«دایان»؛ روایتی از جنگ که به داستان بدل نمیشود؛
آن مرد هیچ ندارد
«دایان» داستان خانواده جنگزدهای است که در مسیر فرار از جنگ گرفتار باند قاچاق اعضای بدن میشوند. پدر گرفتار فریب دلال اعضای بدن میشود و هر دو فرزندش را در مقابل پول میفروشد، تا کلیههایشان را از بدنشان جدا کرده و به کشورهای اروپایی بفروشند.این پدر دو فرزند معلول دختر و پسر دارد. پسرش یک شب قاطری را که نزد پدر امانت است میبرد تا کولبری کند. اما وارد میدان مین میشود، صاحب قاطر و اجناس پیش پدر میآیند و خسارت میخواهند و همه این داستانوارهها جمع میشوند تا فیلمساز حرفش را بزند. اما چیدمان روایت منطق دراماتیک ندارد. فرزندان با پدر همدلی وهمزبانی ندارند. آدمهای روایت سیاهاند.همه درحال تجارت زد و بند اند. فقر و فلاکت آنها را مچاله و آسیبپذیر کرده است.
آذر فخری
فیلم: دایان
نویسنده وکارگردان: بهروز نورانیپور
بازیگران: ناصر بابائیان، عبدالله زواره، بهار معروفی
این یک حقیقت تلخ و جهانشمول است که هرگاه جنگ به شهر و خانه مردمان میآید و معمولا هم آنها را غافلگیر میکند، مردم در نهایت تلخکامی و اندوه، خانه و شهر را میگذارند و میروند؛ خانه و شهری را که سالهای سال به امنیت و توالی زمانی و تکرارهای خوب و بد آن، عادت کردهاند. اما جنگ، آن بدی و شری است که با وجود تکرارش در طول قرنها حضور آدمی روی زمین هرگز «عادت» و هرگز «تکراری» نمیشود و چنین است که مردم و جنگ هرگز نمیتوانند در یک اقلیم بگنجند و به ناچار البته همیشه این مردمان هستند که باید اقیلم و دیار خود را ترک کنند و سرگردان شوند. «دایان» روایت همین سرگردانی است. جنگ میآید با خود ویرانی و ناامنی میآورد و آنها که دیگر خانهای ندارند، راه مهاجرت در پیش میگیرند بی آنکه از راهی که قدم در آن نهادهاند، مطمئن باشند، بی آنکه امیدی به رسیدن و پناه یافتن و احساس امنیت داشتهباشند. جنگ بجز مرگ و بیخانمانی، احساس خاص و غیرقابل توصیف «از دسترفتگی» را هم در انسان بهوجود میآورد. احساسی که اغلب ما با آن آشناییم، اما نمیتوانیم در بارهاش، آنچنان که باید واضح و شفاف حرف بزنیم. «دایان» میخواهد تصویر این حس باشد؛ اما چگونه میتوان از چنین حسی که نمیشود درباره آن نوشت، تصویری ساخت و به تماشاگران نشان داد. شاید اگر تارکوفسکی این موضوع را دستمایه کار خود قرار میداد، میشد چند جرعهای از این حس را انتقال داد، تارکوفسکی با آن نماهای ثابت از مناظر و انسانهایی که در سکوت و تماشای اندوهگین خود، میخواهند با تماشاگر ارتباط برقرار کنند و البته که همیشه هم موفق نمیشوند. سینمای آوانگارد تارکوفسکی مگر چهقدر تماشاچی داشت. پس هدفی که نورانیپور از ساختن «دایان» داشت، هرگز به ایستگاه آخر خود نمیرسد. به تصویر کشیدن احساس از دسترفتگی در اثر جنگی که تو هیچ نقش و فایدهای در آن نداری، کاری است بسیار مشکل و مشکلتر در حال و هوای سینما و نویسندگی ما. و از همینجاست که فیلم بیش از آنکه قصهگو باشد و داستانی را روایت کند، راه به سوی مستند میبرد. و گاه و بیگاه در این قالب فرومیافتد.«دایان» درباره جنگ و تاثیر فاجعهبار آن در زندگی مردم است. روایت مردمانی بیسرزمین. اگر درباره دایان، به مستند اشاره میکنیم از آن جهت است که نورانیپور جوان، سابقه ساخت چندین فیلم مستند دارد، و همین باعث می شود بگوییم فیلم او قصه یکدستی ندارد، شخصیت پردازی ندارد، و آدمهایش رها شدهاند.
درام، گمشده دایان
فیلم سینمایی به ساختاری دراماتیک نیاز دارد. یعنی باید شخصیتها، درد و غم و شادی و هر حس دیگری را که احساس میکنند بتوانند انتقال بدهند و این انتقال زمانی اتفاق میافتد که هم نویسنده از پس داستانش خوب برآمده باشد و هم کارگردان این حسآمیزی را در بازیگرانش ایجاد کرده باشد. اما در «دایان» برای مثال شخصیت پدر، آن پدر کاریزماتیکی نیست که ما معمولا از پدر و حامی خانواده انتظار داریم و فیلم میخواهد روایتگر آن باشد.
این روزها، کمتر هنرمندی در پی ستایش جنگ است. هنرمند امروز درپس نگاه آدمیانی که درگیر جنگ شدهاند و از دست رفتهاند و از دست دادهاند، ایستاده و از این زوایه به جنگ نگاه میکند
فیلم اطلاعاتی درباره پدر به تماشاگران میدهد؛ او قبلاً مبارز بوده و تفکرات سیاسی خاصی داشته و سابقه مبارزاتی. در راه آهن کار میکرده و سرد و گرم روزگار را چشیده است، اما چرا چنین آدمی حالا در این وضعیت اینهمه ناتوان مستأصل است و نمیتواند تصمیم بگیرد؟ چرا خیلی زود از تک و تا می افتد و دچار سرخوردگی میشود؟
دایان شخصیت ندارد
آنچه فیلم را سرپا نگه میدارد روایت درست و شخصیت پردازی آن است. اما دایان چنین شاخصههایی ندارد. تصنع به روایت به فیلم آسیب زده است. روایتی در حال و هوای چنین فیلمی باید برای مخاطب باورپذیر باشد تا او بتواند با اتفاقات ورویدادها و آدم های فیلم ارتباط برقرار کند. زبان چنین سینمایی سرگرمی نیست، اندیشه ورزانه است؛ حکایت یک قوم و ملتی است که ستمیبر آنها وارد شده و اکنون در دل کوه و برف و سرما در میانه کارزار جنگی ناخواسته تحت هر لوا و عنوانی سرگردانند چنین روایتی زمانی موفق خواهد بود که فیلمساز بتواند بستر روایتش را درست دراماتیزه کند و شخصیتپردازیهایش در دل اثر درست بنشینند و مخاطب با آنها همذات پنداری کند.
کارگردان چه میگوید؟
بهروز نورانیپور، کارگردان درباره فیلمش چنین میگوید:«دایان» روایت فردای جنگی است که بخشی از آ نرا همیشه از ناحیه تیر و تفنگ و شلیک میبینیم، اما ما بیشتر به غیر نظامیان درگیر شلیک میپردازیم، در حالیکه حتی یک گلوله دراین فیلم شلیک نمیشود، اما تأثیر آن را میبینیم. این فیلم مستند داستانی روایتگر فردای جنگ است؛ روایتگر افرادی که در یک روستا زندگی و برای فردای بهتر تلاش میکنند. «دایان» بخشی از دغدغه مستندسازی من بود که قصد دارم آنرا در سینمای حرفهای پیگیری کنم. من این دغدغه را ادای دینی به انسانهایی میبینم که شرافتمندانه برای زندگی بهتر تلاش میکنند و قربانی میدهند. »
در جنگ معمولا اتفاقاتی میافتد که گاه هرگز نمیتوانیم تصوری از آنها داشته باشیم. و برای همین است که هنر قدم پیش میگذارد تا آنچه را ما هرگز احساس و تصور نکردهایم، به ما بچشاند
چرا با اینکه جنگ درباره داعش است و حتی دختر(روژان) این پدر مدتی اسیر داعش میشود اما تماشاگر هرگز با افراد داعشی مواجه نمیشود. اگر یک سوی جنگ، جنگافروز است، چرا در «دایان» از این جنگافروز خبری نیست؟ نورانیپور در باره غیاب داعش در فیلمش اینگونه توضیح میدهد:« لزومی ندارد داعش را در فیلم ببینید، بلکه سایه داعش بر کل فیلم فائق شده است. قرار نیست همه گفتوگوی ما رو در رو با داعش باشد؛ بلکه سایه تفکر داعش بر این فیلم حکمفرماست. پدر (سیبان) بر سر یک تصمیم قرار میگیرد.این آدم خیلی با خودش کلنجار میرود تا بچهها را به مسلخ ببرد. دورههایی از جنگ به من نشان داده است که آدمها در مقاطعی از زندگی تصمیم میگیرند و سیبان پدر 25 سال قبل هم تصمیم گرفته است. او در حال نجات دادن یک زندگی قربانی شده است. سیبان بچههای خود را نمیفروشد بلکه برای نجات بچههای خود فکر میکند باید کاری انجام دهد. فکر میکند میتواند کلیههای بچه ها را بفروشد و بچهها همان باشند. سیبان تلخی و آوارگی جنگ را سالها چشیده و قصد نجات خانواده خود را دارد.» بله در جنگ معمولا اتفاقاتی میافتد که گاه هرگز نمیتوانیم تصوری از آنها داشته باشیم. برای همین است که هنر قدم پیش میگذارد تا آنچه را ما هرگز احساس و تصور نکردهایم، به ما بچشاند. در مواجهه با فیلمی که قرار است داستانی از جنگ بگوید باید با فرهنگ و پیامدهای جنگ پیش برویم: پدری که با چنگ و دندان بچههای خود را نجات میدهد، و نوع نگاه و درگیریهای ذهنی و عاطفی او میتوانست این امید را در ما هم شعلهور کند اگر که شخصیتها و روابطشان درست در جای خود نشسته بودند و چنین تک تک و جدا از هم روایت نمیشدند.
یک گام لرزان و امید به آینده
«دایان» میتوانست فیلمی باشد که تلاش میکند نگاهی دیگر از زوایهای دیگر به جنگ داشته باشد. آنچنان که مدتی است چنین نگاههایی در میان اغلب هنرمندان در حال شکل گرفتن است. این روزها، کمتر هنرمندی در پی ستایش جنگ است. هنرمند امروز درپس نگاه آدمیانی که درگیر جنگ شدهاند و از دست رفتهاند و از دست دادهاند، ایستاده و از این زوایه به جنگ نگاه میکند.
«دایان» هم در چنین تلاشی دست و پا میزند. و میخواهد روایتگر مردی باشد که اسب ندارد، که تفنگ ندارد، که خانهای از خود ندارد و بیسرزمین است. «حالا پاییزان خرامان، خرامان از راه میرسد. تا تو هم خرامان خرامان به نزد قبیله بیایی. ما تورا به بزم اهل هواییها خواهیم برد ،تا باران ببارد و اندوه تورا با خود ببرد نه اندوهت زیباست. باران و برف بر چشمان زیبایت خواهد بارید. و تو نغمه خوان خواهی خواند:
پس کجاست سرزمین من ،کجاست قبیله لیلی ..»
دیدگاه تان را بنویسید