لیلا موسی زاده

سیر تحول موسیقی ایرانی در یک‌صد سال گذشته بیشتر از آنکه با تدوین ردیف و آموزش آن به هنرجویان باعث اشاعه هر چه بیشتر موسیقی کلاسیک ایرانی شده باشد موجب رشد موزیسین‌هایی شده است که علاقه‌مندند از فضای موسیقی ایرانی به‌عنوان بستری در جهت ساخت موسیقی‌های همه‌گیر زمانه بهره‌برداری کنند. 

البته این موضوعی جدید و منحصر به این روزگار نیست که فضای تجاری حاکم بر همه عرصه‌هاست و موسیقی را تا مرز تبدیل به کالای یک‌بارمصرف سوق داده است، بلکه پیش‌تر نیز درزمانی که بزرگان صاحب روایت ردیف نیز حضور داشتند مرسوم بود و در برنامه گل‌ها این اتفاق افتاده بود.

پیش‌تر ازگل‌ها مطابق تقسیم‌بندی محمدرضا فیاض در کتاب «تا بردمیدن گل‌ها» چهار جریان موسیقی در ایران رواج داشت که شامل جریان متأثر از موسیقی غرب، جریان متأثر از موسیقی کلاسیک ایرانی، جریان نوسازی سنت‌های موسیقی کلاسیک ایرانی (جریان وزیری) و جریان موسیقی مردمی است که البته به دلیل ظهور طبقه متوسط در نزدیک هشتاد سال پیش سه جریان موسیقی کلاسیک ایرانی، نوسازی سنت‌های موسیقی کلاسیک ایرانی و موسیقی مردمی در یکجا به یکدیگر رسیدند که آن‌هم برنامه رادیویی گل‌ها بود که هر سه بخش را توأمان می‌پوشاند و ازاین‌رو پرمخاطب‌ترین برنامه یک صدسال گذشته رادیو را رقم‌زده است که هنوز هم هواداران بسیاری دارد. به دلیل حضور توأمان سه جریان اصلی موسیقی ایرانی در قطعات این برنامه آهنگسازانی که در برنامه گل‌ها مشغول فعالیت بودند درشدت و ضعف نسبت خویش با این سه جریان موسیقی ایران هستند و هرکدام بنا به خاستگاه هنری‌شان در ساخت موسیقی‌های همه‌گیر فعالیت داشتند. 

ملودی‌های تجویدی و تنظیمات آنها برای ارکستر ملی، آن چیزی نبود که از آثار او در خاطر مخاطب به‌روشنی مانده بلکه تلاشی بود تا حداکثر نشانگر روایت شهبازیان از تجویدی باشد. روایتی که اصیل نبود و آن را تا حدی به جریان موسیقی مردمی فروکاست

علی تجویدی که نام بزرگ‌ترین تصنیف‌ساز و نغمه‌پرداز گل‌ها را با خود به همراه دارد برخاسته از جریان موسیقی کلاسیک ایرانی بود که ذوق وافرش او را به سمت ساخت ملودی‌ها و تصانیفی کشاند که هر چه می‌گذرد ارزش آنها بیشتر پدیدار می‌گردد. 

او که ازلحاظ کمی بیشترین تصانیف گل‌ها را ساخته، همواره آن را به لحاظ ملودی و انتخاب خواننده در کیفیتی ارائه کرده است که مخاطب موسیقی آن را به گفته و نقل به مضمون از فرامرز پایور: «عوام می‌پسندید و خواص تائید می‌کرد». روح حاکم بر قطعات او آشکارا فهم دقیق او را از موسیقی کلاسیک ایرانی و ظرافت‌های بالای آن در ترکیب با موسیقی همه‌پسندانه را می‌رساند و همچنین تائید کننده آگاهی او به زمانه‌اش بود. موسیقی‌هایی که او برای تصانیف ساخته است علی‌رغم گذشت چندین دهه به‌روشنی استفاده صحیح نبوغ و دانش او را در ساختن قطعات مناسب خیل عظیم مردم شنونده رادیو نشان می‌دهد. 

همچنین هر چه می‌گذرد بیشتر مشخص می‌شود که او در قله تاریخ این شیوه آهنگسازی بر مبنای موسیقی ایرانی نشسته است. ضمن اینکه او همواره در انتخاب خواننده مجری آثارش وسواس لازم را داشته و مختص دانگ صدای هر خواننده به آهنگسازی می‌پرداخته است. 

ازاین‌رو اجرای آثار چنین فردی در ارکستر ملی شایستگی دوچندان و دقت وافر در درک روح موسیقی علی تجویدی را می‌طلبد تا برای مخاطب امروزی تصویری دست‌وپاشکسته و ناقص ارائه ننماید. اما ازآنجایی‌که موسیقی گل‌ها ترکیبی از هر سه جریان موسیقی ایرانی را توأمان در خود دارد از جانب طیف‌های مختلف مورد بازخوانی و باز روایت قرار می‌گیرد. آنچه در آخرین پنجشنبه‌شب پاییز ارکستر ملی اجرا شد ورای اینکه ارکستر ملی گرفتار مشکلات اساسی نظیر بی‌برنامگی، فقدان مدیرهنری و رهبر ارکستر شایسته است، اجرایی بود که اسم بزرگ علی تجویدی را با خود یدک می‌کشید اما تا چه اندازه در ارائه دقیق آثار او اهتمام داشت مساله‌ای است که اساساً وجود چنین شب‌هایی را غیرضروری می‌نمایاند. 

آنچه در آخرین پنجشنبه‌شب پاییز ارکستر ملی اجرا شد، اجرایی بود که اسم بزرگ علی تجویدی را با خود یدک می‌کشید، اما تا چه اندازه در ارائه دقیق آثار او اهتمام داشت مساله‌ای است که اساساً وجود چنین شب‌هایی را غیرضروری می‌نمایاند

چراکه در اغلب اجراهای ارکستر ملی دست‌کم یکی از آثار علی تجویدی اجراشده و می‌شود و ضرورتی بر تخصیص کل برنامه به یک آهنگساز نیست. ضمن اینکه همه خوانندگان توانایی اجرای آثار تجویدی را به‌درستی ندارند چراکه او برای عصمت باقر پور بابلی، اشرف السادات مرتضایی و معصومه دده بالا قطعاتش را ساخته و اغلب خوانندگان مرد در جای صدای این خوانندگان زن نیستند و مجبورند اوج‌ها را بم بخوانند و به همین دلیل ماهیت قطعه را به هم بریزند البته بماند که از ابراز عشوه‌ها و لحن‌های زنانه که جزئی از وجود اجرایی برخی قطعات هستند اساساً عاجزند. و در این وجه افتراق خوانندگان زن و مرد است که بیشتر تائید می‌کند که تخصیص یک‌شب به یک تصنیف‌ساز بزرگ چه مخاطراتی دارد و آنچه پیش چشم مخاطب در اجرای اخیر ارکستر ملی به اجرا درآمد نتوانست در برابر این چالش بزرگ راهکاری داشته باشد و عملاً از سوی رهبر ارکستر از پیش پذیرفته می‌نمود که تا حد زیادی ناتوان از ارائه باکیفیت آثار با امکانات موجود است.

آنچه تصویری فروریخته از ارکستر می‌ساخت انتخاب خواننده‌ای بود که به‌عنوان استاد و مدرس شیوه‌ای از آوازخوانی شهرت دارد و بنا بر سنت موسیقی کلاسیک ایرانی کمتر به تصنیف‌خوانی و همراهی با ارکستر پرداخته است. علی‌اصغر شاه زیدی هرچند آلبومی از ساخته‌های استاد تجویدی را در کارنامه کاری خود دارد اما سالیان سال است که به تدریس آواز می‌پردازد و اجرای تصنیف برای عموم نداشته است و چند تمرین با ارکستر ملی کفایت آن را نداشت که او شروع‌ها و سر ضرب‌ها را با ارکستر دقیق بگیرد و حتی جای صدای خویش را با آن هماهنگ کند. 

این‌ها بیش از آنکه گویای ضعف اجرایی خواننده باشد گویای ضعف مدیرهنری ارکستر است که با کمبود رپرتوار دست‌به‌گریبان است و همین این مساله او را وادار ساخته به هر شرایطی تن دهد وگرنه کیست که نداند دقت شهبازیان در نظارت بر اجراها هنگامی‌که ناظر ضبط قطعات است تا کجاست و چرا متوجه ایرادات آشکار اجرای ارکسترش نمی‌شود. 

همچنین به او به‌عنوان رهبر ارکستر هم این ایرادات وارد است که نتوانست در حین اجرا وقتی هشت میزان خواننده به عقب بازگشت سریع این مساله را با درایت در ارکستر جمع‌وجور کند و از این ناهماهنگی‌ها بکاهد. 

انتخاب خواننده دوم، حسین علیشاپور بود باعث ایجاد کنتراست بین استاد و شاگرد بود که عملاً در جهت تائید شاگرد از سوی مخاطبان اتفاق افتاد و چهره استاد را نادرست ارائه داد. اتفاقی که هرگز مدنظر رهبر ارکستر نبوده اما ماحصل انتخاب و شیوه هدایت اوست. 

ملودی‌های تجویدی و تنظیمات آنها برای ارکستر ملی، آن چیزی نبود که از آثار او در خاطر مخاطب به‌روشنی مانده بلکه تلاشی بود تا حداکثر نشانگر روایت شهبازیان از تجویدی باشد. روایتی که اصیل نبود و کمکی به دریافت صحیح ابعاد موسیقی تجویدی نکرد و آن را تا حدی به جریان موسیقی مردمی فروکاست.