روایتی مردانه از یک جدایی روشنفکرانه

رضا و همسرش پس از ۹ سال زندگی مشترک قرار است از هم جدا شوند و البته به درخواست فاطی (با بازی سحر دولتشاهی). این زن و شوهر با توافقی دوستانه به دادگاه می روند و بدون هیچ درگیری از هم جدا می‌شوند. فاطی می‌رود اما رضا به خانه بازمی‌گردد؛ انگار که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده باشد، زندگی جریان عادی‌اش را طی می‌کند: رضا غمگین یا حتی خشمگین نیست ، به درودیوار نمی‌کوبد، از فاطی نمی‌خواهد برگردد. او خیلی راحت به زندگی و خانه بدون فاطی بر می‌گردد، گویی از مدت‌ها پیش خودش را برای چنین شرایطی آماده کرده است. حالا و از این به بعد او مردی است که اطرافیانش او را رها کرده‌اند.

آذر فخری

کارگردان: علیرضا معتمدی

فیلم‌نامه: علیرضا معتمدی

بازیگران:  سحر دولتشاهی، علیرضا معتمدی، ستاره پسیانی، رضا داوودنژاد، افسر اسدی، سولماز غنی، نسیم میرزاده، پانته آ مرزبانیان

    

«رضا» شاید از هیجان‌انگیزترین فیلم‌های این سال‌های سینمای ایران است. فیلمی شخصی که خودش را در پرسه‌زنی‌ها و سرگردانی شخصیت اصلی‌اش در یک دوران برزخی بعد از پایان و قبل از آغاز دوباره‌ یک رابطه تعریف می‌کند.

«رضا»( با بازی علیرضا معتمدی) شخصیتی است سرشار از تناقض‌ها و ضعف‌ها و دروغ‌ها و ترس‌هایش که به همه‌چیز نوک می‌زند، دور خودش می‌چرخد و تکلیفش با خودش و رابطه‌هایش روشن نیست. شخصیتی که می‌تواند بخندد و بخنداند، بچرخد و خوش بگذراند، اما درنهایت بسیار تنها باشد. رضا در برابر هر چه برایش اتفاق می‌افتد، رضایتی منفعلانه دارد. او از خواب بیدار می‌شود، لباس عوض می‌کند تا از خانه بیرون برود، اما ناگهان روی تختش می‌نشیند، و در نهایت در خانه می‌ماند و  پس دوباره لباس بیرون را با لباس خانه عوض می‌کند! این رضا  نمی‌داند چه می‌خواهد و چه کار باید بکند؛ بنابراین به همه‌چیز رضایت می‌دهد! رضا نویسنده و معمار است. کوچه پس کوچه‌های اصفهان می‌گردد، از دختر عمه‌اش می‌خواهد به رابطه ای که در گذشته با هم داشته اند برگردند، اما می دانیم رابطه ای که دوباره بین ان دو شکل می گیرد چندان جدی نیست زیرا دخترعمه هیچ وقت به رضا علاقه نداشته. دختر می‌گوید رضا هیچ‌وقت برایش جذابیت نداشته ، در حالی که رضا خودش را جذاب‌ترین پسر فامیل می‌داند. رضا به همین بسنده نمی‎کند؛ در کافی‎شاپی با دختری مسیحی آشنا شده و با او وارد رابطه می‌شود. رابطه ای که به نظر خوب پیش می‌رود تا زمانی که  فاطی زنگ می‎زند و برای ناهار به خانه می‌آید. مانند دوستی قدیمی  که می‌آید به دوستش سری بزند.  رضا در همین ضمن وارد رابطه‌ای دیگر هم می‌شود؛ در جاده‌ای روستایی دچار مشکل قلبی می‌شود و یک دختر سوارکار او را به بیمارستان می‌رساند و همین باعث ایجاد رابطه دوستانه بین آن دو می‎شود! هر چند این رابطه هم به خاطر حضور گاه و بی‎گاه فاطی به جایی نمی‌رسد.

مشکل بزرگ: این مرد تنهاست

مسئله رضا این است که نمی‌داند بعد از فاطی باید چه کار کند. او قلابش را به سوی هر رابطه ای که در اطرافش وجود دارد می‌اندازد و به هر کدام گیر کرد، به سوی آن رابطه خیز بر می‌دارد. برای او بین یک دختر سوارکار، دختر فامیل و ویولت مسیحی تفاوتی وجود ندارد و هر کدام از آن‌ها که به او پاسخ مثبت می‎دهد، رضا با او وارد رابطه می‌شود. برای او فقط فاطی متفاوت است. زنی که نه از زندگی رضا کاملا بیرون رفته که رضا بتواند با شخص دیگری وارد رابطه شود و نه  کاملا به زندگی او بر می‌گردد تا نتکلیف رضا روشن شود. زنی که رضا را در بلاتکلیفی مطلق قرار داده است، رضایی که هیچ اعتراضی به رفت‌وآمدهای گاه و بیگاه فاطی ندارد. او اصلا شبیه تص.ری که ما از یک مرد ایرانی داریم نیست، او یک مرد ایرانی امروزی است که سعی می‌کند رفتارهای همسرش را درک کند و بعد از جدایی دنبال یک رابطه می‌گردد، هر چند هنوز فاطی در اولویت است.

معماری قدیمی خانه رضا، تخت‌خواب رو به حیاط اش، چیدمان فضای خانه و حتی دفتر معماری‌اش، قرار است رضا را مردی آرام معرفی کنند. رضا پس از طلاق شروع می‌کند به کندوکاو درباره خود! خود را در شهر زنان رها می‌کند و با آنان می‌رود و می‌آید تا بفهمد چرا زن محبوبش او را نخواسته است. همه آن خلوت‌ها و پرسه‌زنی‌های پس از جدایی‌اش انگار او را متوجه خودش می‌کند تا جور دیگری به رضا نگاه کند و به شناخت تازه‌ای برسد. 

فیلمی فقط برای رضا!

همه چیز برای آن‌که رضا خوب دیده شود! بهتر شناسانده شود، خودش، تنهایی‌اش بلاتکلیفی‌اش. از اسم فیلم هم چنین برمی‌آید که داستان روایت رضاست و نه فاطی به‌عنوان همسرش .داستان سردرگمی و انفعال رضاست در برابر زنی که هم دوستش دارد و هم نمی‌تواند با او زندگی کند. این چه تناقض دردناکی است که این مرد دچارش شده؟ و آن دختران دیگری که در زندگی‌اش پیدا و سپس ناپدید می‌شوند. رضا با هیچ‌کس نمی‌تواند خود خودش باشد. او ذاتا یک مرد تنهاست. و این تنهایی او را در تقابل با چهان پیرامونش قرار می‌دهد . رضا هم شوخ است هم خشن. مجموعه‌ای از رفتارهای متناقض. شوخ‌طبعی باید با نرمش همراه باشد، پس این خشونت از کجا می‌آید؟ آیا از دنیای مدرنی که در آن گیر افتاده است؟ دنیایی که با گرفتاری‌های فزاینده‌اش با شلوغی‌اش نمی‌گذارد او تنهایی‌اش را آن‌چنان که دوست دارد در کنار زنی که واقعا دوستش دارد زندگی کند؟ دنیایی که رضا را پس می‌زند، از قضا همان دنیایی است که رضا هم آن‌را پس می‌زند. اما این پس زدن دوجانبه نه از روی نفرت بلکه از شدت عشق است؛ همان رابطه‌ای است که رضا در دنیای بیرونی به فاطی دارد. 

رضا در لحن و روایت به ملودرام‎های مرسوم سینمای ایران شباهتی ندارد، بسترسازی فیلمساز برای به چالش کشیدن بحران مردانه است؛ در سکانس بعد از محضر در یک نمای لانگ شات رضا و فاطی را می‌بینیم پس از خداحافظی از هم فاطی از کادر خارج می‌شود اما دوربین رضا را دنبال می‌کند. حالا تنهایی رضا بی‌آنکه بدانیم دلیل طلاق آن‎ها چه بوده برای مخاطب مهم می‎شود، رضا به‌عنوان یک مرد بعد از طلاق دچار خلا عاطفی می‌شود. پس از آشنایی با ویولت این دختر مسیحی، او را به خانه‎اش دعوت می‌کند، اما با تماس فاطی قرارش با ویولت را کنسل می‌کند بدون این که ناراحت یا عصبانی بشود؛ پس هنوز دلش با فاطی است ولی اگر برای ایجاد رابطه با دیگران تلاش می‌کند فقط به دلیل پرکردن یک خلا عاطفی‎ست، رضا یک مرد است با دنیایی از تنهایی اما کسی را ندارد که برایش درددل کند. رضا از اول تا انتهای فیلم شخصیتی ثابت دارد؛ شوخ‌طبع است، تنهایی و انزوایش را دوست دارد و تلاشی برای تغییر نمی‌کند.   آدم‌های این فیلم هنرمند و روشنفکرند؛ کتاب می‌خوانند، می‌نویسند، شعر می‌گویند، به راحتی عاشق می‌شوند و به راحتی دل می‌برند. اغلب تماشاگران نمی‎توانند با چنین شخصیت‎هایی ارتباط برقرار کنند زیرا این‌ها آدم‌های معمولی جامعه ما نیستند.  

آدم‌های فیلم «رضا» هنرمند و روشنفکرند؛ کتاب می‌خوانند، می‌نویسند، شعر می‌گویند، به راحتی عاشق می‌شوند و به راحتی دل می‌برند. اغلب تماشاگران نمی‎توانند با چنین شخصیت‎هایی ارتباط برقرار کنند زیرا این‌ها آدم‌های معمولی جامعه ما نیستند

فیلمی درباره تقابل و تناقض

«رضا» نگاهی شفاف و صریح است به جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته ما که در آن هیچکس نمی‌داند از زندگی چه می‌خواهد و بین دو دنیای سنتی و مدرن دست و پا می‌زند.

 معتمدی در مورد فیلمش می‌گوید: «ایده این فیلم از جایی شروع شد که فکر کردم یک قصه عاشقانه بنویسم و فیلمی درباره یک عاشق بسازم، عاشق‌هایی که در طول تاریخ ادبیات و هنر داریم مربوط به گذشته هستند. می‌خواستم نشان دهم اگر یکی از آن‌ها در روزگار ما بودند زندگی‌شان و واکنش‌شان در مورد دوری از یار چه‌طور بود. در واقع این فیلم درباره عاشق‌های امروزی است.»

عشقی که معتمدی در فیلمش به تصویر کشیده البته بسیار ایده‌آلیستی است و ممکن است مخاطب آن‌را باور نکند. معتمدی چنین توضیح می‌دهد:«من این‌طور فکر نمی‌کنم، البته که ممکن است این‌طورهم باشد. فیلم «رضا» واقع گرایانه نیست و ادعا ندارد که معضل اجتماعی را حل کند. «رضا» یک قصه است همان‌طور که داستان‌های دیگر را باور می‌کنیم. این فیلم هم یک قصه دارد.