نگاهی به نمایش «ملاقات» اثر فردریش دورنمات
رویای انتقام و ویرانی زیر بیرق عدالت
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
نمایش«ملاقات» اثر فریدریش دورنمات، نمایشنامهنویس سوئیسی که در سال ۱۹۵۶ به رشته تحریر در آمده است، این روزها بر صحنه تئاتر شهر به کارگردانی پارسا پیروز فر در حال اجرا است.
«ملاقات با بانوی سالخورده» نمایشنامهای تراژی-کمدی است که جامعه و مردمی را به تصویر میکشد که در زمانیکه باید عدالت را به اجرا درمیآوردند، آن را نادیده گرفتند و زیر پا گذاشتند؛ و با شهادتی دروغین، زن را به سرنوشتی محکوم کردند که انتخاب وی نبود؛ تقدیر و سرنوشتی تحمیل شده که زن را فقط و فقط برای انتقام از مردمی که سبب از بین رفتن سالهای جوانیاش شده بودند سرپا نگاه داشته بود.
بطور خلاصه میتوان گفت در زمانهای بسیار دور، گولن شهری زیبا و ثروتمند قلمداد میشد که به فراخور حوادث و رخدادهای که متحمل شد به ناگاه به شهری فقیر مبدل شدکه سال تا سال هیچ قطار شیک و سریعالسیری در آن توقف نمیکرد. بر حسب اتفاق به یکباره یکی از همان قطارها در ایستگاه گولن که حالا شهری فقیر و سیاه به چشم میخورد، میایستد؛ «کلر زاخاناسیان»، میلیاردر معروف، ترمز خطر را میکشد و قطار را به ایستادن وادار میکند. ناگفته نماند کلر سالها قبل معشوقه «آلفرد» یکی از اهالی شهر بوده است؛ اما زمانیکه از او باردار میشود، آلفرد به وعده ازدواج خود با کلر عمل نمیکند و رهایش میکند. کلر از او شکایت کرده ولی جوان، تمامی شهود را با پرداخت رشوه میخرد تا شهادت دهند که با کلر هم بستر بودهاند. اینگونه کلر در دادگاه محکوم میشود؛ بچهاش میمیرد و خودش سر از خانههای فساد درمیآورد.
با این اوصاف قصه نمایش به یک کینه و ماجرای شخصی بین «کلرا زاخانسیان» و «آلفرد ایل» در شهر گولن بر میگردد که کلرا شهر را به خاطر عدم اجرای صحیح حکم ترک کرده و هم اکنون پس از ۳۵ سال به گولن بازگشته است. او سعی میکند ماجرای شخصی خود را در سطح شهر به صورت عمومی مطرح کند. وی به این وسیله یک جریان گمشده و از یاد رفته را زنده میکند و آن را به یک تابوی جمعی تبدیل میکند. بهاینترتیب وی به مردم شهر که بسیار هم فقیر هستند، نوید دادن مبلغ بسیار هنگفتی پول پیشنهاد میدهد و درعوض عدالت را از آنها طلب میکند؛ این عدالت هم در نظر کلرا گرفتن جان آلفرد و پایان دادن به زندگی این شهروند گولنی است. بنابراین پس از ورود کلرا به شهر «اتفاق» به معنی ثانیههاست و هر ثانیهای امکان دارد، اتفاقی رخ دهد. این اتفاق موازی با تصور اتفاق دیگری است. یعنی وسوسهای که مردم شهر را تحریک میکند تا به خاطر میلیاردها دلار پول «آلفرد» را بکشند.
به این ترتیب در این نمایش مشاهده میشود که چطور یک جامعه توانسته از زنی ساده و عاشق، هیولایی بسازد که برای فرونشاندن خشم و غضب خویش، حاضر به خریدن عدالت میشود. در نمایش «ملاقات» موازی با جوشش عنصر «انتقام»، شاهد اجرای عدالت هستیم؛ که این اجرای عدالت نه از مجرای خودش، بلکه از طریق یک سلسله بیعدالتی قرار است به انجام برسد؛ برایناساس مخاطب نمایش به دفعات متدوال در دوراهی انتخاب قرار میگیرد؛ انگارکه همه حق داشتهاند. با توجه به مطالب عنوان شده میتوان گفت شخصیتهای نمایش «ملاقات» یادآور شرایط و احوال جامعه فعلی ماست؛ افرادی که در ازای گرفتن پول، حاضر به اجرای عدالت براساس ظن خویش میشوند؛ براستی آیا این شیوه اجرای حکم و عدالت لذت بخش میباشد؟ آیا چنین جامعهای میتواند پذیرای اجرای عدالت و ستاندن حق مظلوم از ظالم باشد؟ درواقع باید متذکر شد عادل بودن اصلا کار سادهای نیست، اینکه هرچه برای خود بخواهی برای دیگری هم بخواهی ساده نیست و نیاز به درجه بالایی از بلوغ عقلی دارد؛ اینکه بدون چشم داشت اجازه دهید در کنار شما دیگران هم رشد کنند، نیاز به سطح بالایی از رشد یافتگی دارد. بنابراین باید خاطر نشان کرد اگر خواهان و خواستار اجرای عدالت در جامعهای که بیعدالتی در آن بیداد میکند هستید، در ابتدا باید این بیعدالتی را در در درون خود درست کنید؛ بنابراین نیاز است رشد کنید و بالغ شوید.
دیدگاه تان را بنویسید