«درساژ» و نسلی غیرقابلپیشبینی
گلساها بر لبه تیغ راه میروند
ماجرای فیلم در مهرشهر کرج اتفاق میافتد، جایی که ویلاهای خصوصی فانتزی درکنارآپارتمانهای ارزانقیمت بنا شدهاند و فاصله طبقاتی خیلی خوب به چشم میخورد. گلسای زیبا، سرسخت و دوستداشتنی ( با بازی نگار مقدم) تنها فرزند والدینش (با بازی علی مصفا و شبنم مقدمی) است؛ پدر و مادری، شاغل و از طبقه متوسط که با تلاش شبانهروزی سعی میکنند به فرزند خود بیش از آنچه خودشان داشتند بدهند؛ هم امکانات و هم آزادی. و همین تلاش و کار شبانهروزی باعث شده خانواده با هم ارتباط کمی داشته باشند. آنها تقریبا با هم حرف نمیزنند و در سکوت غذا میخورند و تلویزیون تماشا میکنند.
آذر فخری، روزنامهنگار
فیلم: درساژ
کارگردان: پویا بادکوبه
فیلمنامه: حامد رجبی
بازیگران: نگار مقدم، علی مصفا، شبنم مقدمی، یسنا میرطهماسب، بهآفرید غفاریان، هوشنگ توکل، باسط رضایی
گلسا دختری 16 ساله است که به همراه خانوادهاش در شهری کوچک در اطراف تهران زندگی میکند. او بیشتر اوقات خود را با گروهی از دوستانش میگذراند. یک روز آنها تصمیم میگیرند کاری هیجانانگیز بکنند؛ کاری که پیامدهای غیرمنتظرهای دارد و البته همه نتایج این شیطنتها به پای گلسا نوشته میشود و اوست که تقاص تمام اشتباهات دیگران را پس میدهد. هر چند گلسا هزینه سنگینی در این بازی نوجوانانه میپردازد، اما نگاهش به زندگی تغییر میکند.
ماجرای فیلم در مهرشهر کرج اتفاق میافتد، جایی که ویلاهای خصوصی فانتزی درکنارآپارتمانهای ارزانقیمت بنا شدهاند و فاصله طبقاتی خیلی خوب به چشم میخورد. گلسای زیبا، سرسخت و دوست داشتنی ( با بازی نگار مقدم) تنها فرزند والدینش ( با بازی علی مصفا و شبنم مقدمی ) است؛ پدر و مادری ، شاغل و از طبقه متوسط که با تلاش شبانه روزی سعی میکنند به فرزند خود بیش از آنچه خودشان داشتند بدهند؛ هم امکانات و هم آزادی. و همین تلاش و کار شبانهروزی باعث شده خانواده با هم ارتباط کمی داشته باشند. آنها تقریبا با هم حرف نمیزنند و در سکوت غذا میخورند و تلویزیون تماشا میکنند.
سرکشی در ذات اسب است و ما در ذات گلسا هم نوعی یاغیگری در برابر همه را میبینیم. اما در عین حال درساژ بودن اسب و ویژگیهای خاص اخلاقی گلسا، آنها را از هم نوعان شان، متمایز میکند
گلسا همیشه با هدفون به موسیقی گوش میدهد و به زندگی والدینش توجهی ندارد. پدر و مادر هم از دوستان و نوع دوستی گلسا با آنها، چیزی نمیدانند و دخترک بدون اینکه والدینش بدانند او کجا میرود، بین خانه و بیرون در رفت و آمد است، بیآنکه بازخواست شود. گلسا دوستان دختر و پسری دارد که از نظر مالی بر او برتری دارند و به دیده تحقیر به او نگاه میکنند. این چند دخترو پسر یک شب صرفا برای هیجان و تفریح به یک فروشگاه کوچک دستبرد میزنند، بعد از اینکه کارگر افغان( با بازی لطف الله صیفی ) فروشگاه را مجروح میکنند فرار می کنند و البته یادشان می رود که فیلم دوربین مخفی فروشگاه را بردارند. پسر ثروتمندترین مرد ناحیه امیر( با بازی یسنا میرطهماسب ) که سردسته این گروه هم هست، گلسا را مجبور میکندبرگردد و فیلم دوربین فروشگاه را بردارد.
گلسا فیلم را برمی دارد اما آن را به دوستانش نمیدهد، بلکه در اصطبل پنهان میکند. گلسا فیلم را پاک نمیکند و همین مسئله باعث افزایش تنش بین او و دوستانش و خانوادهاش میشود.
گلسا مسئول همه چیزاست!
گلسا، هم در مقام بازیگر این نقش و هم در جایگاه یک هنرپیشه، یک تنه بارتمام فیلم را بر دوش میکشد و به خوبی از پس بازی در نقش دختری که از چند نوع اختلال روانپزشکی رنج میبرد برمیآید. شبنم مقدمی و علی مصفا نیز دو نقش مکمل باورپذیر و خوب را به نمایش میگذارند. درام فیلم، به نقش والدین در شکلگیری مشکلات نوجوانان در خانواده خصوصاً در سنین بلوغ و پس از آن توجه ویژهای دارد.
گلسا، نمونه تمامعیار نسل سرکش امروز است که خود را آزاد و رها از هر قید و بندی میداند و برای خودش قوانین خاصی دارد . همیشه هم غیرقابل پیشبینی و غیرمنتظره است. در مورد این نسل، هیچوقت نمیتوان فهمید که در کدام سمت مرز در حال حرکتاند
گلسای سرد و ساکت و عبوس و گوشه گیر اما در مقابل رفتار عجیبی در مواجهه با اسب (الوند) دارد؛ او در کنار اسب مورد علاقهاش قرار میگیرد، کس دیگری میشود تا جاییکه نمیتوان درک کرد کدام یک از این شخصیتها شخصیت واقعی او هستند؟ گلسایی که در خانه می بینیم و دست به اعمال عجیبی چون سرقت، آتش زدن و ... میزند یا گلسایی که با اسب محبوبش آنقدر نازکدلانه رفتار میکند؟ این روی سکه البته با پیشرفت داستان کمی نمایانتر میشود؛ مثلا در سکانس اعترافش نزد شاگرد سوپرمارکت و تهدید صاحب کار به منظور دادن پول به شاگرد و در نهایت هم عملی کردن تصمیم نهایی که به نظر میرسید از ابتدا و با مخفی نگاه داشتن فیلم به آن فکر میکرده است.
چرا دِرِساژ؟
درساژ رشتهای در سوارکاری است که در آن سوار اسب خود را به اجرای مجموعه حرکات دقیق و هماهنگ با ترتیب و زمانبندی مشخصی وامیدارد تا میزان هماهنگی خود با اسب و آزمودگی حیوان را نشان دهد. اسب درساژ، اسب دویدن و مسابقه نیست. اسبی است که باید از او مراقبتهای خاص شود. الوندی که گلسا اینهمه به او علاقه دارد یک درساژ است؛ یک مورد خاص و گران در میان تمام اسبهای دیگر.
می توان این طور به ماجرای فیلم نگاه کرد که اسب و گلسا، هر دو خصوصیات مشترکی دارند؛ سرکشی در ذات اسب است و ما در ذات گلسا هم نوعی یاغیگری در برابر همه را میبینیم. اما در عین حال درساژ بودن اسب و ویژگیهای خاص اخلاقی گلسا، آنها را از هم نوعان شان، متمایز میکند.
اسب درساژ به جای اینکه در طبیعت و دشت برود، فقط در میدانهای مخصوص با سوارکار خود تمرین میکند. گلسا هم دختری است که در میدان زندگی با دیگران رقابت نمی کند. او دوست دارد مانند این اسبها، در مسیر خاص خودش قدم بردارد؛ مسیری که البته چندان مورد تایید دیگران نیست. گلسا دختریست یکهتاز اما آرام مثل اسبی است که قرار نیست زندگی عادی داشته باشد.او عاشق دویدن است و مسیرهای طولانی را با دوندگی میپیماید ولی این دوندگی او را از پای در نمیآورد. گلسا میخواهد او را ببینند، اما نمیبینند شاید برای همین سرکشی میکند.
رازی که گلسا فاش میکند
خانواده گلسا در جریان یک سرمایه گذاری مسکن درگیرکلاهبرداری شدهاند؛ آنها برای پیش خرید یک خانه در تهران پولی پرداختهاند و حالا نه از خانه خبری هست و نه از پولی که پرداختهاند، پس پدر امیر یک بساز بفروش متمول است سعی میکند با تطمیع پدر گلسا و حل مشکلش در این زمینه، گلسا را وادارد که فیلم دزدی را پاک کند یا به آنها تحویل دهد، پدر امیر باج میدهد تا بر اشتباهات پسرش سرپوش بگذارد و وقتی این اتفاق نمیافتد و گلسا تسلیم نمیشود، اسب درساژ را به دوبرابر قیمت میخرد و از صاحب پیست اسب دوانی میخواهد به گلسا اجازه ندهد اسب را ببیند. شاید به این طریق گلسا را وادارد فیلم را تحویل دهد. اما باز این گلساست که کوتاه نمیآید و به هر ترتیب که شده با کمک کارگر اصطبل اسب مورد علاقهاش را ملاقات میکند و موجب اخراج او میشود.
در نهایت گلسا، فیلم دزدی خود و دوستانش را در شبکههای اجتماعی پخش میکند و پخش شدن فیلم همانا و دستگیر شدن خودش و دوستانش همان. گلسا به سادگی و در سکوت تسلیم مامورانی میشود که برای بردن او آمدهاند، حال و هوای او چنان است که گویی از ابتدای داستان میدانسته یا میخواسته ماجرا به همینجا برسد. اگر قرار شد که او بهعنوان ضعیفترین عضو گروه به صحنه جرم برگردد و فیلم را بردارد، پس حالا باید در قبال جرمی که مرتکب شده بودند، همه تاوان پس بدهند. او در اینجا فاصله طبقاتیاش را با قانونگراییاش و اخلاق مداریاش پر میکند؛ به سراغ مغازهداری که از او دزدی کرده بودند میرود و از او میخواهد باجی را که پدر امیر به او داده به کارگر افغان بدهد چون او زخمی شده است.
گلسا، نمونه تمام عیار نسل سرکش امروز است که خود را آزاد و رها از هر قید و بندی میداند و برای خودش قوانین خاصی دارد و یا حداقل برای اجرای قوانین اجتماعی، روشهای خاص خود را به کار میبرد و همیشه غیرقابل پیشبینی و غیرمنتظره است. در مورد این نسل، هیچوقت نمیتوان فهمید که در کدام سمت مرز در حال حرکتاند و همیشه این حس را به والدین خود القا میکنند که مدام در لبه پرتگاه و بر لبه تیغ راه میروند و هر آن انتظار فروافتادنشان هست. آنها این فروافتادن را میپذیرند و گاه به استقابلش میروند. این نسل از محافظهکاری و کارو تلاش فرسوده کننده والدین خود که صرفا برای انباشتن ثروت انجام میشود، بیزار است و برای همین نه آنچنان که باید درس میخوانند، نه در جمعهای خانوادگی فعالیت دارند و نه هدف و امید خاصی برای آینده دارند.
«درساژ» در نشان دادن و معرفی کردن این نسل، موفق عمل کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید