نگاهی به نمایش «وقتی خروس غلط میخواند»
مواجهه با اگرها
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
آیا تا به حال به مسئله سفر در زمان فکر کردهاید؟ درواقع سفر به آینده یا گذشته آنقدر برای بشر جذاب بوده که مضمون بسیاری از فیلمها و داستانها را به خود اختصاص داده است؛ اما این ایده همیشه در سطح رؤیا و تخیل برای بشر باقی مانده است!
قطعا همه ما دست کم یک بار در طول زندگی، با خود گفتهایم چه میشد اگر بشر میتوانست به گذشته برود یا به آینده سفر کند! یا ممکن است در رویاهای خود با سوالاتی از این دست مواجه شده باشید که مثلا چه اتفاقی میافتاد اگر هیتلر در مدرسه هنر قبول میشد و هنر نقاشی او از طرف اساتید پسزده نمیشد! یا چه اتفاقی میتوانست رقم بخورد اگر دیکتاتورهای خونخواه و نابودگر دیگری همچون هیتلر در دوران جنینی، بند ناف دور گردنشان میپیچید و خفه میشدند. در حقیقت تاریخ پر است از لحظاتی که میتوانست به یک آن تغییر کند و جهان را دگرگون سازد. تئاتر «وقتی خروس غلط میخواند» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس همین لحظات را که با یک تغییر میتوان دگرگونیهای عظیم و شگرفی بوجود آورد را به تصویر میکشد. بنابراین ژانر این تئاتر جزء سبکهای علمی- تخیلی است که قصد دارد مخاطب را در بعد دیگری از فضای قواعد انسانی درگیر کند.
داستان نمایش «وقتی خروس غلط میخواند» دارای روایتی غیرخطی، آشفته و خیالانگیز است که با برخورداری از دکور آکواریومی خویش نیز تا حدودی وهم آلود تصور میشود. متن دارای پیچیدگیهای بسیاریست که مخاطب ممکن است تا انتهای نمایش قبل از باز شدن لایههای مختلف آن، متوجه قصد و نیت اصلی کارگردان از کنار هم قرار دادن این همه قابهای زیبا و چشم نواز نشود.
داستان «وقتی خروس غلط میخواند» مربوط به پادشاهی است که پس از کشورگشاییهای فراوان، قتل عامهای بسیار و فتح و فتوحات خشونتآمیز و وحشیانه در جهان به یکباره تصمیم میگیرد با استفاده از تکنولوژی سفر به گذشته، خودش را در جوانی مجبور به خودکشی کند و سرنوشت خویش را تغییر دهد.
این نمایش قصه زندگی دیکتاتور فنیقیه است که زندگانی او را از دورانی که نطفهاش تشکیل شده تا آینده و لحظه سقوط وی به تصویر آمده است. بر روی صحنه این نمایش شاه نادم در زمانها و دورانهای مختلف در صحنههای خواب و رویا مشاهده میشود که در دوران جوانی مبارزی فعال در حزب بوده، ذره ذره پیشرفت میکند و تبدیل به پادشاهی میشود که دنیا را ویران میکند. این قصه در چند صحنه جدا از هم روایت میشود و در انتهای اجرا مخاطب میتواند تک تک صحنهها را در ذهن خویش به یکدیگر متصل کند و متوجه مقصود نویسنده شود.
دغدغه و مضمون اصلی این تئاتر از بعد روانشناختی به نمایش درآوردن دو سوی یک زندگی و درواقع یک نفر پیش از قدرت و پس از رسیدن به قدرت با بازی دو کاراکتر است که دو مواجهه دارند و دقیقا در همان لحظه است که یکدیگر را بدون اینکه از حضور هم آگاه باشند، درک میکنند، در حقیقت مواجهه با خویشتن خویش در قالب جایگاه قدرت است. در قالب آدمی قدرتمند و ستمگر که نه برای فهم اشتباهات خویش، بلکه برای اینکه نامش در تاریخ بد نماند، خود را میکشد.
از بعد روانشناختی این تئاتر یادآور این نکته است که اگر هیتلر بیرحم را زمانیکه نوزاد و معصوم بود میدیدید، حاضر بودید به خاطر جنایاتی که در آینده انجام میدهد نابودش کنید؟ یا به نوزادی هیتلر شانسی مجدد میدادید؟ درواقع مخاطب را با اگرها و شایدهای بسیاری مواجه میکند که هر تصمیم وی میتواند تاریخ کشور را متحول سازد؛ بهاینترتیب مخاطب با هجمهای از سوالات ، تنها رها میشود تا خود به کشف پاسخ و یافتن راهحل بیاندیشد.
نمایش این نکته را متذکر میشود که گاه پیچیده شدن بندناف در رحم مادر چقدر میتواند برای آرامش و زیبایی جهان سودمند باشد تا زنجیره تباهی و خونخواهی در جهان گسسته شود. زنجیرهای که تنها در قالب سفر در زمان میتوان به آن خاتمه داد؛ باتوجه به نظریات روانشناسی میتوان گفت بشر فی النفسه در ذات خویش تمایل به خشونتورزی به دیگری دارد و ازاینرو مشاهده تاریخ و جهان رئالیستی نشان داده است زنجیره تباهی، قتل عام و نابودی هیچ وقت تمامی ندارد مگر در سفر زمان.
دیدگاه تان را بنویسید