واگویه های هنرهای تجسمی، از میلان ایتالیا تا میلان ایران
دیوید امیری
معتقدم جهان به این فراخی، جای ابراز وجود برای همگان هست پس برای همدیگر مانعتراشی نکنیم و کارها را برای هم تسهیل کنیم. حدود یک دهه است که مبحث اقتصاد هنر در کشور کمی جدیتر مدنظر قرار گرفته اما فقط در چند مقاله و نشست و گفتوگو خلاصه شده و با تاثیر عملی آن بر زندگی هنرمندان کشورمان هنوز کیلومترها فاصله دارد. برای من که سالیان سال است در فضای تجسمی زندگی کرده و نفس کشیده و در حد توانش قلم زده باعث افتخار است بتوانم کمترین کمک هنرمندان این حوزه باشم. اما وقتی قسمت منطقی و واقعبین مغزم خودش را دخالت میدهد، هشدار میدهد که وقتی شما خودت حتی نمیتوانی یک تابلو بفروشی چرا باید عدهای را با عنوانهای پرطمطراق امیدوار کنی که قرار است بروی میلان ایتالیا و کارهایشان را بفروشی! به فرض که تمام مشکلات ویزا، اقامت، هتل، شوکهای قیمت بلیت پرواز، تست کرونا و هماهنگی با مشتریان خاص خارجی هم در نظر نگیریم باز هم این روش جواب نمیدهد چرا که آن روی سکه فروش آثار هنری در خارج از کشور، جلوه قشنگی ندارد. درست است که خرید ریالی و فروش یورویی هرکس را تشویق یا تحریک میکند دست به این کار بزند ولی مشکل، بزرگتر و کلیتر از اینها است که بشود با چند سفر توریستی و بردن دهها تابلو به عنوان بار شخصی، حلش کرد. کمی عقبتر بایستیم، دقیقتر خواهیم دید. اخبار موفقیت هنرمندان کشورمان در بیرون مرزها، خیلی هم خوشایند است اما وقتی دقیق شویم بهتر میبینیم که تولید کنندگان یا هنرمندان همان آثار هم از آن موفقیتها بهره ناچیزی بردهاند. به خصوص که چندین سال است حراجیهای مهم جهان در خاورمیانه فعال شدهاند و به پشتوانه دلارهای شیخ نشینان نفتباز، برای خودشان پاتوق درست کرده و سود نهایی را همان حراجیها میبرند. کشورهای بدون اصالتی که سعی دارند برای خودشان تاریخ بخرند، موزه تاریخی بسازند و حالا هم که میخواهند از این قافله هنری عقب نمانند. در خبرها میخوانیم که آثار هنری ایرانیان خوب فروخته شدهاند و یا دست کم با استقبال خوبی مواجه شدهاند. اگر بحث ایرانیستیزی کشورهای عربی را هم در نظر نگیریم باز هم یک جای کار میلنگد و آن روش انتقال پول در این گونه مراودات مالی جهانی است. آن حراجیها خیلی دقت دارند که شماره حساب بانکی کلکسیونر، صاحب اثر یا هنرمندی که قرار است کارش آنجا چکش بخورد، از داخل ایران نباشد چون به سیستم بانکی و پولی کشور اعتمادی ندارند و به شدت از جریان پولشویی میترسند. شاید قبلا از راه بانکهای چین و کره امکانش بود اما الان آن راهها هم مسدود شدهاند. برای همین میبایست یک حساب در اروپا، کانادا و یا آمریکا برایشان اعلام کنید تا در آن حراج شرکت داده شوید و شاید بتوانید حق خود را بگیرید. داشتن آن حساب بانکی هم خودش یک هفت خوان است که شاید همگان با مراحلش آشنا باشند. به عبارتی دیگر آثار هنرمندان یا کلکسیونرهایی میتوانند در آنجا حاضر شوند که این شرایط را تامین کنند پس دوباره برمیگردیم به این نقطه که هنرمندان ما یک قفل نامرئی روی حسابهای بانکیشان دارند که خودشان هم از آن بیخبرند. حالا این وسط میماند رویدادهای هنری داخلی که امیدبخش هنرمندان داخل کشور است. اگرچه این رویدادها (حتی در حد یک نمایشگاه) باید راه تعامل هنرمندان با مخاطبان آثارشان باشند ولی متاسفانه اینچنین نیست. چون کارآمدی خود را از دست داده و فقط قسمت نمایش (showoff) قضیه تامین شده و باز این هنرمند است که باید هزینه گالریدار، تبلیغات و پذیرایی مهمانهای گالری را دو دستی پرداخت کند و یک مهر ناامیدی جدید بر کارنامه هنری خویش بزند و برود در آتلیهاش کز کند. تازه شاید بعد از چندین ماه یخش آب شود و با کارهایش آشتی کند و دست به قلممو بزند. البته هستند گالریهایی که در این عرصه موفق عمل میکنند ولی در حال حاضر آنها هم از درون مینالند و صرفا نان سابقه دهههای قبل خودشان را میخورند و آنها هم هستند که فقط باشند. امیدوارم دوستان گالریدار و هنرمند از این نوشتار صادقانه ناراحت نشوند و یا افرادی که دستی بر آتش دارند جبههگیری نکنند. در هر صورت تصمیم گرفتهام از این شماره با این روزنامه همکاری نوشتاری خودم را آغاز کنم و قید سفر به میلان ایتالیا را حداقل تا یک سال آینده بزنم. شاید بهتر است بروم به روستای میلان که جایی بعد از شهرستان اسکو خودمان در استان آذربایجان شرقی است. شاید آنجا بتوانم حال و هوایی عوض کنم و با هموطنان عزیزم نان کرهای با یک مشت آجیل (که سفارشی به نانوا میدهم تا بپزد) تهیه کنم و چند روزی در آن منطقه خوش بگذرانم.
دیدگاه تان را بنویسید