تلاشی بیثمر در نمایاندن عشق و نفرت
خیانت به مدهآ، در صحنه نمایش
اوریپید، نویسندهای گوشهگیر و تنها، اما دقیق و تیزبین بود. مدهآ، برای اوریپید، تنها یک روایت ساده از یک افسانه کهن نبود. او در این نمایش، مدهآی بربر و خونریز و بیرحم را چنان نشان میدهد که در نهایت، تماشاگر در میماند که آیا باید با او همدلی کند یا از او بیزار شود. همین، اوج هنر اوریپید در نشان دادن چهره زنان روزگارش است؛ زنانی که حتی اگر ایزدبانو و شاهزاده هم بودند، باز مقهور قدرت و تصمیمگیری مردان پیرامون خود میشدند. مدهآ، ایزدبانویی آسیایی است که به غرب و به آتن میرود. او حامل تمام فرهنگ و آداب و رسوم این قاره است. صحنه نمایش، میدان همآوردی دو نیروی مخالف و گاه متخاصم است: غرب و شرق، زن و مرد، عشق و نفرت، ناگزیری و گریز برای کسی که از قبل، نمایشنامه اصلی، نوشته اوریپید را نخوانده باشد، این نمایش، بسیار گنگ و نامفهوم است و بدون این پیش آگاهی، تقریبا چیزی از نمایش علی حسینی عایدش نخواهد شد
آذر فخری، روزنامهنگار
نمایش: مدهآ
نویسنده و کارگردان: علی حسینی
بازیگران: علی حسینی و آنا زارع
نزدیک شدن به مدهآی اوریپید، کار آسانی نیست و دل و جرات فراوان میخواهد. مدهآی اوریپید، حتی در زمان خودش، شیوهای نوین از نمایش تراژیک بود. تراژدی در این نمایش، در اوج خلاقیت، زنمحور و هنجارستیز است. اوریپید، در این تراژدی، از اغلب قوانین ارسطویی، عدول کرده و شیوهای نو برای روایت آفریده است. ضمن اینکه در اکثر نمایشنامههای اوریپید، برای نخستین بار، به جای نوبتی بازی کردن بازیگران و جدا جدا آمدن آنان به صحنه، دو یا سه بازیگر همزمان در صحنه حضور یافتند.
اوریپید، نویسندهای گوشهگیر و تنها، اما دقیق و تیزبین بود. مدهآ، برای اوریپید، تنها یک روایت ساده از یک افسانه کهن نبود. او در این نمایش، مدهآی بربر و خونریز و بیرحم را چنان نشان میدهد که در نهایت، تماشاگر در میماند که آیا باید با او همدلی کند یا از او بیزار شود. همین، اوج هنر اوریپید در نشان دادن چهره زنان روزگارش است؛ زنانی که حتی اگر ایزدبانو و شاهزاده هم بودند، باز مقهور قدرت و تصمیمگیری مردان پیرامون خود میشدند. اما مدهآیی که اوریپید میآفریند، چنین نیست. او خود تصمیم میگیرد و جسورانه عاشق جیسونی میشود که برای اثبات خود، به دنبال پشم زرین به سرزمین تحت فرمانروایی پدر مدهآ، آمده است. مدهآ، به خاطر این عشق از آغاز نفرین شده، پدر خود را فریب میدهد و برادرش را میکشد تا جیسون به پشم زرین دست یابد و سپس با او سوار بر کشتی آرگو، از سرزمین پدریاش میگریزد و به آتن، سرزمین جیسون میرود.
طبیعی است که نه خدایان و نه زمینیان، چنین جسارت زنانهای را برنمیتابند و خیلی زود، این خوشبختی، بدل به نفرینی میشود که جز با انتقام و خونریزی، هیچ پایانی نمیتوان برای آن متصور شد.
جیسون که تاج و تخت خود را از دست داده و شاهزادهای رانده شده است، در پی بهدست آوردن جاه و مقام و قدرت، تصمیم میگیرد با دختر شاه کورینت ازدواج کند، این ازدواج، سودی دوجانبه دارد، جیسون بهعنوان داماد پادشاه، به جاه و قدرت شاهانهاش بازمیگردد و شاه کورینت به واسطه جیسون و دختر خود، صاحب پسرانی میشود.
داستان اوریپید، داستان خیانت یک مرد، به همسرش نیست. چون ازدواج دوباره و چندباره در آن زمان و در یونان مثل هر جای دیگری، رسمی عادی بود. پس جیسون، قرار نیست پنهانی با دختر کورینت ازدواج کند. او حتی دلایل خود را برای مدهآ، توضیح میدهد. او به فکر آینده دو پسر خود و مدهآست و این ازدواج موقعیت آنان را در یونان تثبیت میکند.
اما مدهآ، از زاویهای دیگر به ماجرا نگاه میکند: پدرش را فریفته و برادرش را کشته و پشم زرین؛ گنجینه سرزمینش را به جیسون داده است. سرزمین مادریاش را به خاطر جیسون ترک کرده است. برای جیسون، دو پسر سالم به دنیا آورده است. برای مدهآیی که چنین فداکاریهایی برای جیسون کرده، این ازدواج، حتی اگر طبیعی و معمولی باشد، خیانت به عشق و وفاداری و هزینهای است که او برای این عشق پرداخته است. چنین است که جیسون، یک خیانتکار است. او باید بداند که هیچچیزی برای یک زن، با ارزشتر و والاتر از عشق و حفظ حریم این عشق نیست، حتی سودای تاج و تخت، حتی امنیت و خانه و خانواده. این عشق است که بر همهچیز ارجح است. مدهآی بربر، ایزد بانویی جادوگر است که با تصمیم جیسون برای ازدواج دوباره، تمام عشقش، به نفرتی عمیق بدل میشود. اما این نفرت، پیش از همه خود او را به نابودی میکشاند. او با فریفتن پدر و کشتن برادر، نفرین خدایان را به سوی خود جلب کرده است. مدهآ، برای این که ثابت کند هست و قدرت دارد و عاشق است، تمام دوست داشتههای خود را از سر راه برمیدارد و این دوست داشتهها، همه مرد هستند؛ مردانی که از هر سو که نگاه کنی، بند و زنجیر ناسپاسی و خیانت آنان را میبینی که مدام بر دست و پای مدهآ، پیچیده میشود و عرصه را بر او تنگ میکند.
در نهایت، مدهآ، پسرانش را میکشد، با هدیهای آغشته به سمی جادویی، دختر کورینت را دچار مرگی دردناک میکند و جیسون را که قرار بود برای پادشاه، پسرانی بیاورد، با جادو، عقیم میکند و سپس از آتن میگریزد.
مدهآی علی حسینی
این مدهآ و جیسون، هر دو موجوداتی از ریخت و شکل افتادهاند، شاید بهخاطرعمق درد و رنجشان، این کج و کولگی و از ریختافتادگی، نشان از مچاله شدن و درماندگی آنان باشد در نهایت خود. اما قرار نیست این دو موجود افسانهای و بهخصوص مدهآی ایزدبانو و افسونگر، چنین ضعیف و از ریخت افتاده، نشان داده شود. ایدههای خوبی در نمایش علی حسینی هست. شما بهعنوان تماشاچی باید تابع آیینهای این ایزدبانو باشید: قبل از ورود به سالن نمایش، باید کفش و جوراب خود را دربیاورید، آنگاه، پای در تشت پرآبی بگذارید و سپس روی حولههای قرمزی بایستید تا مدهآی ایزد بانو، پاهای شما را خشک کند. این آیین بسیار زیباست؛ زیرا که ما بهعنوان تماشاگر، وارد مکانی میشویم که در آن خون پاک عزیزان مدهآ بر زمین ریخته است، پس باید پاک و تطهیر شویم. اینجا، قلمروی مدهآ است . قوانین او بر آن حاکم است، با به جا آوردن این آیین، تماشاگر، از کسوت تماشاگر بودن صرف خارج میشود و کاملا در تعامل با بازیگران قرار میگیرد. در نمایش، چند صدا و چند زبان شنیده میشود؛ مخلوطی از مضامین سومری و از متن گیلگمش، مضامینی از آیین جادویی «زار»، بخش از یک نیایش تبتی، لالایی کردی و نیز لالاییهایی از ایلام باستان و نیز زبان عربی. اینها همه قرار است نوعی تقابل را به نمایش بگذارند؛ مدهآ، ایزدبانویی آسیایی است که به غرب و به آتن میرود، او حامل تمام فرهنگ و آداب و رسوم این قاره است. صحنه نمایش، میدان همآوردی دو نیروی مخالف و گاه متخاصم است: غرب و شرق، زن و مرد، عشق و نفرت، ناگزیری و گریز ...
پیش از دیدن نمایش، بخوانید!
متن نمایشنامه، خوب است، حداقل تا حد قابل قبولی خوب است، اما بازیها، ضعیفاند. بگذارید بگویم که بازیها بد هستند تا حدی که احساس میکنی، این بازیگرانند که در حال خیانت به مدهآی افسونگرند و باید کسی بلند شود، جلوی آنها را بگیرد.
اوه...! و آن دوماهی! آن دوماهی زنده که قرار است استعارهای از دو پسر مدهآ باشند، روی زمین انداخته میشوند و تا سر حد مرگ، دست و پا میزنند، هر چند بازیگر نقش مدهآ،بالاخره آنها را برمی دارد و در تشتی دیگر میاندازد و رویشان پارچه سیاه میکشد. این هم استعاره بدی نیست. اما کاش هر شب این ماهیها زنده از نمایش بیرون میآمدند. چرا که گویا در شبهای قبل، ماهی جان میدادند و در کپه خاکی که روی صحنه ریخته شده بود، دفن میشدند!
برای کسی که از قبل، نمایشنامه اصلی، نوشته اوریپید را نخوانده باشد، این نمایش، بسیار گنگ و نامفهوم است و بدون این پیش آگاهی، تقریبا چیزی از نمایش علی حسینی عایدش نخواهد شد و این یکی دیگر از نارسایی های متن حسینی است، چون قرار نیست که هر تماشاگری، برای هر بازی، پیش آگاهی در این حد داشته باشد و بداند که مدهآ، یا هر شخصیت این چنین از کجای تاریخ و اسطوره برمی آید.
چند گله و شکایت
نمایش، خیلی دیر شروع شد. ساعت شروع نمایش رسیده بود و بچهها (بگذارید راحت باشیم؛ همین دوستان دور و بری علی حسینی) یا دنبال نورپرداز بودند یا دنبال یکی از بازیگرها!
آخر نمایش، بله خوب قبول داریم که این نمایش یک تراژدی بود اما تراژدی مدهآ با یک سوگواری و انتقامکشی معمولی فرق دارد، ما حق داشتیم این مدهآیی را که به شکل عجوزهای ترسناک نشانمان دادند، تشویق کنیم. حق داشتیم بهعنوان تماشاگر با او دو سه کلمه حرف بزنیم؛ همانطور که در اکثر نمایشها مرسوم است. اما دو بازیگر، در سکوت، صحنه را ترک کردند و کسی هم نگذاشت ما تشویق کنیم؛ داغ دست زدن برای بازیگرها را روی دلمان گذاشتند!
دیدگاه تان را بنویسید