نگاهی واقع گرایانه به جنگ از «تنگه ابوقریب»
زیبایی در چگونه جنگیدن است، نه جنگ
«ابوقریب» فیلمی است که برای این روزهای ما، بسیار ضروری و لازم بود. ما برای امروز، روزهای فراموشی و فروپاشیهای اخلاقی، نیاز به چنین یادآوری دردناکی داشتیم. حداقل باید به یادمان میآمد که برای رسیدن به اینجا، از چه گدارهایی گذشتهایم و اکنون، پس از آنهمه جان و زمان و انرژی و هزینه از دست دادن، چه داریم، و اندیشیدن به این که چه باید میداشتیم که نداریم و چرا به آنچه آن دفاع جانانه را «مقدس» کرده بود، دست نیافتیم. «تنگه ابوقریب» نه در ستایش جنگ، که در ستایش چگونه جنگیدن است؛ در ستایش مردان و زنانی که چارهای جز ایستادن و تکهتکه شدن نداشتند اما در این ناچاری، به انسانیترین شیوه دوام آوردند، دفاع کردند، و کشته شدند جنگ، فینفسه مقدس نیست. جنگ، چهره دردناک و گاه غیر قابل تحملی دارد از بدنهای تکه تکه، از مرگهای فجیع، از آرزوها و خانمانهای بر باد رفته، چهرهای کریه و رنجآور دارد از جسد کودکانی که در کوچهها و خیابانها رها شدهاند
آذر فخری، روزنامه نگار
کارگردان و نویسنده: بهرام توکلی
تهیهکننده: سعید ملکان
بازیگران: جواد عزتی / حمیدرضا آذرنگ / امیر جدیدی / علی سلیمانی/ مهدی پاکدل
روایت تنگه ابوقریب
منطقه و پاسگاه شرهانی در 65 کیلومتری جنوبشرقی شهر دهلران و در فکه شمالی و دامنه ارتفاعات حمرین قرار دارد و از طریق جاده شهید خرازی تا جاده دهلران اندیمشک و پادگان عینخوش 25 کیلومتر فاصله دارد.
در طول جنگ، این منطقه به علت وجود ارتفاعات 175 و 178 که میدان دید وسیعی از دشت دهلران و منطقه عینخوش تا استان میسان عراق داشت، اهمیت نظامی یافت و ارتش عراق با اشغال این منطقه به ایجاد میادین مین و موانع اقدام کرد. در آن بازه زمانی، بچههای گردان عمار، از خط پدافندی برگشته بودند و قرار بود به مرخصی بروند و برگردند تهران، چون بیشترشان اهل تهران و کرج بودند. این بچهها حمام رفتند و آماده شدند و رفتند که سوار قطارشان بشوند؛ قطارهای اندیمشک معمولاً بعد از ظهر راه میافتد. اما بسیاری از آنها هرگز به قطارشان و به شهرها و خانههایشان نرسیدند.
ساعت 10 -11 صبح بود که اعلام کردند عراق به تنگه ابوقریب حمله کرده است و هیچکس نیست که جلوی آنها بایستد، دستور این بود که گردان عمار برگردد، به تنگه ابوقریب برگردد. بچههای گردان عمار برگشتند به پادگان دوکوهه، تجهیزات گرفتند و با کامیون به خط فرستاده شدند. بسیاری از بچههای گردان عمار، در این عملیات شهید شدند و از آنجا که منطقه هنوز آنچنان که باید، از مین پاکسازی نشده، امکان تفحص اجساد شهدا وجود ندارد و یا به کندی پیش میرود؛ هنوز بچههای گردان عمار، در حال و هوای اثیری شرهانی بال و پر میزنند.
روایت فیلم
«تنگه ابوقریب»
فیلم «تنگه ابوقریب»، روایت یک روز از اتفاقاتی است که در این ناحیه افتاده. توکلی، در ابوقریب خود، روایتی شگفتانگیز و واقعنمایانه از رشادت و ایثار بچههای گردان عمار را به روی پرده نقرهای میآورد. روایتی که به خوبی میتواند تماشاگر را با خود درگیر کند. و او را با خود به میان هیاهو و سرگردانی و هروله و مردان و سربازانی ببرد که در گیر و دار یک غافلگیری جنگی، تا پای جان ایستادند.
روایت تنگه «ابوقریب» یک روایت ساده، اما به شدت حماسی است که نمیتوان به سادگی از روی آن عبور کرد؛ تلاش توکلی در این واقعنمایی را میتوان در میزان استفاده از جلوههای ویژه و انفجارهای متعدد (120 تا 130 انفجار)، در نگاه مات و مبهوت زنان و مردان و کودکانی که شیمیایی شدهاند، در بدنهای تکه تکه از ترکش جوانانی که اصلا سربازگشتن و عقب نشستن ندارند، دید و احساس کرد.
شرهانی، که در فارسی به معنای «دشت باز» است، سینه گشودهای است بر روی پرده نقرهای تا سالها پس از جنگ، دوباره سه نسل از مخاطبان را درگیر جنگ و واقعیتهای ناگفته و نادیده و ناشنیده آن کند. واقعیتهایی از چگونه جنگیدنها، چگونه پاپس نکشیدنها، کم آوردنها، خالی و پر شدنها، نا امید و امیدوار شدنها... روایتی ساده و صریح از چهره جنگ، که در هر حال نه خواستنی است، و نه کسی آنرا دوست دارد. «تنگه ابوقریب» نه در ستایش جنگ، که در ستایش چگونه جنگیدن است؛ در ستایش مردان و زنانی که چارهای جز ایستادن و تکهتکه شدن نداشتند اما در این ناچاری، به انسانیترین شیوه دوام آوردند، دفاع کردند، و کشته شدند.
در طول سالهای پس از جنگ، فیلمهای متعددی در مورد جنگ، ساخته شده. فیلمهایی که گاه در زمان خود، خوب درخشیدهاند. اما آنچه «ابوقریب» را متفاوت و قابل تامل میکند، نگاه خاص آن به جنگ است. جنگ، فینفسه مقدس نیست. جنگ، چهره دردناک و گاه غیر قابل تحملی دارد از بدنهای تکه تکه، از مرگهای فجیع، از آرزوها و خانمانهای بر باد رفته، چهرهای کریه و رنجآور دارد از جسد کودکانی که در کوچهها و خیابانها رها شدهاند، این چهره از جنگ است که در طی این سالها، بسیاری از کارگردانها، نخواستهاند یا نتوانستهاند نشان بدهند؛ اینکه جنگ، چهرهای دوستداشتنی ندارد. که کسی جنگ را نمیخواهد. که تقدس جنگ، تنها در رفتار و کنش آدمیان درگیر با آن، نمود پیدا میکند، و آدمها هستند که مقدس میشوند. آدمها هستند که به مردن و چگونه مردنشان در جنگ، معنایی خاص میدهند و یا حتی از آن معنا زدایی میکنند. جنگ، چهره مقدس یک فرشته نیست؛ که اگر اینطور بود، هرگز اتفاق نمیافتاد. دلاوران شرهانی، بیآب و بیغذا، جنگیدند؛ در تشنگی ... روایت است که برخی از آنان از تشنگی، جان خود را از دست دادند. شاید این عملیات، با این حجم از درد و رنجی که بر ما تحمیل کرد، یک عملیات نمادین باشد؛ از آن جهت که آخرین عملیات مهم پیش از پذیرش قطعنامه 598 بود؛ باید همهچیز در رنج و درد و تنهایی و تشنگی و رهاشدگی به اوج میرسید؛ تا آرامش، چهرهاش را نشان میداد...
روایت ما از «تنگه ابوقریب»
فیلم، هم چنان که گفته شد، ساختاری محکم دارد و توانسته است از تکنیک های مختلف در آفریدن جلوه های ویژه و صحنه های جنگی، موفق عمل کند. چندان موفق، که گاه تماشاچی، خود را در میدان جنگ احساس می کند؛ با همان میزان دلهره و به همان اندازه ترس هم از ماندن و هم از عقب نشستن؛ ماندن در برزخ یک تصمیم گیری محال! چون در چنان میدانی، هیچ تصمیمی نمی توان گرفت. همه چیز بر تو «می رود» و «جاری» می شود. چه بخواهی، چه نخواهی. و توکلی با تکنیک هایش، توانسته است مخاطب را در این حال و هوا سهیم کند و این حس را در او بیدار کند. چه در مخاطبی که روزهای جنگ را دیده و حس کرده است و چه آن نسل جدیدی که هیج تصوری از جنگ ندارد.
«ابوقریب» فیلمی است که برای این روزهای ما، بسیار ضروری و لازم بود. ما برای امروز، روزهای فراموشی و فروپاشیهای اخلاقی، نیاز به چنین یادآوری دردناکی داشتیم. حداقل باید به یادمان میآمد که برای رسیدن به اینجا، از چه گدارهایی گذشتهایم و اکنون، پس از آنهمه جان و زمان و انرژی و هزینه از دست دادن، چه داریم، و اندیشیدن به این که چه باید میداشتیم که نداریم و چرا به آنچه آن دفاع جانانه را «مقدس» کرده بود، دست نیافتیم.
«ابوقریب» فرصتی است برای تامل. تامل همه ما و نه فقط آنان که از جنگ برگشتند اما «جنگ» را و «خود» را فراموش کردند، فرصتی برای نشان دادن صحنههایی از زندگی مردم در برههای از زمان، به نسلی که نمیداند پدران و مادرانش، چگونه این مسیر طولانی را آمدهاند و برای گذشتن از این تنگهها چه هزینههای سنگین و گاه غیرقابل جبرانی دادهاند. «ابوقریب»، یک تلنگر جانانه است، به هر آن کس که دچار فراموشی شده است و نیز به هر آن کس که میخواهد به یاد آورد، و یک دریچه است، برای آنان که نبودند، هستند و خواهند بود تا بازی هم چنان ادامه بیابد.
از قضا،«ابوقریب»، تنگهای است که باید عدهای را برداشت و به زور به آنجا برد. آن جا نشاندشان و برایشان نوحه ... نه نوحه و مرثیه نخواند... بلکه وادارشان کرد که در زیر آفتاب شرهانی، روی رملهای آن دشت دراز بکشند و با پوست و گوشتشان، زخمهای آن سرزمین و داغی را که در سینه گشودهاش دارد، احساس کنند. شاید پس از چنان لحظهای، چنان تلنگری، چنان حال و هوایی، برخی به خود بیایند. پس از دیدن این فیلم و احساس آن لحظات پراضطراب و دلهره است که میتوان برخی را به پرسش کشید و بر سر پرسشها مصرانه ایستاد و در پی پاسخ بود.
دیدگاه تان را بنویسید