلم صحنههایی از خانههای ثروتمندان داشته و چون تصویر مثبتی از ایران نشان داده، در «کَن» مورد توجه قرار نگرفته است! برمیگردیم به آن جمله ابتدای متن، همان که مرجان شیرمحمدی گفته بود که افخمی شیطنت میکند، ما هم با او موافقیم، فقط کاش این میل به شیطنت در کارنامه هنری بهروز افخمی ریخته میشد. مثل شیطنتی که در «عروس» کرد و سینمایی جدید را نشانمان داد یا آن طور که در «شوکران» شیطنت کرد و جسور و تابوشکن از مگوها گفت، دلمان آن افخمی را میخواهد، نه این پُرگویِ پر از غلط را.
دیدگاه تان را بنویسید