نگاهی به نمایش «تن شوری»
گاهی برای درمان، فقط باید رفت....
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
نمایش «تن شوری» رضا ثروتی جزو آن دسته از نمایشهایی است که حتما باید بارها دیده شود. نمایشنامه این تئاتر از فیلمنامه «صحنههایی از یک ازدواج» اثر اینگمار برگمان وام گرفته است؛ سریالی که در سال ۱۹۷۳ در کشور سوئد پخش میشد و به شکل غمانگیزی بحرانها، چالشهای درونی فردی و همچنین کشمکشهای فردی-اجتماعی انسانهای چهل و چند ساله را در قالب درامی روانشناسانه به تصویر میکشید. در حال حاضر نمایش «تن شوری» با اقتباس از همین فیلم "scenes from a marriage" برشی از زندگی زناشویی «ماریان» و «یوهان» را که پایههای زندگانیشان در حال فرو ریختن است، به همراه تحولات درونیای که در این دوران تجربه میکنند را با بازیهای روان و بینظیر «پانتهآ پناهی» و «صابر ابر» به معرض نمایش میگذارد.
دغدغه اصلی این نمایش به تصویر کشاندن تضادها و تفاوتهای فردی میان زن و مرد است، که در همان ابتدای داستان با پرسش یک سوال از زبان «ماری»، شخصیت زن داستان رونمایی میشود: :«آیا به خوابیدن با کسی به جز من فکر کردهای؟»؛ پرسشی که آدمی را به قضاوت میکشاند و چنین استنباط میشود که قرار است از سمت مطرح کننده این پرسش خیانتی رخ دهد. در حالیکه با اتفاقاتی که در خلال داستان پیش میآید، دائما این فکر به ذهن مخاطب القا میشود که «هیچ چیز از هیچکس بعید نیست».
در حقیقت «تن شوری» روایتی است تقلیلیافته از زندگی یک زوج در آستانه فروپاشی که با خلق صحنههای بسیار تاثیرگذار از تماشاگران دعوت میکند در این ضیافت زندگی زناشوئی مشارکت کرده و همذاتپنداری کنند. گویی که تماشاگران از این طریق میتوانند به مشاهده و مرور جریانات عاطفی زندگی خویش نایل شوند و به تماشای آن بنشینند بطوریکه هنگام مواجهه با عشق و خیانت زن و مرد نمایش، ملال، خشم و میل به جنایت را تجربه میکنند؛ در نهایت روایت «تن شوری» به گسست و جدائی این زوج جوان ختم میشود. از منظر روانشناسانه این نمایش روایتگر احوالات زوجی است که سالها بنابر دلایل و بهانههای مختلف درونی و بیرونی، جسارت رهایی نداشتهاند؛ به خاطر ترس از مسائلی مثل فرزندان، خانوادهها، آبرو و... مجبور به زیستن در بندی در قالب زندگی مشترک شدهاند. اگرچه شاید کسانی که از بیرون نظارهگر روابط آنها هستند، بر زندگی این زوج دوستداشتنی و خوشبخت غبطه بخورند؛ اما حقیقت آن است که زن و شوهر نمایش فرسنگها از هم دور هستند بطوریکه زیر یک سقف، زندگی غیرمشترک را تجربه میکنند. هر دوی آنان میدانند بالاخره فاجعهای مهیب این آرامش توام با خوشبختی تظاهری را به نازیباترین شیوه ممکن پاک میکند و در هم میشکند. این نمایش جسورانه و چالشی درواقع تلنگریست برای نشاندادن واقعیت زندگی به آن دسته از زوجهایی که بخاطر چارچوب ضوابط و قوانین، نظام تربیتی و همچنین بستر فرهنگی غلطی که در آن رشد کردهاند، مجبور هستند تا پایان عمر خویش به زیست دروغین و ناهمگون خویش ادامه دهند. در حقیقت پردهبرداری از بعضی از حقایق و نشاندادن برخی از مسائل ناراحتکننده به صورت عریان، گاهی میتواند یک رابطه معدوم را که هیچ لذت و اشتیاقی در آن نیست و به نقطه شکست رسیده است با «جدایی» از این همه رنج و عذابِ محکوم شدن به زیست با یکدیگر نجات دهد. باید خاطر نشان کرد قطعا جدا شدن از فردی که یک زمانی دلباخته و عاشق او بودهاید، راحت نیست؛ اما گاهی فرد به جایی میرسد که کفه دلایلش برای جدایی از فردی که دوستش داشته از کفه دیگر پیشی میگیرد؛ در حقیقت دلیل جدایی هرچه هست، قطعا طرفین باید بدانند کنار آمدن با شرایطی که قرار است با آن دست و پنجه نرم کنند با درد و رنجی بسیار همراه است و عوارض روحی سختی به دنبال دارد. از اینرو به عنوان نکته پایانی خطاب به آن دسته از افرادی که در این شرایط قرار دارند توصیه میشود، در عین انجام کارهای همیشگی، سختیهای ناشی از جدایی را نیز به دوش بکشند و زیر این بار خم نشوند و حتی شرایط را به گونهای پیش ببرند که حتی پیشرفت کنند و مراتب ترقی را طی کنند. البته برای هموار کردن این مسیر بهتر است از مشورت با مشاوران و متخصصان روانشناس غافل نشوند تا راحتتر بتوانند به حال خوب و مطلوب نایل شوند.
دیدگاه تان را بنویسید