با نگاهی به سخنرانی محمود دولتآبادی در فستیوال تئاتر انقلاب
چرا رسانهها با تئاتر بد بودند؟
احسان زیورعالم
در چند شماره پیش به رویدادهایی پرداختم که طی آن بخشی از تاریخ تئاتر پس از انقلاب بازخوانی شود. بخشی از تاریخ که گویی زیر کوهی از فراموشیها مخفی شده بود. در حالی که انقلاب ایران وارد دومین سال خود میشد، عدهای از هنرمندان تئاتر در خیابان لالهزار، در چهار سالن آن روز، اولین جشنواره تئاتری پس از انقلاب را شکل میدهند؛ اما این رویداد چندان هم رویداد سادهای نبود. طبق بیانیه نهایی فستیوال و سخنرانی روز پایانی محمود دولتآبادی، رئیس هیأتمدیره سندیکای هنرمندان تئاتر، برگزاری این رویداد خصوصی بسیار سختتر از تصور ماست.
در سخنرانی محمود دولتآبادی چند نکته جالب وجود دارد و مهمترین آن عدمهمراهی رسانههای آن زمان با فستیوال است. دولتآبادی میگوید «مسألهای که بیرون از کار مطرح میشود، مسأله انعکاس یک کار اجتماعی است در جامعه. ما به عنوان جامعه فعال تئاتر ایران از دوستانی که در مطبوعات کار میکنند این حداقل توقع را داشتیم که به جای آن همه قلمفرسایی که همین آقایان در وصف جشنهای هنر شیراز و ادا و اطوارهایی که مثلاً فلان خانم از سریلانکا در آن بازیهای ... انجام میداد، میکردند. حداقل مطلب ما را به گوش مردم میرساندند.»
واقعیت آن است که فعالیت تئاتریها در آن چند روز جای چندانی ثبت نشده است. در همین وانفسای کثرت راههای رسیدن به منابع رسانهای گذشته، چندان اطلاعات خوبی از فستیوال وجود ندارد. حتی برخی بازماندگان آن روزگار درباره فعالیتهای آن سال لب به سخن نمیگشایند؛ اما عجیبتر آنکه رسانههای آن روزگار کاری به آن فستیوال نداشتهاند. تصویر درخوری از آن روزها به جا نمانده است و کمتر فردی به این رویداد مهم توجه کرده است. همین امروز اگر در جایی از تهران جمعی فعالیتی تئاتری به راه بیندازند، چشم فلک را با تعدد اخبار کور میکنند.
مشخص نیست چرا رسانهها از فعالیتهای سندیکا در ایام 22 بهمن 1359 پوششی ندادهاند؛ اما روایت دولتآبادی قابلتوجه است. او میگوید کسانی اخبار آنان را سانسور کردهاند که از جشن هنر شیراز مینوشتند. این یعنی در روزنامهها هنوز خبرنگارانی فعال بودهاند و اساساً نوع فکر اجرایی یاران دولتآبادی محبوبیت در رسانههای آن روز نداشته است و شاید حتی پیش از انقلاب هم هواخواهی نداشته است. نکته بعدی آن است که با وجود غلبه جریان چپ در سندیکا و فستیوال، گویی جریان چپ حاضر در روزنامهها و مجلات هم به این رویداد توجهی نکردهاند. پاسخ این ماجرا مبهم است.
دولتآبادی در ادامه سخنرانیش میگوید: «ما حداقل توقعی که از این آقایان داشتیم، این بود که چنین کار مهمی را که در تاریخ تئاتر ایران صورت گرفته فقط به اطلاع برسانند. در این زمینه حتی به بعضی روزنامهها آگهی دادیم، پولش را هم دادیم. اما چاپ نشد. اینها مطالبی نیست که هنرمندان تئاتر ایران از یاد ببرند و اینجا را ما به هیچ وجه و در هیچ چارچوبی نمیتوانیم توجیه مثبت کنیم.»
واقعیت آن است که با آغاز انقلاب تئاتر چندان محل توجه اهالی رسانه نبود. هرچند پیش از انقلاب مجلاتی چون نگین، فردوسی و آرش در حوزه نقدنویسی یا تهیه گزارش و مصاحبه از نمایشها و اهالی تئاتر فعالیتهای داشتند؛ اما تئاتر کماکان دغدغه اصلی نبود. بیشتر مجلات آن روز اگرچه اسم تئاتر را بر عناوین خود یدک میکشیدند؛ اما هدف عمده سینما و ستارگان آن بود. مجلات ادبی نیز به سبب پرطرفدار بودن مدیوم شعر و داستان، گرایش چندانی به ادبیات نمایشی نداشتند.
آنجا که دولتآبادی به کنایه شیوه پرداختن رسانهها به جشن هنر شیراز را یادآوری میکند، بیش از همه اذهان را به سمت مجله تماشا میبرد. نشریه رسمی تلویزیون ملی ایران در یک دوره هشت ساله با سردبیری چهرههایی چون ایرج گرگین و رضا سیدحسینی منتشر شد. نشریه ارگانی با حضور نویسندگانی از میان روشنفکران اما محلی بود برای تمجید از برنامههای تلویزیون ملی و البته جشن هنر شیراز که زیر مجموعه این نهاد بود.
در میان روزنامههای آن روزگار هم سرک بکشید، چیز دندانگیری از وضعیت تئاتر بهدست نمیآید. در حوزه خبر بیشترین تلاش را جلال ستاری و لاله تقیان در مجله تئاتر دارند. در این دوره تقیان اقدام به انتشار نشریه بولتنگونهای میکند که هر 15 روز منتشر میشد و اخبار نمایشها و اجراهای کشور را مختصر معرفی میکرد. این بولتن بعدها با حضور علی منتظری در مرکز هنرهای نمایشی و بازگشت تقیان به مجله نمایش، از سر گرفته میشود.
پس از انقلاب نیز روزنامهها چندان مایل به پوشش تئاترها نیستند. با اینکه در 1358 تئاتر شهر در پی آزادی سیاسی و مدنی ابتدای انقلاب محل اجرا و حضور گروههای مختلف هنری است و اجراهای متعددی روی صحنه میرود؛ اما چندان اخباری از آنها در صفحات روزنامهها یافت نمیشود. تنها در روزنامه کیهان جدولی از اجراهای روی صحنه بهصورت هفتگی منتشر میشد که آن هم در مطالعه و مرور با ابهاماتی همراه است.
حالا به گفتههای دولتآبادی بازگردیم. او میگوید هزینه آگهی برای فستیوال را داده است و نشریات با وجود پرداخت وجه، از چاپ آگهی سرباز زدهاند. چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟ در مطالعاتم پاسخی برای این پرسش نیافتم؛ اما آنچه مشهود است مسیر تئاتر در 40 سال بعد است. در طی 40 سال آینده بخش مهمی از جریان تئاتری کشور به سمت نشریات میروند. عده قابلتوجهی از شخصیتهای مهم امروز تئاتر ایران پیش از ورود به عرصه هنری، مشغولیت رسانهای داشتنهاند. آنان در ایام تحصیل یا پس از فراغت در یکی از نشریات روزگار خود مشغول میشوند. روزنامههای سلام، جوان، همشهری و ایران در دهه 70 محل حضور شخصیتهایی چون اصغر دشتی، مهرداد رایانی مخصوص، رحمت امینی، کوروش نریمانی، محمد چرمشیر، پیام فروتن، کیومرث مرادی، اصغر نوری، جواد روشن، علی شمس و ... بود. به نظر میرسید در سیستم برآمده از تنازع بقا، تئاتر متوجه آن شد باید برای رسانه داشتن، نیروی خودی تولید کند. اتفاقی که در سینما رخ نمیدهد و همواره میان خبرنگار سینما و تولید فیلم فاصلهای وجود دارد.
دولتآبادی میگوید اهالی تئاتر این وضعیت را فراموش نمیکنند؛ اما به نظر آنان فراموشکار بودند. آنان از یاد بردند چگونه تئاتر در زمانهای عجیب سانسور میشود و حتی نشریات دستچپی هم گویا پای کار نمیآیند. بخشی از این فراموشکاری نتیجه فعالیت گسترده رسانههای هنری در سالهای اخیر است. کافی است به پلکان کافه تئاتر شهر رجوع کنیم و به قابهای نصبشده در این پلکان نگاهی بیندازیم. بریدههای روزنامههای آن روز درباره یک نمایش، نشاندهنده وضعیت موجود آن روز است. هماکنون یک نمایش ساده دانشجویی بیشتر از نمایش «بانو آنوی» بهرام بیضایی بازتاب خبری دارد؛ اما نکته اساسی آن است که کارکرد رسانهای شدن مدنظر دولتآبادی چه بود و این حجم از تولید خبر امروز چه کارکردی دارد.
پاسخ روشن است. آنچه در آن روزگار خواهانش بودند بازتاب ایدئولوژی و خواستههای گروهی بود که انقلاب را فرصتی برای نوزایی در تئاتر میدانستند. در یکی از یادداشتهای موجود در مجله صحنه معاصر به قلم رسول نجفیان آمده است گروه مذکور موفق میشوند بساط آتراکسیون « نماد نمایش منحطی از دوره پهلوی » را برچیده و به جایش نمایشهای مترقی اجرا کنند. این یک پیروزی برای یک گروه فکری به حساب میآمد. اما امروز رسانهای شدن راهی برای فروختن و کسب پول بیشتر در گیشه است. یک کنش و دو هدف، همه چیز در یک تضاد عظیم فرو میرود. تضادی که شاید دیگر تئاتریهای به جا مانده از آن تاریخ هم درکش نکنند.
دیدگاه تان را بنویسید