بهروز فائقیان

گالری‌های هنری از چه جهاتی در ارائه و معرفی آثار تجسمی و هنرمندان این عرصه نقش آفرینی می‌کنند و سازوکار فعالیت این مراکز در چگونگی و کیفیت‌ معرفی و ارائه هنرهای تجسمی به چه میزان تاثیرگذار است؟ اگرچه ناگفته پیداست که طرح این دست پرسش‌ها و یافتن پاسخ‌هایی برای آن‌ها نیازمند مجالی بیش از این‌هاست با این وجود این نمی‌تواند مانع از به میان کشیدن این پرسش‌ها و طرح سرفصل‌هایی باشد که در این ارتباط می‌توان به آن‌ها اشاره کرد. واضح است که در این ارتباط آنچه می‌تواند مورد توجه باشد توصیف عمومی فضا و مناسباتی است که امروز بر فعالیت گالری‌های هنری حکفرماست.

 گالری‌های هنری و بنگاه‌های اقتصادی 

در یک چشم انداز عمومی، آنچه می‌تواند نوعی دسته بندی سطوح و چگونگی فعالیت بخشی از گالری‌های هنری و مشخصاً گالری‌های بخش خصوصی را به ویژه در پایتخت ممکن کند، در میزان و نحوۀ ارتباط این مراکز با نهاد هایی معنی پیدا می‌کند که آشکار و پنهان سعی در همگرایی ساز و کارهای گالری‌ها در خدمت پیشبرد رویکردهای دلخواه خود دارند. در این ارتباط به طور مشخص باید به نهادهایی چون حراجی‌ها، واسطه گران هنری و مجموعه داران اشاره کرد که در این سازوکار نقش آفرینی دارند. اما در این ارتباط مشخصاً از چه مناسبات و روابطی میان این نهادها سخن می‌گوییم؟ در شرایطی که نهاد حراج آثار هنری و به طور مشخص «حراج تهران» به عنوان نخستین حراج گذار کشور بر خلاف رویه‌های جهانی و آنچه مناسبات اقتصادی استاندارد ایجاب می‌کند، در حقیقت بنگاهی متصل به بخش‌هایی از دولت است، واضح است که در چنین موقعیتی ضریب نفوذ آن بر دیگر نهادهای نقش آفرین در این عرصه به سهولت پیش خواهد رفت. 

پیام روشنی که از سوی نهاد حراج گذار آثار هنری و مشخصاً حراج تهران به گالری‌های هنری انتقال یافته مبتنی بر تقویت بخشیدن به همین تصور است که توسعه و ارتقای فعالیت‌های این مراکز جز در قالب بده و بستان در این چرخه راه به جایی نخواهد برد

 نسبت برخورداری گالری‌های هنری از ظرفیت‌های تولید هنری

اما اتصال این نهادها با یکدیگر بر مبنای چه شاخصه‌ها و ملاحظاتی صورت می‌گیرد؟ در حقیقت پیوستن بخشی از گالری‌های هنری به نهادهای بالذات واسطه، که به دلیل چرخه ناسالم و معیوب عرضه و ارائه آثار هنری و بهره مندی از حمایت نهادهای قدرت اکنون در جایگاه‌های فرادستی هنرهای تجسمی قرار گرفته‌اند، میل به مشارکت در چرخه ای سودآور است که به نظر می‌رسد تنها از طریق چنین اتصالی می‌تواند محقق شود. اینکه به چه دلیل مدیران گالری‌های هنری خصوصی به چنین نتیجه ای دست پیدا کرده‌اند، تا اندازه زیادی به انحصارطلبی و تمامیت خواهی نهادهایی باز می‌گردد که به واسطه امتیازات ویژه و حمایت‌های خاص بخش‌هایی از نهاد دولت هیچ گونه رقابت و فعالیت موازی را بر نمی‌تابند. در این ارتباط پیام روشنی که به ویژه در نزدیک به دو دهه گذشته از سوی نهاد حراج گذار آثار هنری و مشخصاً حراج تهران به گالری‌های هنری انتقال یافته نیز مبتنی بر تقویت بخشیدن به همین تصور است که توسعه و ارتقای فعالیت‌های این مراکز جز در قالب بده و بستان در این چرخه راه به جایی نخواهد برد. اما تنها میل گالری‌های بخش خصوصی امکان ورود آن‌ها را به این چرخه فراهم خواهد کرد؟ بدیهی است که پاسخ منفی است و از سوی نهادهای فرادستی معیارهای مشخصی در این زمینه پیش بینی شده است. واقعیت این است که امکانات و ظرفیت‌هایی که در اختیار هر یک از گالری‌های بخش خصوصی می‌تواند باشد، اصلی‌ترین معیاری است که در این ارتباط باید مورد توجه قرار داد، واضح است که چنین امکاناتی را می‌توان در وهله اول در منابع مالی و دیگر بهره داشتن از ارتباطات خاص باید در نظر گرفت و هر یک از مدیران گالری‌ها بسته به برخورداری از چنین امتیازاتی قادر خواهند بود بسته به میزان این ظرفیت‌ها در این چرخه قرار بگیرند.  برای روشن تر شدن موضوع می‌توان به مصداق‌هایی از بهره‌مندی گالری‌های هنری از این امکانات اشاره کرد؛ در این ارتباط می‌توان از گالری‌هایی مثال آورد که مدیران‌شان به طور مشخص شخصیت‌های حقوقی و صاحب منصبان دولتی هستند یا آن‌ها که از ارتباط خاص و ویژه ای با مجموعه داران کلان هنری برخوردار هستند. با این حال حتماً باید تاکید کرد صرف بهره داشتن از چنین ظرفیت‌هایی دلیل بر آن نیست که تمامی گالری‌های واجد این مشخصات لزوماً تمایل به جذب شدن در این چرخه را دارند و هرچند انگشت‌شمار، هستند گالری‌هایی که علیرغم واجد این امکانات به دلایلی از جمله توان کافی برای پیشبرد فعالیت‌ها و یا خط مشی متفاوت از پیوستن به این مناسبات پرهیز می‌کنند. 

 میدان عمل گالری‌های هنری

با این تفاسیر، اما همچنان تعداد گالری‌هایی که به هر دلیل نتوانسته یا نخواسته‌اند هویت و اعتبار خود را با سیاست گذاری‌های نهادهای فرادستی گره بزنند و به این ترتیب شکلی دیگر از ارائه و معرفی آثار و هنرمندان تجسمی را در پیش گرفته‌اند، کم تعداد نیست. این مراکز که به دلیل محدود بودن امکانات و ظرفیت‌ها به شکلی حداقلی از فعالیت حرفه ای بسنده کرده‌اند، هم از حیث برخورداری از امتیازات و حمایت نهادهای دولتی و هم به لحاظ میدان عمل در سطح متفاوتی در نسبت با گالری‌های برخوردار قرار دارند و این محدودیت در ظرفیت‌ها در نهایت تأسف به طور مستقیم هنرمندان نسل‌های جوان و دانشجویان فارغ‌التحصیل هنرهای تجسمی را بیش از دیگر گروه‌های جامعه هنری متأثر کرده است.