نزدیک و نزدیکتر؛ داستان خیانت انسان به خود:
هیچ بعید نیست خودتان موضوع یک نمایشنامه باشید
این روزها در صحنه نمایش هرگاه سخن از زن عاشق به میان میآید، پای ویدئوآرت هم به صحنه باز میشود تا جای خالی دستها و احساسهای عاشقانه زن را پر کند. تا ما به عنوان تماشاگر اینطور فکر کنیم که در این نمایش زن عاشقی هم حضور دارد و از قضا میتواند احساسات و عواطف عاشقانهاش را بروز دهد. پس روی پرده، رفتوآمد فیلمهای نوستالژیک عاشقانه را میبینیم تا نبود و حذف و انکار «زن عاشق» را تحمل کنیم! آنها، آن چهار همکلاسی، همدیگر را میپایند تا اگر خیانتی رخ داده، بفهمند و مچ دیگری را بگیرند، اما متوجه نیستند که اگر انسان، خودش به خودش خیانت کرده باشد، چه کسی باید مچ او را بگیرد و افشایش کند هر گاه که یکی از این چهار نفر به خودش، به درونش و به نیتهای پلید نهفتهاش آگاه میشود ما صدای آژیر را میشنویم: هی مواظب باشید؛ این خود، این هیولایی که در آن تو پنهانش کردهاید، کمکم دارد بیدار میشود و به زودی بیرون خواهد آمد؛ به زودی برملا خواهید شد
آذر فخری، روزنامهنگار
نویسنده و کارگردان: امیرعطا جولایی
بازیگران: ایوب آقاخانی، امیرعطا جولایی، مصطفا لطیفیخواه، نگین یراقیفرد، سحر طاهرخانی
دو زوج، چهار همکلاس، قرار است نمایشی را در حضور استاد خود، تمرین کنند. استاد این نمایش را از میان چندین و چند نمایشی که این شاگردان به او پیشنهاد دادهاند، انتخاب کرده است: نمایش نزدیک و نزدیکتر.
روایت آنها
دو زوج جوان، در حالیکه منتظر ورود استاد هستند، بازی میکنند، هم فوتبال بازی میکنند، هم با هم بازی میکنند و هم خود را به بازی میگیرند. ویدئوآرتی که پخش میشود، سعی دارد در لحظههایی که لازم است، فلاشبکها و ارجاعاتی به گذشته این چهار نفر بدهد و گذشته و در واقع «تاریخ» این آدمها را به روی صحنه بیاورد و دستشان را نه فقط برای دیگران، که برای خودشان هم رو کند. این چهار نفر، این دو زوج، در اتمسفری از خیانت، نفس میکشند. ابتدا این توهم پیش میآید که دو نفر از این چهار نفر، دختری و پسری، در حال خیانت به دیگری است. «خیانت» اما در اینجا، معنا و بافتی دیگر دارد؛ آنکس که خیانت میکند، تویی؛ ولی نه به دیگری، بلکه به خودت... تو با انتخابهایت و شیوه زندگی کردنت، در حال خیانت به خودت هستی. دانشجوها این را نمیدانند، یا در واقع نمیفهمند. و استاد با انتخاب نمایش «نزدیکتر، اثر پاتریک ماربر» میخواهد در آخرین لحظات زندگیاش، این درس بزرگ را به چهار شاگرد برگزیدهاش بدهد؛ شما در حال خیانت کردن به خود هستید!
حرف ما
طبعا، چنین نمایشی بهشدت دیالوگ محور است، پیش از ورود استاد، همه دارند حرف میزنند و اراجیف میبافند؛ و ارجیف بافتن یعنی که این چهار نفر درگیر صورت شدهاند و از معنا بیخبرند و نمیدانند که نمایشی که قرار است تمرین وسپس اجرا کنند، دارد مدام به آنها تلنگر میزند؛ آن ها همدیگر را میپایند تا اگر خیانتی رخ داده، بفهمند و مچ دیگری را بگیرند، اما متوجه نیستند که اگر انسان، خودش به خودش خیانت کرده باشد، چه کسی باید مچ او را بگیرد و افشایش کند؟ ازاین چهار نفر، همیشه سه نفر روی صندلی مینشینند در حالیکه صندلی برای نشستن زیاد است، این که همیشه یکی روی زمین مینشیند یا در گوشهای میایستد یا مدام میرود و میآید، در واقع نمادی است از درون پریشان انسانی که میداند بلایی به سرش آمده است، یا خواهد آمد، اما از چندوچون آن خبر ندارد، توان مواجهه و مقابله با آن را ندارد و در این رفت و آمد میان خود و خود، میان خود و گذشتهاش، میان خود و دیگری، دچار چنان اضطراب و تشویشی است که نمیتواند بنشیند و آرام بگیرد. پس هر چهار نفر، که با درون و خویشتن، ارتباط ندارند و از آن جدا افتادهاند، در حال یافتن ارجاعاتی به لحظههای آغازین آشنایی توام با عشقشان هستند و دراین ارجاعات، ویدئو آرت، هم به داد بازیگران میرسد و هم به درک و فهم تماشاگر کمک میکند. خوب خیلی طبیعی است در صحنههایی از فیلم یا نمایش، که زن، نمیتواند نقش خودش را بازی کند، باید در جستوجوی تمهیداتی بود و چه خوب که هنوز «زن پوشی»، به آن شدت که دارد در سینما باب میشود، در صحنه نمایش رایج نشده است. این روزها در صحنه نمایش هرگاه سخن از زن عاشق به میان میآید، پای ویدئوآرت هم به صحنه باز میشود تا جای خالی دستها و احساسهای عاشقانه زن را پر کند. تا ما بهعنوان تماشاگر اینطور فکر کنیم که در این نمایش زن عاشقی هم حضور دارد و از قضا میتواند احساسات و عواطف عاشقانهاش را بروز دهد. پس روی پرده، رفت و آمد فیلمهای نوستالژیک عاشقانه را میبینیم تا نبود و حذف و انکار «زن عاشق» را تحمل کنیم!
اینبار پای زنی در میان نیست!
هم کلاسیها، دو زوج عاشق، چهار انسان مشکوک که در درون خود، دچار فلاکتی کشندهاند، برای تمرین نمایش «نزدیکتر» نوشته «پاتریک ماربر» گرد آمدهاند. آن را تمرین میکنند تا برای اجرایش به جشنواره تئاتر در شهر «ترابوزان» برسند. ترابوزان، نه، هر جای دیگری؛ در این جا و بیرون از هر ترابوزان و هر جای دیگری، قرار است نمایش به گونهای که استاد- آیا همان پیر خردمند؟!- میخواهد،اجرا شود. جشنواره دقیقا همین جایی است که بهواسطه کلمات نوشته شده اما درست و عمیق نهخوانده شده، تا شخصیتها، درون خود را بیرون بریزند. و نه قاضی، بلکه تماشاگر این برونریزی، استاد-پیر طریقت، است. اوست که اگر چه در حال برداشتن اولین گامها در وادی مرگ است، تا انتهای بازی شاگردان برگزیدهاش میماند، تا در این برون ریزی، در این نمایش تاریخچه شخصی، در این فروپاشی و از نو ساخته شدن، همراه آنان باشد.
شخصیتها در قالب بازیگر نمایش در تقابل یکدیگر قرار میگیرند تا به هدف اصلی نزدیک شوند. و تقابل، یعنی کنش و واکنش؛ کنش و واکنش از کارکردهایی است که فضای حاکم بر نمایش، برای برونریزی شخصیتها در نظر میگیرد تا آنها هنگام تمرین، مسائل شخصی خود را بازیابی و بیان کنند. بنابراین کارکرد این نمایش برای چهار بازیگر، در نمایش «ماربر» نهفته است که موضوع آن خیانت است. پرداخت واقعگرایانه در نمایش «نزدیک و نزدیکتر» تلاش کرده است شخصیتها را با داشتههای گذشته خود در زمان حال در شکل و شمایل یک انسان انتقامجو نشان دهد. آدمهایی که مترصد تسویه حساب حتی با نزدیکان خود هستند و مبنای این تسویهها هم قضاوتهای نادرست و برداشتهای غلط خودشان است و قضاوت و برداشت غلط از کجا میآید؟ از درون فردی که خود دردها و رنجها و کاستیهای نهفتهای دارد. قضاوت و شیوه انتقامگیری، فرد را برملا و افشا میکند. حالا زمان به صدا درآمدن آژیر است، آژیر، اعلام و هشداری اضطرابآور است؛ هر گاه که یکی از این چهار نفر به خودش، به درونش و به نیتهای پلید نهفتهاش آگاه میشود ما صدای آژیر را میشنویم: هی مواظب باشید؛ این خود، این هیولایی که در آن تو پنهانش کردهاید، کمکم دارد بیدار میشود و به زودی بیرون خواهد آمد؛ به زودی برملا خواهید شد!
یک سخنرانی هیستریک و تمام
حالا آخرهای نماش است، سرفههای هیستریک ستاد، شدت گرفته است. اما او باید آخرین حرفهایش را به این چهار برگزیدهاش، بگوید و این یعنی یک سخنرانی بریده بریده و پر از سرفه و پر افت و خیر، اما بلاانقطاع، که به تماشاگر فرصت دریافت و هضم نمیدهد.
بله استاد-پیر طریقت، حرفهای مهمی دارد؛ جهان صحنه بازی شماست. صحنه نمایشی که برای بازی در آن، هرگز فرصت تمرین نداشتهاید و بدون آمادگی قبلی به آن وارد شدهاید. حالا نورافکنها روی شما میتابند و همه در حال تماشای شما هستند شمایی که از نمایشی که قرار است بازی کنید،هیچ نمیدانید... اما نمایش در طول زندگی شما نوشته و مدام نوشته میشود. و در نهایت، با سرفه یا در اوج سلامت، صحنه را ترک میکنید در حالی که متن نمایشتان، حالا روی میز هستی قرار دارد. بیمتن و بدون آمادگی میآییم، نمایشی را زندگی میکنیم که در نهایت نیمه تمام میماند، اما هنگامی که از در خارج میشویم، متن نمایش بر روی میز است.
دیدگاه تان را بنویسید