تأملی کوتاه درباره «ردیفسازی»های برخی موسیقیدانهای جوان امروز
مرجعیتهای بیصلاحیت
میرعلیرضا میرعلینقی
این سخن چه واقعاً از داستایوفسکی باشد و چه نباشد، فرقی نمیکند؛ درهرحال سخنی است که حقیقت روشن و صریحی را بازنمایی میکند: « آنجا که خدا نباشد، همهچیز مجاز است». یک ذهنیت مذهبی از این سخن، برداشتی ساده و بیتردید دارد. اما ذهنیتی که الزاماً مذهبی نیست و البته الزاماً ضدمذهبی هم نیست، مفاهیم و مصادیق آن را گسترش میدهد و به همان نتیجهای میرسد که داستایوفسکی رسیده است، و بسیاری افرادی دیگر هم بدون اینکه حرفی از آن شنیده باشند، در اثر تجربههای زندگی به همین نتیجه رسیدهاند.
اخیراً نتنویسیهای بیآزمون و بیتایید از معدود استادان صاحب صلاحیت، خیلی راحت و با حجم عظیمی از ادعا و اعتمادبهنفس به آشفتهبازار موسیقی امروز روانه میشوند که جز هدر دادن مواد خام نشر، گمراه کردن هنرجویان جوان و باد کردن بیهنران مدعی و مهاجم، نتیجه دیگری ندارد
دیرزمانی بیش نیست که «پرداختن» به ردیف -عمود اصلی خیمه موسیقی کلاسیک ایران- دلمشغولی افرادی از طیفهای مختلف شاغل بر موسیقی شده است. به نظر میرسد تنها گروههای خاصی از این «پرداختن» برکنارند: موسیقینوازان بومی و محلی، موزیسینهای پاپ، آهنگسازان فیلم و سازندگان موسیقی برای کودکان، و شماری از مصنفان موسیقی برای ارکستر سمفونیک. الباقی هرکدام بهقدری و به سهمی، درگیر با این زمینه اصلی از رپرتوار موسیقی موروثی «مَدرَسی» (بخوانید کلاسیک) ایران هستند.
دراینبین افرادی که بههرروی، سازی از سازهای موسیقی کلاسیک ایرانی را نواختهاند، درگیری نزدیکتر و بیشتری را با میراث ردیف دارند.
اکثریت آنها با نوازندگان تار و سهتار است. بهویژه تار که ساز «مادر» و «خوشخوان اصلی» موسیقی مَدرَسیِ موروث از عهد قاجار (و پیش از آن) شناخته میشود و نظام ردیف انگار بر اساس امکانات آن ساختهوپرداخته شده است.
مجموعه ردیفها برای دیگر سازها، با تأخیر زمانی نسبت به اجرا و ضبط و نشر ردیفهای «تار»، فراهمشدهاند. ناگفته پیداست که ردیفدانی، البته در سطوح گوناگون از مبتدی تا عالی، شاخصهای آشکار از تعلق به بدنه کلاسیک موسیقی محسوب شده و میشود.
«روایت»های تازه به بازار آمده از میراث ردیف، برخلاف زمانی نهچندان دور که استادان ریاضت کشیده و از صافی گذشته در سنین پایان عمر، آن را عرضه میکردند، اکنون دستمایه شهرتطلبی آماتورهای بیاستعداد، نوازنده-معلمهایی در حد متوسط به پایین، آنهم در سنین زیر میانسالی شده است
مهارتهای نوازندگی در اجرای آن از شرط مسلم استعداد از یکسو و تمرینهای مادامالعمر از سوی دیگر، احاطه به ساختارهای درونی و بیرونی آن، سالیان متمادی تعمق و کشف ریزهکاریهای درون آنکه در تدریس و اجرای فرد مدعی ردیفدانی قابلتشخیص است، همه و همه، به همراه سالها حضور مستمر و فعال در این عرصه و اخذ تائید از بزرگان و پیشکسوتان، شناسههایی هستند که فرد صاحب صلاحیت در این حوزه فرهنگ و هنر را معرفی میکنند، حتی آوانگاری ردیف که بهظاهر سادهترین کار در این زمینه به نظر میآید (و حتی عدهای از جوانان پرشور و تکنولوژیزده، معتقدند که یک سیستم نرمافزاری دقیق هم میتواند بهجای انسان این کار را انجام دهد!)
کاری است که به سالها تجربه و تمرین و آزمایش و خطا برای رسیدن به حد مطمئنی از درستی و استحکام نیازمند است.
مجموعه ردیف و موسیقی کلاسیک ایرانی، بدون در نظر گرفتن این شاخصههای فرهنگی، که بخش مهمی از آن به رعایت قوانین (نوشتهشده و حتی نوشتهنشده) قانونی و اخلاقی برمیگردد، تبدیل میشود به مشتی ماده خام صوتی(ماتریال سونور) که هر آماتور بیصلاحیت و هر جوانان جویای نامی، میتواند از دیوار بارها کوتاه شده آن بالا برود و فضای ذهن متوهم خود و «فالوئرهای» دنیای مجازیاش، برای خودشان و جایگاه در نظر بگیرد و حتی مدعی انجام کاری نو و محیرالعقول هم بشود؛ بیاخلاقیاش، سوای بیهنریاش، به موسیقی و موسیقیدان و فرهنگ و اخلاق، آسیبهای جدی و جبرانناپذیر وارد کند، از این منظر، بهدرستی، هم شگفتآور و هم تأثرآور است که میبینیم «روایت»های تازه به بازار آمده از میراث ردیف، برخلاف زمانی نهچندان دور که استادان ریاضت کشیده و از صافی گذشته در سنین پایان عمر، آن را عرضه میکردند، اکنون دستمایه شهرتطلبی آماتورهای بیاستعداد، نوازنده-معلمهایی در حد متوسط به پایین، آنهم در سنین زیر میانسالی شده است.
آلبومهای خوشطرح و نقش، «پکیج»هایی شیک و حجیم، گاه مزین شده با پیشگفتارهایی از فلان و بهمان نوازنده قدیمی و یا دکترهای غالباً «اتنوموزیکولوگ» به بازار میآیند و به برکت فالوئرهای خریداریشده و یاری همکلاسیها و خویشاوندها و شاگردها در مراسم «رونمایی»های شبیه برنامههای دورهمی، در بوق و کرنا دمیده میشوند.
چند آلبوم حاوی ردیفهای نواخته شده با تار و سهتار، یکی دو آلبوم حاوی نوازندگی با سازهای دیگر، و اخیراً نتنویسیهای بیآزمون و بیتایید از معدود استادان صاحب صلاحیت (نظیر هوشنگ ظریف، داریوش طلایی، ارشد طهماسبی، مجید کیانی و داوود گنجهای) خیلی راحت و با حجم عظیمی از ادعا و اعتمادبهنفس به آشفتهبازار موسیقی امروز روانه میشوند که جز هدر دادن مواد خام نشر (از کاغذ تا پلاستیک)، گمراه کردن هنرجویان جوان و باد کردن بیهنران مدعی و مهاجم، نتیجه دیگری ندارد.
از یاد نبریم که درگذشتهای نهچندان دور، استاد فرامرز پایور هنرمندی که تاریخ سنتورنوازی شصت سال گذشته بدون او زمینهای خالی و بیمعنی است، باآنهمه احاطه شگفتآور در شناخت و تدریس و اجرای ردیفها و بااینکه ردیفهای ویژه اجرا با سنتور موسوم به «ردیف مقدماتی» و «ردیف چپکوک» را (سالها قبل از کشف و نشر آثار مفقوده استاد حبیب سماعی) آفریده و نوشته بود، هیچگاه از عنوان «ردیف فرامرز پایور» استفاده نکرد و اجازه نداد که شاگردانش هم چنین عنوانی را به کار ببرند و یا هنرمند بیبدیلی به نام محمدرضا لطفی باآنهمه شناخت عمیق و دقیق از ردیفها دستآخر راضی نشد روایتی دیگر را ضبط و نشر کند. میراث ردیف فرآیندی سهل و ممتنع است که متأسفانه برخی از آقایان و خانمهای جوان و نامجو در فضای امروز، آن را فقط «سهل» انگاشتهاند. غافل از اینکه « آن خشت بود که پر توان زد» و این اول مطلب است.
دیدگاه تان را بنویسید