بازسازی و احیای سازهای باستانی و کهن یک نمایش عوامانه است

این تکه تصویر از ادوات موسیقی نقش شده بر جام اَرّجان در این ۱۰ سال گذشته منبع حیف‌ومیل بودجه‌ها و ادعاهای کذب و بی‌اساس و شیادی‌های زیادی به علت بی‌دانشی موزیسین‌ها بوده است. آن چنانکه تا توانسته‌اند ادعای تخصص در سازهای باستانی، نوازندگی چنگ‌های باستانی و حتی تحقیق و پژوهش دوران باستان جا زده‌اند. در این نقش برجسته چند ساز تصویر شده است که سمت چپ‌ آن‌ها ساز لیر بوده و متعلق به تمدن هیتی و یونان است و با چنگ فرق دارد. اکنون عده‌ای سودجو توانسته‌اند حتی با تصویر این ساز درصدد ساخت آن بدون هیچ پژوهش و طرحی بربیایند و آن را به‌عنوان چنگ جا بزنند و ادعای احیای سازهای باستانی کنند که هیچ اساس و پشتوانه علمی‌ای ندارد و در بهترین حالت تنها یک ایده‌گیری و گرته‌برداری ضعیف از آنچه بر جام ارجان منقش شده، است. در این میان مساله جدی‌تر اما شناخته شدن چنین کارهای دم‌دستی و بی‌اساس در دستگاه‌های دولتی ازجمله میراث فرهنگی است تا مانع بودجه‌خواری و سوء‌استفاده سودجویان به‌عنوان تحقیق و بهره‌برداری از آن شود. مهشید فراهانی، پژوهشگر موسیقی دوران باستان، ایلام و ساسانی، تنها کسی است که می‌توان با اطمینان سخنانش را دراین‌باره مورد استناد قرار داد. شانزدهم آذرماه در برنامه رادیویی نیستان در گفتگو با رضا مهدوی، صحبت‌های علمی و مستند مهشید فراهانی درباره لیر اَرّجان و بودجه‌خواران و خودنمایانِ نوازنده، آن‌قدر ارزشمند بود که تصمیم گرفتیم در صفحه چهارگاه این هفته دیدگاه‌های او را منعکس کنیم.

 

 ما از کجا می‌دانیم این سازهایی که ادعای بازسازی آن‌ها می‌شود به‌واسطه قدمت طولانی آن‌ها متعلق به سرزمین ماست؟ آیا این نشات گرفته از احساس ناسیونالیستی ما نیست که آن‌ها را متعلق به ایران می‌پنداریم؟

سوال شما چند وجه دارد. درخصوص ناسیونالیسم باید بگویم هنگامی‌که در خصوص سازهای ایران پژوهش می‌کنیم خصوصاً سازهایی که مربوط به دوران‌ پیش از اسلام و دوران ایلامی می‌شوند نباید هیجانی برخورد کنیم و فکر کنیم که تنها ما بوده‌ایم و دیگران نبوده‌اند. هم‌زمان با تمدن ایلام قبل از ورود آریایی‌ها و بعد از ورود آریایی‌ها و هم‌زمان با دوره‌های هخامنشی و اشکانی و ساسانی در نقاط مختلف جهان تمدن‌های بزرگی بوده است که نمی‌توانیم آن‌ها را بدون موسیقی و یا در درجه پایینی از موسیقی تصور کنیم. بنابراین اولین مورد این است که از هیجان‌زدگی در این مورد پرهیز کرد که ما را به راه راست بتواند هدایت کند. مساله دوم این است هنگامی‌که در خصوص سازهای باستان و قدیم صحبت می‌کنیم دقیقاً از چه دوره‌ای صحبت می‌کنیم؟ سازهای دوره عبدالقادر؟ سازهای دوره ساسانی؟ سازهای دوره ایلامی یا ساز‌های بین‌النهرینی؟ که در کتاب‌هایی که داریم در خصوص هرکدام از این‌ها می‌شود یکسری اطلاعات به دست آورد اما اطلاعات جامعی نیست. به‌طورکلی پژوهش درباره سازهای دوره‌های گذشته همانند حل کردن یک معما یا پازل است. تکه‌هایی موجود است که باید در کنار هم چیده شود که گاهی این تکه‌ها در کنار هم دورنمایی را می‌دهد اما گاهی هیچ‌چیزی را نمی‌دهد. بعدازآن بهتر است و باید درباره آن بخش‌هایی که راجع به دورنما و کلیت قضیه اطلاعاتی می‌دهد اطلاعاتمان را بیشتر کنیم. تاریخ موسیقی ایران را به سه دسته تقسیم می‌کنم. یک دوره دوران ایلامی‌هاست، دوران ورود آریایی‌هاست و دوران بعد از اسلام. در هرکدام از این دوره‌ها ما شاهد یک نوع موسیقی و ورود سازهایی هستیم که با توجه به فرهنگی که اقوام مهاجم به این سرزمین آورده‌اند موسیقی رنگ و بوی دیگری گرفته است. مساله این است که ما هر چه از تاریخ کنونی‌مان به عقب‌ می‌رویم درک این مطلب که سازها از چه جنسی بوده، چه موادی در آن استفاده می‌شده، چه کوکی داشته، چه فواصلی با آن‌ها زده می‌شده است خیلی دشوارتر می‌شود. اینکه گفتید ما فکر می‎‌کنیم موسیقی از ایران بوده تا حدی درست است و ما نباید روی آن پافشاری کنیم چون از حوزه بحث علمی خارج می‌شویم.

 تایید نمی‌کنم که بوده بلکه عنوان کردم چنین صحبت‌هایی می‌شود!

بله من هم در پاسخ به آن دسته از مدعیان گفتم که بر این صحبت‌ها پافشاری می‌کنند. باید توجه کرد که قدیمی‌ترین سندی که از موسیقی داریم مهر چغامیش است که مربوط به 3500سال پیش از میلاد است و با تاریخ امروز متعلق به 5500 سال پیش است. در آن مهر ما خواننده داریم، نوازنده ساز زهی داریم، نوازنده ساز کوبه‌ای داریم و نوازنده ساز بادی داریم. وقتی این گروه کنار هم نشسته است شما انتظار درک فاصله را از این افراد در این صحنه دارید. یعنی این نوازندگان قادر بودند فاصله موسیقایی را درک کنند و هنگامی‌که ساز کوبه‌ای تصویر شده قطعاً ریتم هم وجود داشته است و قطعاً ریتم هم با تعریفی که امروزه ما از ریتم داریم متفاوت است اما می‌دانیم که ریتم داشته‌اند. فواصل را داشته‌اند. ضمن اینکه نوازنده ساز بادی دو تا ساز در دست دارد این یعنی که کاملاً می‌دانسته فواصل یعنی چه و این قدیمی‌ترین سند در جهان از گروه‌نوازی موسیقی است.

 به قبل از اسلام اشاره کردید، نقاط قوت دوره قبل و بعد از اسلام کدام بوده که بتوانید نام ببرید چراکه جزو پژوهش‌های شما بوده است.

ما حضور پررنگی از چنگ در این محدوده داریم. همین ساز چنگ که غربی‌ها به آن هارپ می‌گویند البته در انواع مختلف. ما چنگ‌هایی داشتیم که جعبه طنینی آن‌ها در پایین قرار داشته، و چنگ‌هایی که جعبه طنینی آن در بالا قرار داشته. چنگ‌های قاب شکل داشتیم یعنی سه ضلع چنگ دارای قاب بوده و وترها(سیم‌ها) بین‌شان بسته می‌شده است. حضور مدام و پررنگ این ساز را از همان 3500سال پیش از میلاد داشتیم تا دوره‌های بعد از اسلام. بعد از اسلام در جایی این ساز نابود می‌شود و تار و سه‌تار سر برمی‌آورد. یعنی به شکل ساز مادر این محدوده که ما آن را فلات ایران می‌نامیم است.

 در کتاب‌هایی که باقی‌مانده واژه موسیقی بین‌النهرین هست. یعنی موسیقی چنین جایگاهی داشته در آن دوران که مشخصاً معلوم شده است. این چه چیزی را نشان می‌دهد یا می‌رساند؟

 نمی‌توانم بگویم خوشبختانه یا متأسفانه تنها مکتوباتی که درباره فواصل یا حتی خط ملودی از موسیقی‌های خیلی کهن داریم از موسیقی بین‌النهرین داریم. یعنی از موسیقی هند، چین، ایران و ... در آن دوره تاریخی مکتوبی نداریم که بتوانیم بدانیم فواصل به چه نحو است. ما از موسیقی بین‌النهرین لوحه‌ای داریم که به خط میخی نوشته ‌شده است. یک لوحه داریم که درباره کوک یک ساز نوشته است که البته نمی‌دانیم آن ساز لیر است یا چنگ و چند مورد دیگر. فهرستی از سازها داریم که باز هم برخی از اسامی را نمی‌توان تشخیص داد که کدام اسم مربوط به کدام ساز است. در محدوده جغرافیایی بین‌النهرین موسیقی جایگاه والایی داشته است. هم موسیقی بزمی در آن وجود داشته هم موسیقی مذهبی، موسیقی رزمی وجود داشته و البته این‌ها چیزهایی است که ما از آن‌ها اطلاع داریم و در کنده‌کاری‌ها و دیوارنگاری‌های نگهداری شده در موزه عراق، بریتانیا و لوور وجود دارد و می‌شود خواند و حتی خطوط میخی آکدی. موسیقی در آن منطقه جایگاه ویژه‌ای داشته و در برخی از کتب متأخرتر مثل کتب یهودی چراکه یهودیت در آن منطقه در دوره‌ای رشد داشته می‌توان ردپای این موسیقی را دید و آن را دنبال کرد.

 اتفاقاتی در کارگاه‌ها درباره سازهای زیرخاکی یا کهن انجام می‌شود. آن‌ها تلاششان این است که هویت گذشته را روشن کنند و به داشته‌هایمان بیفزایند تا احساس غرور کنیم. به نظر شما چقدر این موضوع توانسته جایگاهی پیدا کند و این زحمات به نتیجه برسد و یا اوضاع را به‌گونه‌ای دیگر کرده که به لحاظ علمی جایگاهی نداشته باشد؟

با احترام به تلاش دوستانی که در این زمینه فعالیت می‌کنند آنچه به نظر من می‌رسد این است که این فعالیت‌ها دارد وضعیت پیچیده موسیقی آن دوره‌ها را وخیم‌تر می‌کند. وقتی یک پروژه تحقیقاتی مطرح می‎شود و می‌خواهید یک اثر باستانی را هر چه هست بازسازی کنید آن پروژه باید تحت یک مقاله علمی پژوهشی تعریف‌شده باشد. باید منابع معرفی‌شده باشد برای این کار، شیوه تحقیق معرفی شود، نتایج کار تحقیق گفته شود. وقتی مقاله پژوهشی‌ای نیست ما باید از کجا بدانیم که سازنده ساز بر اساس چه مطالعاتی به این نتیجه رسیده است که این مواد را برای ساخت این ساز انتخاب کند. درصورتی‌که ما در متون تاریخی کهن و متون قبل از اسلام و گزارش کاوش‌های باستان‌شناسی درباره مواد مورداستفاده ساخت سازها داریم که دقیق ذکرشده و نام‌برده شده است و حتی چگونگی تابیدن وترهای بربط یا چنگ در آن‌ها ذکرشده است. وقتی ما نمی‌دانیم سازنده ساز این ساز را بر چه مبنایی ساخته نمی‌توانیم قضاوت کنیم.

مساله دیگری که با آن مواجهیم این است که سازی ساخته می‌شود و اسم دیگری بر آن گذاشته می‌شود. مثلاً سازی که ساخته‌شده لیر هست ولی به آن چنگ گفته می‌شود. در هیچ دوره از تمدن ما نه پیش از اسلام نه بعد از اسلام ساز لیر هیچ‌گاه متعلق به ایران نبوده است. ساز لیر از فرنگی هتی‌ها وارد فرهنگ سوری‌ها شده و بعد وارد  فرهنگ بین‌النهرینی شده است. ما سه مورد سند باستانی داریم که ساز لیر و نوازنده لیر در آن دیده می‌شود که در هر سه مربوط به اسیران جنگی هستند. بر اساس این نمی‌توانیم بگوییم که ساز لیر سازی ایرانی بوده است. ما در شهر سوخته آثاری از لیر گاوی شکل داریم. دو مهر داریم که روی آن‌ها لیر گاوی شکل حک‌شده است. ما می‌دانیم که لیر گاوی شکل متعلق به آن منطقه نیست و این‌ها طی مبادلات تجاری به آنجا راه پیدا کرده است.

و مساله بعدی این است که حالا سازی ساختیم و اسم اشتباهی هم روی آن گذاشتیم فرضاً چنگ ساختیم و بدان گفتیم بربط یا لیر ساختیم و بدان گفتیم چنگ که کاملاً اشتباه است چون هر ساز تعریف خودش را دارد. حالا این ساز را ساختیم از کجا می‌دانیم این ساز چگونه کوک می‌شده است؟ فواصل موسیقایی‌اش چگونه بوده است؟ حتی آن را تا حدی اگر بتوانیم حدس بزنیم ملودی‌ای که با آن نواخته می‌شده چه بوده؟ آیا ما با یک موسیقی 3 نتی سروکار داشتیم یا 5نتی یا 7 نتی؟ ما هیچ‌چیزی نمی‌دانیم. وقتی ما با این سازی که ساختیم و با آن شور و ماهور می‌زنیم پس چه فرقی می‌کند که با تار و سه‌تار نزنیم؟

 آیا محدوده صوتی آن‌ها اجازه می‌دهد که چنین بنوازیم؟

دوستان اکنون سازهایی با ادعای باستان ساخته‌اند و موسیقی دستگاهی می‌نوازند و بدتر اینکه با آن غزل و قصیده می‌خوانند. غزل و قصیده مربوط به دوران بعد از اسلام یعنی از قرن سوم هجری به بعد است که شعرهای فارسی بر وزن عروض عربی سروده می‌شود ما اجازه نداریم موسیقی ایلامی را با غزل و قصیده بعد از اسلام به هم مخلوط‌کنیم آن‌ هم درجایی که بحث علمی داریم. درجایی که بحث ترکیب موسیقی و استفاده آزادانه مطرح است آزادید هر کاری کنید و از هر چیزی به طریق دلخواه بهره ببرید اما وقتی بحث علمی مطرح است، نمی‌توان چنین کرد.

 آیا می‌توان نام آن را نوآوری گذاشت؟

به آن‌ها نوآوری نمی‌گویم چراکه تعریف علمی خودش را در جامعه دارد. وقتی با سازی که ادعا دارید مربوط به دوران باستان است باید موسیقی آن دوره را بنوازید حداقلی‌ترین شکل ممکن این است که اشعار مربوط به آن دوران را که اتفاقاً بسیار در دسترس هست را همراهش بخوانید.

 پس آن را خلاقیت هم نمی‌توان نامید؟ چراکه لازمه رسیدن به نوآوری خلاقیت است.

بله.