نقدی بر نمایشگاه «استنساخ» آرام مسلم زاده در گالری کاما
نمایشی از گرم و سرد انسان های قجری
کاملیا کوکاییان
در نگاه اولیه آثار آرام مسلم زاده را می توان بر اساس فرم به سه دسته تقسیم کرد .دسته اول ،آثاری کاملا شبیه نقاشی های قجری و چهره هایی که بیشتر از هرچیز با زیور آلات و سربند و تاج خود را معرفی می کنند و چه بسا که ابعاد بزرگشان این ریزهکاری ها را با دقت بیشتری نشان میدهد و بیننده را مسحور بافت های زیبا و رنگین لباس ها و پرده ها و تاج ها میکند و این لذت بصری در عصر ما تا این حد حاصل نمی شد جز با دقت آرام مسلم زاده در انتخاب مناسب رنگ های متعدد گرم و زنده که گاها با انتخاب زمینه سبز و آبی ، آثار را از یکنواختی قرمز قجری در آورده است.حذف پیکرهای خشک و استوار قاجاری و پرداختن صرف به چهره ها از سردی و جمود آن دوره به خوبی کاسته است . در دسته دوم ، چهره ها در زمینه ای تک رنگ به میزان زیادی محو شده اما با حفظ فرم چشم و ابرو به خوبی نمایانگر زن قجری است و در زمینه ای متفاوت میل به نقاشی های مدرن دارد .در گروه سوم نقاش با حذف هر عنصر تزئینی صرفا به چهره مشخصه آن دوره پرداخته و با مهارت برای این منظور ،با زمینه تک رنگ آبی برای چهره ها مرز و حدودی مشخص کرده و خشکی و سردی این چهره ها را بیش از پیش نمایان می کند . در کل آثار نگاه های خیره و صورت هایی دربند یک فرم با نشان از آرمان گرایی انسان بی شباهت به عکس های سلفی زنان و دختران امروزی در محیط های مجازی نیست.نقشهایی که سعی در پنهان کردن حالات روحی متفاوت انسان دارد و نقاش، این زیبایی تکراری و از پیش تعیین شده را با حذف موهای پشت لب و دماغ های باریک و غنچه لب ها به مخاطب عرضه می کند. اما جالب است که این امر در مورد مردان نیز مستتر بوده تا جایی که شاهد صورت های زنانه از آنان هستیم چرا که نقاش مرد آن دوره به اشتباه معیارهای زیبایی پسندانه خود را در مورد زنان به مردها تعمیم داده و گمان برده که اگر چنین کند بر جذابیت مردانه می افزاید که درباز آفرینی این آثار خانم مسلم زاده هم کاملا این اصول را تکرارکرده است. بی شک در تابلوهای بزرگ و رنگین این هنرمند می توان زیبایی و نقوش مسحور کننده بافت های لباس و تاج و سربند را دید و لذت برد.اما سوالی که پیش می آید این است که آیا همین ثبات و یکنواختی چهره های قاجار نبوده که از رمز و راز چنین آثاری کاسته و میل به تماشای جستجو گرانه بیننده را از بین برده و جز لذت آنی بصری حرفی برای جهانی شدن نداشته ایم ؟ شاید اگر این همه زیبایی و ظرافت های تزئینی به جای همنشینی با چهرههای یکدست و یکنواخت با چشم و صورت های متفاوت (شاید غمگین شاید شاد و گاها شوخ یا مضطرب )همسایه می شد و یا اگر حتی بدن این زنان را با انعطاف بیشتر مثلا در رقصهای آن دوره به تصویر می کشید بر جذابیت و توجه لازم به این آثار در سطح جهانی می افزود و سخن تازه تری در دنیای هنر امروزی بیان می کرد.
دیدگاه تان را بنویسید