بررسی پرونده بزرگترین رمان قرن بیستم در ایران
تجارت ترجمه با شازده کوچولو
افسانه فرقدان
آنتوان دوسنت اگزوپری، مردی است که باید نامش را بهخاطر سپرد، اگرچه شازده کوچولو از نام این مرد بزرگ، بزرگتر شده است. مردی که کاملاً اتفاقی در سال 1900 در شهر لیون به دنیا آمد و بعدها برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت. از همان روزها بود که نویسندگی و شاعرانگیاش توجه همه را جلب کرد. دلش میخواست به خدمت نیروی دریایی فرانسه دربیاید، اما موفق نشد و در 21 سالگی بهعنوان مکانیک به خدمت نیروی هوایی درآمد و دو سال بعد یکی از خلبانان زبده نیروی هوایی شد. این معنادار است که بدانیم آنتوان دوسنت اگزوپری بیشتر در راههای هوایی آفریقا و آمریکایی جنوبی به پرواز درمیآمد. نخستین داستانش در یکی از گاهنامههای فرانسه، او را بهعنوان نویسندهای جدی معرفی نکرد. هنگامه جنگ جهانی، اگزوپری به آمریکا تبعید شد و در آنجا چند داستان و ازجمله شازده کوچولو را نوشت که در سال 1943 منتشر شد و اکنون درست در 80 سالگی پرخوانندهترین رمان دنیا هستیم. شازده کوچولو به 250 زبان و گویش دنیا ترجمه شده، عنوان بهترین رمان قرن بیستم را از آن خود کرده است و بارها از آن فیلم سنمایی و انیمیشن ساخته شده است.
28 مترجم برای یک کتاب
در ایران حدود 28 ترجمه از شازده کوچولو وجود دارد که به نامهای برخی اشاره میشود؛ محمد قاضی، فریدون کار، احمد شاملو، مصطفی ایلخانیزاده، محمدتقی بهرامی حران، اصغر رستگار، ابوالحسن نجفی، عباس پژمان، حمیدرضا بلوچ، مصطفی رحماندوست، دلآرا قهرمان، ج. بهرامیان، محمد مجلسی، رضا طاهری، الهام ذوالقدر، بابک اندیشه، زهرا تیرانی و بسیاری دیگر. نخستین ترجمه از شازده کوچولو را در سال 1333 محمد قاضی منتشر کرد. ترجمههای قابلاعتنای دیگر از احمد شاملو در سال 1358 و ابوالحسن نجفی در سال 1379 نیز منتشر شدند. این ترجمهها نیز طرفداران و مخالفانی دارد. محمد قاضی یک سال بعد از کودتای 28 مرداد، شازده کوچولو را ترجمه کرد و به جای نام «شاهزاده» از«شازده» استفاده کرد. ترجمه محمد قاضی در تطبیق زمانی فعلها بدون اشتباه است، اما از کلماتی قدیمی و مهجور استفاده کرده که خود نیز پیش از مرگش به این واقعیت معترف بود و تغییرات زبانی را دلیل قدیمی بودن کلماتش عنوان کرده است. محمد قاضی در ابتدا درک درستی از کتاب شازده کوچولو نداشته و به این دلیل آن را کتابی فلسفی ترجمه کرد، اما در چاپ هشتم کتاب، آن را دوباره ویرایش و در سال دوباره روانه بازار کرد. محمد قاضی در این ویرایش با درک درست رمان سطح زبانی را حفظ کرده و معنای جملات تغییری نکرده است. محمد قاضی در ابتدا کتاب را یک کتاب فلسفی خوانده بود و در مقدمه کتاب هم به شعری از ملکالشعرای بهار اشاره میکند. بنابراین آن را بسیار ادیبانه ترجمه میکند و از این رو، کتاب نزد خواننده ایرانی ناشناخته باقی میماند. زیرا تصاویر کتاب کودکانه است و با رویکرد فلسفی محمد قاضی همخوانی نداشته است. در نتیجه کتاب، خواننده بزرگسال را از دست میداد و خواننده کودک نیز از درک فلسفی کتاب ناتوان بود. بنابراین کتاب در ایران با اقبال فراوان روبهرو نمیشود.
«مسافر کوچولو» انتخاب احمد شاملو بود
احمد شاملو در سال 1358 بهعنوان شاعری صاحبسبک و شناختهشده، ترجمهای از این کتاب را وارد بازار میکند که به شعر، بهخصوص به اشعار خود او نزدیک است و از لحن عامیانه و شکستهنویسی پیروی میکند و نام مسافر کوچولو را برای آن انتخاب میکند. شاملو در مقدمه مینویسد نام اصلی کتاب «پرنس کوچولو» است که نمیتواند معادل شازده باشد و تنها با گذشت بسیار میتوان آن را «امیر» ترجمه کرد و شخصیت در گیرودار سفر کتاب را، «مسافر کوچولو» ترجمه میکند. اما پس از مرگ شاملو ناشر او به دلیل معروفیت عنوان شازده کوچولو، عنوان انتخابی کتاب را به شازده کوچولو تغییر میدهد.
ابوالحسن نجفی و دیگران ایراداتی به ترجمه شاملو وارد کردهاند مبنی بر اینکه سطح زبان را بیدلیل عامیانه کرده، حال آنکه در متن اصلی زبان عامیانه نیست و افعال در بعضی موارد ایراد دارند
ابوالحسن نجفی و دیگران ایراداتی به ترجمه شاملو وارد کردهاند مبنی بر اینکه سطح زبان را بیدلیل عامیانه کرده، حال آنکه در متن اصلی زبان عامیانه نیست و افعال در بعضی موارد ایراد دارند. نجفی معتقد است استفاده و اصرار شاملو بر عامیانه نوشتن به اصالت متن لطمه وارد کرده است. وی همچنین معتقد است ترجمه محمد قاضی همچون شاملو نتوانسته لحن شخصیتها را دربیاورد، اما ترجمه او را بهترین ترجمه میداند.
ابوالحسن نجفی که در آغاز، برای ترجمه این کتاب مردد بود، دست به تحقیقات گستردهای میزند و زبان اصلی کتاب و نه زبان انگلیسی را معیار ترجمه خود قرار میدهد. در نتیجه در سال 1379 ترجمهای از شازده کوچولو را منتشر کرد که در آن سطح زبانی و معنای جملات درست منتقل شدهاند و کهنگی کلمات محمد قاضی و عامیانه بودن زبان شاملو در ترجمه نجفی رفع شده است. نجفی احترام و رعایت سبک نویسنده را اصلیترین وظیفه خود میداند. بنابراین نجفی با ترجمه رسمیتری از کتاب؛ از ساخت زبان کودکانه صرفنظر کرده است.
شازده کوچولو اثری نمادین است و همین جنبه نمادین بودن آن موجب شده تا مخاطب بتواند بازآفرینیهای متعددی از آن داشته باشد و اجازه میدهد خواننده در هر سنی و هر جایی از دنیا برداشت آزاد خود را داشته باشد و شاید همین مسئله باعث شده ترجمههای متعددی از آن صورت بگیرد. در ایران ترجمه میتواند سه مرحله داشته باشد؛ ترجمه، ترجمه مجدد، بررسی ترجمه.
ترجمه مجدد، تنها به شرط داشتن حرفی تازه و دریافتن سبک و زبان اصلی امری ضروری است، در غیر این صورت تکراری بیفایده است. درباره ترجمه ابوالحسن نجفی میتوانیم بگوییم که مفید بوده، زیرا ایرادات زبانی برطرف شده و درک درستی از رمان به دست داده است.
نخستین ترجمه از شازده کوچولو را در سال 1333 محمد قاضی منتشر کرد. ترجمههای قابل اعتنای دیگر از احمد شاملو در سال 1358 و ابوالحسن نجفی در سال 1379 نیز منتشر شدند
کسانی که با نام ترجمه به شازده کوچولو لطمه وارد کردند
در ترجمه مصطفی رحماندوست آنگونه که توضیح داده است، با اینکه آنتوان دوسنت اگزوپری این کتاب را به بزرگسالان تقدیم کرده، صرفاً برای مخاطب کودک ترجمه کرده و توضیحات بیدلیلی به کتاب اضافه کرده، در نتیجه سطح زبان را پایین آورده است. در این ترجمه تطبیق زمانی افعال ایراد دارد و از لحاظ واژگانی نیز دچار خطاهای زیادی شده است. توضیحات غیرضروری، ایجاز متن را از بین برده و اطناب غیرلازم را بر متن تحمیل کرده است. بنابراین اینجا، ترجمه مجدد نهتنها مفید واقع نشده، بلکه به اصالت متن نیز لطمه وارد کرده است. در مابقی ترجمهها که بسیار پرایراد هستند و زمان فعلها با هم تطبیق نمیکنند، علاوهبر آن، پس و پیش کردن نقاشیها، سیاه و سفید کردن و حتی تغییر عکس روی جلد که همگی توسط خود اگزوپری کشیده شده بودند، در معنای متن خلل وارد کرده و نشان میدهد مترجم نتوانسته آن را درک کند. آخرین ترجمه از زهرا تیرانی هم کپی ناموفقی از ترجمه محمد قاضی است و چیزی به مابقی ترجمهها نیافزوده است.
شازده کوچولو در عین سادگی، کتابی فلسفی است و دربرگیرنده مفاهیم بزرگ جهان انسانی و در عین حال شاعرانه است. لحنی رسمی دارد، اما کودکانه حرف میزند، از آدم بزرگها انتقاد میکند، اما به یک آدم بزرگ تقدیم شده است. از عشق میگوید و مرگ را با تعبیری کودکانه به تصویر میکشد و شازده کوچولو با زهر یک مار به سیاره دیگری میرود. اگزوپری خلاقانه تصاویر کلیشهای از مار خطرناک جهنمی و روباره حیلهگر را عوض میکند و جهانی بهراستی منحصر به فرد خلق میکند که در آن گلها میتوانند بیرحم و مغرور هم باشند. اگزوپری در تقدیم کتاب به یک آدم بزرگ و عذرخواهیاش از بچهها برای این کار، هوشمندانه آن را کتابی برای تمامی سنین معرفی میکند و بیزمانی و بیمکانی و سیارهای نامشخص در جهان، آن را برای تمام مردم جهان خواندنی میکند و شازده کوچولو را به اثری جهانی برای کودک و جوان و پیر تبدیل میکند.
داستانی که تعبیر شد
شازده کوچولو بیآنکه مرده باشد، به سیارهاش بازمیگردد و ناپدید میشود تا جهان از پاکی او خالی شود و شگفتا که آنتوان دوسنت اگزوپری در سال 1944 یعنی یک سال بعد از انتشار شازده کوچولو، در آخرین پرواز اکتشافیاش برای نیروی هوایی فرانسه بر فراز دریای مدیترانه، دیگر هرگز بازنمیگردد. چهار سال بعد اثری از او به نام «ارگ» منتشر شد که خودش پیش از ناپدید شدنش دربارهاش گفته بود که این یک اثر ناتمام است و هرگز به پایان نمیرسد. دلیل سقوط اگزوپری هرگز مشخص نشد و اثری از لاشه هواپیما و جسد او، حتی بعد از جستوجوهای فراوان پیدا نشد. آنتوان دوسنت اگزوپری یک سال بعد از شازده کوچولو، برای همیشه از دیدهها ناپدید میشود تا شاید همچون او به سیاره دیگری برود و جهان از بزرگی و پاکی و شاعرانگیاش خالی شود.
دیدگاه تان را بنویسید