اینجا جای متعرض خالی است؛
روایتی مردانه از «ضن»!
روایت احمدی از زنان و روزگارشان، روایتی «بازنمایانه-میمهسیس-» است؛ او آنچه را که اتفاق افتاده، همانطور که اتفاق افتاده روایت میکند و نشان میدهد و این هشت زن، آنچه را احمدی از زنان آسیبدیده شنیده و خوانده، بازی میکنند، برای همین این زنان که بازنمون رنج خود هستند، مدام در این سیکل معیوب میروند و میآیند بی آنکه رنجشان موجب استعلای آنان بشود. تنها زنی که رنج و آسیب خود را میپذیرد و از آن برای تعالی و دوباره برخاستن استفاده میکند، زنی است که هنوز از میان کلمات بیرون نیامده است.
آذر فخری، روزنامهنگار
نمایش: ضن
نویسنده و کارگردان: مهیار احمدی
بازیگران: (به ترتیب حروف الفبا) برکه بذری، مهسا باوفا، آیدا رزاق زاده، گیز طاهایی، شیرین کاشفی، نوشین کریمی، فرشته مرعشی، محیا نمازی
زنان از دردها، رنجها و آسیبهایی که از سوی اجتماع خود-خانه، خانواده، فامیل، مدرسه، دانشگاه و محل کار-میبینند، یا اصلا حرف نمیزنند یا خیلی کم و در خفا با اشارهای از آن میگذرند.
زنان رنجبردن و آسیبدیدگی را برای خود بسیار بدیهی میدانند؛ اینکه همهجا، تحت هر شرایط و در هر محیطی تا میتوانند و میشود از خود مایه بگذارند و دم برنیاورند. اما البته هر چه زمان بیشتری بر سکوت میگذرد، فشاری که به دلیل این سکوت تحمل میشود نیز شدت میگیرد و در نهایت، وقتی به آستانه غیرقابل تحملش رسید، منفجر میشود. جنبشها و اعتراضات اخیر زنان در جهان تحت عناوینی چون me too# نمونهای از این انفجارها بود که البته با دو نوع واکنش مواجه شد هم از سوی زنان و هم از سوی مردان؛ مردان و زنانی بودند که همنوا با این زنان بر تعرض و تحکمی-چه جسمی و چه روانی- که بر این زنان رفته بود، برخاستند و از آنان اعاده حیثیت کردند و از سوی دیگر زنان و مردانی هم بودند که با قیافه و لحنی حق به جانب این زنان معترض را متهم کردند به اینکه اینان برای رسیدن به اهداف شغلی و گرفتن ترفیع، خودخواسته و با تمایل از امکانات زنانهشان استفاده کردهاند. نظر هر دو گروه طرفداران این جنبشها و نیز مخالفان، جای بحث و گفتوگوی فراوان دارد که در این مجال نمیگنجد. آنچه ما در این جا میخواهیم درباره آن حرف بزنیم نه «زن» که «ضن» است. موجودی که هویت او فقط و فقط در جسمانیتش خلاصه میشود. موجوی که فقط بهعنوان شئ ساختارمندی که مقداری شبیه مرد است، نیازی به نامیده شدن ندارد و تا نگاه و برداشت در مورد او عوض نشده باشد و به واقعیت او نزدیک نشده باشی چه اهمیتی دارد که او را زن بنامی یا ظن یا ضن!
حقیقت تلخ در زندگی زنان تنها تعرضهای جنسی و جسمی نیست، که گاه زن در محیطی امن از نظر جسمی زندگی میکند اما به صرف زن بودنش مدام مورد طعن و آزارهای کلامی و لاجرم روانی قرار میگیرد
«ضن» روایت زنانی است که بهنحوی به آنان تعرض شده است. وقتی از «تعرض» سخن به میان میآید، اغلب ذهنمان صرفا بر تعرضهای جسمی و جنسی متمرکز میشود. اما حقیقت تلخ در زندگی زنان تنها تعرضهای جنسی و جسمی نیست، که گاه زن در محیطی امن از نظر جسمی زندگی میکند اما به صرف زن بودنش مدام مورد طعن و آزارهای کلامی و لاجرم روانی قرار میگیرد؛ چه بسیار زنانی که مدام با عباراتی چون «تو زنی، ساکت باش»، «تو زنی، دخالت نکن» و حتی با عباراتی خیلی مهربانانه مانند «تو زنی نباید خودت را درگیر چنین مسائل خشنی بکنی» به کنج و گوشهها و حاشیههای زندگی رانده میشوند و هرگز نقش انسانی خود را در هستی بازی نمیکنند. آنان موجودات واسطهای هستند برای جامعه مردان پیرامون خود که تنها وظیفه برآورده کردن نیازهای مختلف آنها را بر عهده دارند؛ خدمتکاران همیشه حاضر به یراقی که باید همواره در خدمت مردان خانواده-پدر، برادر، همسر، پسر- باشند و البته تمام این نادیده گرفته شدنها و بیگاری کردنها نیز در حیطه تعرض میکنجد. مهیار احمدی در «ضن» داستان هشت زنی را بازگو میکند که درگیر چنین تعرضهایی بودهاند و چنان سخت و عمیق آسیب دیدهاند که نمیتوانند این آسیبها و زخمها را فراموش کنند و در لابیرنتی که از خاطره این تروماها ساختهاند، گیر افتادهاند. «ضن» روایت زنانی است که اما جرات میکنند و در باره زخمهایی که به واسطه زنانگی خوردهاند حرف میزنند، افشاگری میکنند و همین که دهان باز میکنند برای توضیح و توصیف رنج خود، آن سبکی شگفتانگیز را تجربه میکنند؛ زیرا گویی هرچه بیشتر حرفهایت را بخوری و فرو بدهی و بیرون نریزی، رنج و درد، سنگینتر و گزندهتر میشود، اما با گفتن و به کلمه و صدا درآوردن آسیب در واقع انرژی مخرب و ویرانگر تروما، آزاد میشود... دود میشود و گاه حتی با اثری درمانگرانه، از یاد میرود یا حداقل از میزان دردناکی و خجالتآور بودن آسیب کاسته میشود. چرا خجالتآور؟ چرا زنانی که مورد تعرض واقع میشوند با شرم و احساس گناه باید پنهان، حذف و نادیده گرفته شوند؟ احمدی روایتگر چنین چراهایی است در «ضن» .
جایی که زنان فقط در معرض انتخاباند طبیعی است که در رقابتی میافتند که پای نگاه و انتخاب مردانه در میان است و ظلم زنان به زنان دقیقا از همینجا آغاز میشود. چنین است زنان و روزگاری که برآنان میرود؛ هم از سوی مردان و هم از سوی زنان
زنان و روزگارشان
احمدی میگوید وقتی وارد مسئله آسیبدیدگی زنان شدم، در پیج اینستاگرامم، یک فراخوان دادم و از زنانی که مورد تعرض قرار گرفته بودند خواستم درباره مسئله خودشان به شکل ناشناس و بدون نام برایم بنویسند. همین نوشتهها برای احمدی آغاز چالشی شد که به «ضن» انجامید. او البته با اینکه سعی میکند با درکی عمیق، مشکل و رنج و درد چنین زنانی را به تصویر بکشد و متجسم کند، اما قطعا نمیتواند به آن حسی که زنان با خود حمل میکنند حتی نزدیک هم شود. او فقط میتواند روایتگر و نمایشدهنده این رنج باشد و گاه به همین دلیل، در دام کلیشههای ذهنی مردانه میافتد و با اینکه بازیگران زن قاعدتا باید بتوانند انتقالدهنده عمق این تروما باشند، اما چون داستان را احمدی نوشته و روایت و کارگردانی کرده، طبعا نمایش در کلیت خود درگیر خوانش و نگاهی مردانه است. یک مرد از میزان و شکل رنجی که یک زن از تعرض عملی و لفظی میبرد، چه اندازه میتواند باخبر شود، آنهم در حالیکه در همین ساختار و بستر مردانه قرار است به آن پرداخته شود. مردی که درباره ظلمی که از سوی مردان به زنان میرود، مینویسد تا کجا میتواند به ذات و هسته مرکزی رنج و زخم زنانه نفوذ کند؟!احمدی روزگار زنانی را نوشته است که برای او اعتراف کردهاند. او خواسته است روایتگر زنان آسیبدیده جامعهاش باشد. کار تا همین حد هم ستایشبرانگیز است؛ آن هم در جامعهای با ساختاری که زنان از سوی زنان بیشتر مورد تعرض کلامی و قضاوتهای اخلاقی و هنجاری سخت قرار میگیرند تا از سوی مردان. و البته که روایت احمدی، از تعرض زنان بر زنان سخن نمیگوید و آن را نادیده میگیرد، زیرا این فرصت را تنها برای حرفزدن از رنج پنهان شده و خالی کردن آن، غنیمت میداند. اینجاست که باید گفت اگر مردی از ظلمی که از سوی مردان بر زنان میرود، سخن میگوید چه خوب است که زنی هم پا پیش بگذارد و از ظلمی که زنان از سوی یکدیگر بر همدیگر روامیدارند، از هولناکی جریان زنان علیه زنان سخن بگوید و این حوزه را واکاوی کند که همین هم دقیقا برخاسته از تحکم مردانه بر زنان است؛ جایی که زنان فقط در معرض انتخاباند و فرصت کمی برای اجتماعی شدن داشتهاند، طبیعی است که در رقابتی میافتند که پای نگاه و انتخاب مردانه در میان است و ظلم زنان به زنان دقیقا از همینجا آغاز میشود. چنین است زنان و روزگاری که بر آنان میرود؛ هم از سوی مردان وهم از سوی زنان!
بازنمایی و کاتارسیس
روایت احمدی از زنان و روزگارشان، همانگونه که خود نیز اشاره کرده است، روایتی «بازنمایانه-میمهسیس-» است؛ او آنچه را که اتفاق افتاده، همانطور که اتفاق افتاده روایت میکند و نشان میدهد و این هشت زن، آنچه را احمدی از زنان آسیبدیده شنیده و خوانده، بازی میکنند، برای همین این زنان که بازنمون رنج خود هستند، مدام در این سیکل معیوب میروند و میآیند بیآنکه رنجشان موجب استعلای آنان بشود. تنها زنی که رنج و آسیب خود را میپذیرد و از آن برای تعالی و دوباره برخاستن استفاده میکند، زنی است که هنوز از میان کلمات بیرون نیامده است. زنی که احمدی او را فقط نوشته است و کسی نیست که نقش او را بازی کند و از همینجاست که میگوییم با تمام تلاشی که احمدی کرده است، آن کلیشه مردانه هنوز حاکم است؛ هنوز زنی نیست که شجاعت برخاستن و شکفتن از رنج خود را داشته باشد. این زن نوشته میشود، اما آفریده نمیشود.
احمدی گرچه در این فرصت درگیر چالشی بازنمایانه از زنان آسیبدیده است اما البته با نوشتن همان زن پذیرنده و متعالی، میخواهد انتظارش از تماشاگر زن را اعلام کند؛ این که اگر من در اینجا با روایتم فقط یک «میمهسیس» انجام میدهم تو با زندگی روایت من از آنجایی که فقط در نوشته و کلمه باقی مانده، آفرینشگر «کاتارسیس-تزکیه و استعلا-» باش. تو بهعنوان زن آسیبدیده، وقتی از اینجا بیرون میروی، باید درگیر زن متعالی باشی که من نتوانستم آنرا بنمایانم چون به عنوان مرد هیچ تصوری از زن متعالی ندارم و واقعیت تلخ جامعه ما همین است؛ زن برای مرد جامعه ما همان «زن اثیری» است که آخرین روایتگرش هدایت بوده است. این زن هنوز فرصت زندگی نیافته است. هنوز در لابهلای کلمات مردانه، روایتهای مردانه، نیازها و تصورات مردانه دست و پا میزند و راه برون جستی نمییابد!
به هرحال محافظهکارانه!
بله، روایت احمدی در «ضن» در نخستین نگاه شجاعانه به نظر میرسد؛ اینکه جسارت کنی و زنانی را که به آنان تعرض شده واداری در میان یک جمع داستان خود را بازگو کنند. اما از جایی به بعد، چراغی در ذهن زن تماشاگر روشن میشود؛ اینکه روایتگر مرد این داستانها، تا چه حد محافظهکارانه با مسئلهای تا این حد تابو شده برخورد میکند تا هم در این باره حرف زده باشد و هم حرف نزده باشد. آری به زنان تعرض میشود؛ اما این دلیل نمیشود که زنان منتظر تغییر یا منجی باشند: ببینید زنی هم هست که میتواند تغییر را از خودش آغاز کند... من این زن را نوشتهام! مهم نیست که جامعه از درک و همدلی و همیاری تهی است، مهم این است که تو خودت بهعنوان یک زن با اینهمه فشار و حصار و انتظار و جو قضاوتگرانه، تا چه حد میخواهی و میتوانی خودت را از این کلیشهها رها کنی و زندگی واقعیات را زندگی کنی و این یعنی دقیقا گرفتار کردن یک انسان در زندانی با هزاران دیوار و تماشای تقلای او برای رها شدن از این حصارهایی که هر روز بر تعدادشان افزوده میشود. احمدی داستان تعرضدیده را بازنمایی میکند؛ داستانی که در آن جای مردان متعرض به شکلی محافظهکارانه، خالی است.
در واقع احمدی نیز باید بکتوار اعتراف کند که چگونه نمایشش در تلاش برای بازگویی داستانی که با آن ارتباط مانوس و ملموسی ندارد، شکست خورده است؛ آنچه احمدی خواسته بیان کند، در حقیقت امری عمیقا بیانناپذیر است. زیرا فقط آسیب و آسیبدیده حضور دارد، از قوای حاکمه و آسیبزننده هیچ خبری نیست... زیرا هر چه باشد خود احمدی احیانا با تمام طهارت و پاکیزگیاش، به آن جبهه تعلق دارد!
دیدگاه تان را بنویسید