گذر و نظری بر چهار نمایشگاه تجسمی در گالریهای تهران
تصاویری از چهره پنهان حقیقت
بهروز فایقیان
امر حقیقی چگونه میتواند فرصتی برای بروز و ظهور در اثر هنری پیدا کند؟ این باوری دیرپا است که کار هنر پرده برداشتن از راز و رمزهاست و هنرمند خود به خود و آگاه یا ناخودآگاه در کار جستجوی این رازها و گشودن آنها است. اما گذشته از این باور عمومی، امر حقیقی از چه جنبهها و ابعادی میتواند مورد توجه هنرمند قرار بگیرد؟ یا مهم تر از اینها آیا چنانکه اغلب تصور میکنیم هنرمندان به ویژه در جهان معاصر به چنین تلقیها و انتظارات از اثر هنری اساساً وقعی میگذارند؟ و اگر اینطور است چنین اقبالی را در چه مصداقهایی میتوان شناسایی کرد؟
این پرسشها را در نگاهی به محتوا و ساختار تعدادی از نمایشگاههای تجسمی که این روزها در گالریهای تهران برپاست، میتوان دوباره به میان کشید.
یک یادآوری وهمآلود
محمد مستاندهی در نمایشگاهی با عنوان «هذیان پیرامون» که در گالری نگاه برپا شده، به نیرویی اشاره دارد که خارج از قابهای او بر آنچه در تصاویر آفریده هنرمند میگذرد، اثربخش است. در حالی که هنرمند در این مجموعه به طور عام عناصری از نقاشی ایرانی و هنر سنتی را بازتولید میکند، فضایی استیرلیزه و پاکیزه را به تصویر میکشد که فارغ از آنکه از حقیقتی معین پرده برمیدارد یانه، دست کم از ارادهای فراواقعی در سازوکار جهان سخن به میان میآورد.
توصیفی که از مجموعه آثار هنرمند در این نمایشگاه آمده، میگوید: «نیروی تصاویر در تکرار، به طرز هولناکی قافیه را برای واقعیت تنگ میکند. سخن بر سر ملال از تکرار و بیمعنایی تجربه نیست، بلکه آنجاست که در پس اینهمه بازی تصاویر قدرتی ملون و مهیب نهفته است و ترسی که خود را در تکرار تصاویر باز تولید میکند. آدمی در این رویارویی چون کبکی نحیف، دانسته خود را به هذیانی خواهد سپرد که جز آن راهی برای عبور از این بن بست نخواهد داشت. در این رویارویی مکرر هیچ شناختی پدیدار نمیگردد، بلکه تنها یادآوری و تذکری وهم آلود است که هر بار بیش از پیش آدمی را از دسترسی به خود خارج میکند. اینجا معنای نقطه صفر مرزی است».
ماهیت حقیقی جهان
هاوار امینی در مجموعه ای که با عنوان «ضیافت» در گالری ماه به نمایش درآورده، اشاره ای مشخص به داستان آفرینش جهان را به میان کشیده است. اشاره مشخص او در این عبارت که در پیوست با آثارش ارائه شده، با مخاطب به اشتراک گذاشته میشود: « و در روز هفتم از همه کار خود که ساخته بود فارغ شد. و در روز هفتم از همه کار خود که ساخته بود آرامی گرفت».
نقاشیهای محمد آریایی با عنوان «طلسم من بر تو» که در گالری دلگشا به نمایش درآمده، به طور مشخص از جهان عینی فاصله میگیرد و تصاویری متفاوت از آنچه در واقعیت روزمره میشناسیم پیشرو میگذارد
هنرمند در این مجموعه نسخههایی متعدد از روایت آفرینش را ارائه میدهد که به ویژه از لحاظ شیوه بیان فاقد هرگونه قطعیت به نظر میآید. کشاکش، سرگردانی و توافقی ناپایدار دادههایی است که میتوان از هریک از نسخههای او دریافت کرد. به این ترتیب آنچه زبان بصری نقاش در اینجا میگوید، تا اندازه زیادی با مضمونی که با مخاطب خود در میان میگذارد در تضاد و حتی تقابل است. امری که به نظر میرسد نقطه هدف هنرمند باشد همین عدم قطعیت در انگشت نهادن بر ماهیت حقیقی جهان باشد.
معجون فضا- زمان
«جنون خرد» عنوان مجموعه ای از مهران اختری است که در گالری سایه به نمایش درآمده است. دوگانه خرد و جنون دستمایه اصلی هنرمند در این مجموعه است که در بیانی صریح و روشن و از طریق پرترههایی که وظیفه انتقال این معانی را بر عهده دارند روایت میشود.
به اعتقاد هنرمند « هیجان دیدن نیازمند عبور از مرزهای خرد است و از وقتی عصر مدرن، جنون را بیماری شمرد، ترک عادت مرض تلقی گردید و راه بر تبادل جنون و خرد بسته شد. نظم، هنجارها و معیارهای حاکم، در قالب رفتارهای عقلانی توجیه و تثبیت شد، دیوانگی در سیطره و نظارت نادیوانگی واقع شد و دیالکتیک میان این دو به انقطاع رسید. جایی که قلمرو درک ما از دیدن، به لمس دیداری اشیا و حرکات فروکاست. درهم تنیدگی رنگها، با حضور اسرارآمیز جنون است که میتواند راه بر تعلیق شگفت آور باز کند. جایی که قلمرو آرام و بی کشمکش عقل، ناقطعی بودن مرزبندی خود با دیوانگی را به رسمیت بشناسد و سنگینی معجون فضا- زمان را با سبُکی بازیگوشانه نابخردی معاوضه کند. گذر از عادت دیدن به لذت بردن را برای خود گریزی نیست جز آنکه اندک زمانی از بردباری ساده لوحانه خود دست بکشد و به دامان جنون بزند».
پنجرهاى به یک جهان موازی
نقاشیهای محمد آریایی با عنوان «طلسم من بر تو» که در گالری دلگشا به نمایش درآمده، به طور مشخص از جهان عینی فاصله میگیرد و تصاویری متفاوت از آنچه در واقعیت روزمره میشناسیم پیش رو میگذارد. گذشته از آنکه او هنرمندی خودآموخته است که ممکن است به شیوههای بازنمایی در نقاشی نامسلط باشد، اما آنچه آثارش را تا این اندازه در فاصله با امر واقعی نگاه میدارد، مناسبات جهانی که او به تصویرش میکشد و نه شیوه تصویرگری او است.
در یادداشت توصیفی نمایشگاه این هنرمند آمده است: « او آدمهاى خود را نقاشى میکند. روى یا کنار آنها شعرهایى از سعدى و حافظ مینویسد که پند آموز و کنایى است. آدمهایی با لبخندى مرموز در کنار یکدیگر که گویى آنها در مقام مخاطب ما را قضاوت میکنند. او دوباره ما را با رنگ و خط آشتى میدهد، آنرا روى بدن اعمال میکند تا آنجا که به یکى از اجزاى حیاتى بدن مانند قلب تبدیل میشوند. به سختى میتوان خوانشى از فیگورهایى بومى آثار او داشت. یا باید آنها را کشف کرد و با تن به کشف داد و از خود آنها سؤال کرد. این وضعیت نزدیکترین شکل بازسازى موقعیت شرقى و خاورمیانه ای است. آریایى خواسته یا ناخواسته ما را به وجود دوباره «دیگرى»درگیر میکند. شاید دانستن این نکته که او از کودکى با مادر بزرگ خود که یک جن گیر و دعانویس زندگى میکرده به جذابیت و خوانش کارهایش کمک کند. نقاشیهای آریایى همانند پنجره اى است به یک جهان موازی که در دوسوی این پنجره آدمها با استانداردهای خود به قضاوت سوی دیگر مشغولاند».
دیدگاه تان را بنویسید