پاستاریونی؛ نماینده شکست دردناک سینمای ما؛
این غذا به مذاق کسی خوش نیامد!
فیلم با بریانی، غذای سنتی اصفهان شروع میشود. رستورانداری که غذاهای فست فودی ارائه میداد در رقابت با فست فودیهای دیگر ، به خصوص فست فودی آن طرف خیابان، بازار خود را از دست داده و ورشکسته میشود. اما فرزند این رستوراندار، پسری به نام کوشان تصمیم میگیرد یک بریانی فروشی به جای رستوران فست فود پدرش در تهران باز کند.
آذر فخری، روزنامهنگار
فیلم: پاستاریونی
نویسنده:حمزه صالحی
کارگردان: سهیل موفق
بازیگران: سام درخشانی، بهاره رهنما، گوهر خیراندیش، محمد نادری و ...
پاستاریونی میخواهد روایتی باشد درباره غذا. البته غذایی و فضایی که این فیلم بر روی آن مانور داده، گویا در جهت احیای سنت در بستر مدرنیته است! و تبدیل غذای سنتی با ترکیبی نو و به روز شده، آن هم به کمک یک چهره اینستاگرامی به نام مستر تیستر.
ایده فیلم، ایده بسیار خوبی است؛ غذا بهعنوان سوژه اصلی معمولا در فیلمهای ما حضور ندارد. اما این ایده خوب، با فیلم نامهای ضعیف، و کارگردانی و لاجرم بازیهای ضعیفتر، در عمل یک فیلم از ابتدا شکست خورده است. حتی اگر یک شاخ اینستاگرامی را برای جلب مشتری، به کار گرفته باشد.
فیلم با بریانی، غذای سنتی اصفهان شروع میشود. رستورانداری که غذاهای فست فودی ارائه میداد در رقابت با فست فودیهای دیگر ، به خصوص فست فودی آن طرف خیابان، بازار خود را از دست داده و ورشکسته میشود. اما فرزند این رستوراندار، پسری به نام کوشان تصمیم میگیرد یک بریانی فروشی به جای رستوران فست فود پدرش در تهران باز کند.
چگونه است که نویسنده فیلمنامه، به خود اجازه میدهد چهرهای تا این حد خشن از یک کودک ارائه بدهد، آن هم در فیلمی که هر چند داعیه فیلم کودک بودن ندارد، اما حال و هوایی دارد که خانوادهها فرزندان خود را برای تماشای آن میبرند
در این مسیر کوشان در جستوجوی سرآشپزی است که بتواند بریانی درست کند. در این گیر و دار که او در حال مصاحبه با متقاضیان است، یکی از سرآشپزهای داوطلب، ایده ارایه کلیه غذاهای محلی در رستوران را به میان میآورد که البته برای اجرای این ایده اول باید پدر کوشان را راضی کرد که از خیر پذیرفتن شغلی که در شمال کشور به او پیشنهاد شده، بگذرد. در نهایت پدر راضی میشود و ایده رستورانی با اغلب غذاهای سنتی عملی میشود. رستورانی به نام ترنج که این بار رقیب جدی رستوران فست فودی پاستا دا پیتزای آن طرف خیابان میشود. ترنج مدام از طرف مدیران پاستا دا پیتزا مورد تهدید قرار میگیرد و طبیعی است که پاستا دا پیتزا در تلاشهای خود برای از میدان به در کردن ترنج شکست میخورد.
این بچه، اصلا بچه نیست!
اینکه یک بچه، مثلا در همین سن و سال کوشان، نگران وضعیت شغلی پدرش باشد، طبیعی است. اما اینکه همین بچه در همین سن و سال، تصمیم بگیرد و بتواند رستوران شکست خورده پدر را با چنین درایتی نجات بدهد، البته از عجایبی است که تنها سینمای ایران میتواند از پس آن بربیاید!
بازیگر دیگرکودک این فیلم،که فرزند رستوران آن طرف خیابان است نیز شکل ظاهری و رفتار کودکان هم سن خود را ندارد و تنهایی او که فقط سعی شده با پول جبران شود، باعث شده او دست به کارهای غیرعادی مثل آتش زدن پرستار خود بزند! البته ارتباط و دوستی با کوشان برای این کودک، پایانی میشود بر این شیطنتها و بازیگوشیهای بسیار دور از هنجار! یک دوست خوب مثل کوشان، این پسر را به یک عنصر مثبت در روند تولید رستوران ترنج تبدیل میکند. اما چگونه است که نویسنده فیلمنامه، به خود اجازه میدهد چهرهای تا این حد خشن از یک کودک ارائه بدهد، آن هم در فیلمی که هر چند داعیه فیلم کودک بودن ندارد، اما حال و هوایی دارد که خانوادهها فرزندان خود را برای تماشای آن میبرند.همین نشان میدهد که هنوز پای سینمای ما در رابطه با فرم و شیوه استفاده از کودکان، و بازی دادن آنها در جریاناتی که به بزرگترها مربوط است تا چه حد میلنگد. و چه بهتر آن است که کودکان اگر به بازی گرفته میشوند، در همان نقش و جایگاه خود بازی کنند و نخواهند ادای بزرگترها و البته ناجیان را دربیاورند. بهخصوص که فضای فیلم رئال است. اگر فضای فیلم تا حدودی فانتزی و نزدیک به دنیای ذهنی نوجوانان بود، بعضی اتفاقات باورپذیرتر میشد.
بازیگران پاستاریونی، هنرپیشههای نام آشنای صنعت سینمای ایران هستند، افرادی که البته حضورشان در این فیلم در نگاه اول، انتظار ما از فیلم را بالا برد که خوب این اتفاق نیفتاد و حضور ضعیف و سرهم بندی شده این بازیگران، تا حدودی باعث سرخوردگی تماشاگران شد
بازیگران نام آشنا و معضل گیشه!
بازیگران پاستاریونی هنرپیشههای نام آشنای صنعت سینمای ایران هستند، افرادی که البته حضورشان در این فیلم در نگاه اول، انتظار ما از فیلم را بالا برد که خوب این اتفاق نیفتاد و حضور ضعیف و سرهم بندی شده این بازیگران، تا حدودی باعث سرخوردگی تماشاگران شد.
استفاده از هنرمندان اصفهانی همچون مهدی باقربیگی و تلاش برای درست ادا شدن لهجه سنتی اصفهانی که البته اتفاقی است مبارک که در برخی از فیلمها نمیافتد، حضور حمید سپیدنام ملقب به مستر تیستر به عنوان بازیگر برای کشاندن فالوئرهای بالای او در اینستاگرام به سینما، همه و همه نشان دهنده نوعی دست و پا زدن برای نگه داشتن تماشاگر در سالن تا پایان فیلم ااست. اما حتی با وجود تمام این ترفندها، هیچ اتفاق مثبتی برای این فیلم نمی افتد در گیشه و نه در ذهن تماشاگر.
شکست پاستاریونی در گیشه البته یک ضرر مالی صرف برای سازندگان فیلم است و تاسفآور برای آن ها. اما شکستی که بازیگران نام آشنا در بستر این فیلم متحمل می شود، رد سیاهی بر سابقه هنری آنان باقی می گذارد. رد سیاهی که البته این روزها در کارنامه اغلب بازیگران مطرح دیده می شود و می رود که به یک قاعده تبدیل شود. چرا که جامعه هنری ما، درگیر گیشه و نه هنر، شده است و طبیعی است که یک بازیگر برای حفظ شغل خود و نه دیگر به دست آوردن اعتبار بیشتر، بازی کردن در هر نقشی را بپذیرد.
پاستاریونی یک تلنگر دردآور برای سینمای ما در کنار تمام تلنگرهای دردناک دیگری که این روزها از جانب گیشه به بازیگر و تماشاگر هر دو می خورد. اما انگار قرار نیست این سرنوشت نا میمون، در جایی دست از سر سینمای ایران بردارد و سینما، بازیگر و تماشاچی را به جایگاهی که شایسته فرهنگ ایران است بازگرداند. پاستاریونی و فیلم هایی از این دست نشان میدهد که وارد شدن افرادی بدون دانش هنری و بدون استعداد لازم به این عرصه تا چه حد می تواند به تمامیت سینمایی ایران آسیب وارد کند که البته کرده است.
کنار گذاشتن و به حاشیه راندن هنرمندان با استعداد و باتجربه، عدم استفاده از تجربه پیشکسوتان و بال و پر دادن به افرادی که یا بهواسطه رانت و پول و یا به واسطه چهره وارد این عرصه شدهاند، سینمای ما را به جایی رسانده است که اکنون قرار دارد؛ ناامیدی نسبت به استفاده از ظرفیتهای خوبی که در این زمینه وجود دارد، اما عامدانه نادیده گرفته میشود.
دیدگاه تان را بنویسید