نگاهی به یک بیانیه
بچههای لالهزار در جبهه!
احسان زیورعالم
«با سلام و احترام به شما مردم حق طلب، عدالت خواه و پایدار ایران. با یاد و با درود به جانهای پاک تمام شهدای راه حق و عدالت وآزا دی، و احترام به تمام مردان و زنانی که سرزمین گرانمایه ما ایران را با خون زیبای خویش، نشان آزادی و عدالت و استقلال بخشیدند.»
این سرمقاله روزنامه کیهان در ایام دهه فجر نیست یا پیام تبریک از سوی یکی از مدیران ردهبالای حکومتی به رویدادی نظامی. این بیانیه (یا به زعم خود نویسندگانش بیاننامه) سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر به مناسبت گشایش و برگزاری فستیوال تئاتر انقلاب «همگام با مبارزات ضدامپریالیستی مردم ایران» است.
ادبیات بیانیه بهشدت تند و حماسی است. بیانیه با عبارت «مردم حقطلب، عدالتخواه و پایدار ایران» آغاز میشود. فضای انقلابی و البته تأثیرات جنگ بر ادبیات نوشتاری و رسمی مشهود آن است. با این حال، سندیکا (با حضور برخی نیروهای منتسب به احزاب چپگرا) تلاش میکند در بیانیه، خط خود را از نظام سیاسی حاکم جدا نکند. بیانیهای که محمود دولتآبادی قرائتش میکند برای مثال در جایی اعلام میکند «با درود به پاسداران شریف انقلاب و رهبری سازشناپذیر و با شناخت دشمنان مردم و انقلاب ایران آوازه شهامت و شرف مردم ایران، پرچمی شدند افراشته بر بامهای آسمان جهان.»
بیانیه حتی تاریخیتر میشود و انگیزههای سیاسی خود را فراملی میکند. دولتآبادی با اشاره همکاری محمدرضا پهلوی در سرکوب قیام ظفار در عمان میگوید «با افتخار به سربازان و افسرانی که میهندوستی انقلابی را نه در سرکوب خلق ستمکش ظفار، نه در سرکوب مردم ستمکش خود؛ بلکه در دفاع از سرزمین مقدس ایران و دفاع از مردم رنجکشیده ایران فراجستند و میروند تا روح خود را در این کارزار بیازمایند.»
سخنرانی که کلیدواژهاش امپریالیسم است در میانه به اصل ماجرا، یعنی فستیوال تئاتر انقلاب میرسد و آن را «نشانه همگامی و مقاومت و مبارزه دلیرانه مردم ایران، در سالگرد انقلاب» عنوان میکنند. «بیجانمی نماید اگر سرفراز بگوییم سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر، با بنیه و بضاعت ناچیز خود، توانسته است فستیوال تئاتر انقلاب را به نشانه همگامی و مقاومت و مبارزه دلیرانه مردم ایران، در سالگرد انقلاب تدارک ببیند.»
بهنظر میرسد انگیزها بسیار مشابه همان چیزی است که در جشنواره فجر نیز بیان میشود. اینکه هنر در قامت کنشی سیاسی علیه جریان آنسوی مرزهاست. فضای نه غربی و نه شرقی از بطن جامعه و سیاست به وجوه گفتاری جامعه هنری نیز رسوخ کرده است. هرچند چنین ادبیاتی را نمیشد در جامعه هنر تجسمی یافت. این تئاتر بود که شرایط خود را انقلابیتر از دیگران میدید و نمایشهای اجرا شده در آن روزگار نمودی بر این مدعاست. تا جایی که رکنالدین خسروی در مجال فستیوال نمایش «مرگ بر آمریکا» را کارگردانی میکند.
بخش مهمی از بیانیه تلاشی برای اتصال اکنون آن روزگار ایران با توانایی هنرمندان است. از دید اهالی سندیکا تئاتر میتوانست در آن شرایط سخت، هنری مردمی باشد و فضای سخت آن روزها را تغییر دهد. هنرمندان تئاتر میخواستند سهمی از وضعیت انقلابی داشته باشند؛ اما این سهم چه بود؟
«در همین رابطه پیرو خواست نهادهای انقلابی از هنرمندان جهت اجرای برنامههایی در جبهه، سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر از نخستین ساختهای صنفی - هنری بود که آمادگی خود را جهت فعالیت فرهنگی و هنری در جبهههای جنگ اعلام داشت و توفیق نسبی در اجرای چند برنامه تتاتر کسب نمود و البته باز هم بنا به خواست نهادهای انقلابی، سندیکا در تدارک گسیل گروههای تازهای به جبهههای جنگ میباشد.»
این صحبتها اما گنگ است. مشخص نیست چهکسانی عازم جبهه شده و نمایش تولید کردهاند، هرچند از 1359 افرادی چون عبدالرضا حیاتی در جبهه به اجرای نمایش میپردازند؛ اما متأسفانه مستندانی از اسامی سندیکا نیافتم. البته از شخصیتهای منتسب به سندیکا افرادی چون بهزاد فراهانی با نمایش «سنگر» در حوزه جنگ فعالیت کرده بود.
همین جا فرصتی است ، ضمن اینکه بار دیگر به همه شهیدان درود میفرستیم ، از شهیدان تئاتر در جریان انقلاب و در جبهه های جنگ با د کنیم و حس مسئولیت و احساس دین خود را به این همکاران ، به خود یادآوری نمائیم
بیانیه در ادامه به گذشته جشنوارهها در ایران حمله میکند و در گفتار کنایی جشن هنر شیراز را نمونهای رفتار هنری فاقد دغدغه اجتماعی توصیف میکند. جشن هنر شیراز جایی است برای طبعهای ظریف، پس بیانیه میگوید «با توجه به محدودیتهای اکثر گروههای شرکتکننده از نظر شرایط عمومی و لازم تئاتر و با توجه به امکانات ناچیز سندیکا طبیعی است اگر این نمایش عمومی، بهطور دربست مطلوب طبایع فوقالعاده ظریف نیفتد، طبعهایی از آنگونه که ممکن است هنوز حال و هوای لطیف جشنوارههای شیراز در مذاقشان باقیمانده باشد.»
فستیوال برخلاف جشن هنر شیراز امکانات ویژهای ندارد. آنها در تدارک فستیوال مشکلات زیادی را متحمل میشوند. دولت با سندیکا همکاری نمیکند و همه چیز به چهار سالن لالهزار ختم میشود. این مهمترین تفاوت فستیوال انقلاب با فستیوال سلطنت بود. همچنین در بیانیه تأکید میشود فستیوال «به لحاظ تفاوت ماهوی مضمون اجتماعی خود، شکل و شیوهاش نیز با چنان جشنوارههایی که با بودجههای بیسر و پایان آراسته میشد، باید متفاوت باشد. به همین مناسبت، اگر بخواهیم تعبیر دیگری برای این نمایش عمومی بیابیم، میتوانیم آن را «فستیوال تئاتر بیچیز» نام بگذاریم، زیرا در این جمع نمایش گذار بهجز وجود انسانی اعضاء و خلوص نیت هنرمندان... هیچ چیز دیگری نداریم.»
بیانیه حاوی مطالب دیگری است که قابل تأمل است. بیانیه بهنوعی در پی ثبت تاریخ است. جاییکه میگوید «پس از ربع قرن فترت، در زادگاه خود، یعنی تئاترهای لالهزار گرد میآیند تا با یکدیگر تجدید دیدار کنند.» اشاره به ربع قرن کنایهای است به رویداد کودتای 28 مرداد، جاییکه تئاتر سعدی میسوزد و عبدالحسین نوشین آواره دیار غربت میشود. نوشین عضو حزب توده بود و برخی از بهترین همکارانش در سندیکا نقش داشتند. تئاتر سعدی نیز بخشی از وجود لالهزار بود؛ اما یک نکته قابلتوجه است که لالهزار و محتوایش در همین 25 سال گذشته با اندیشه سندیکا همخوانی نداشت. حتی پس از مدتی اهالی لالهزار از سندیکا انشعاب میکنند و صنفی موازی پدید میآورند. در مصاحبهای که پیش از این گزارش با محمود دولتآبادی میشود به او بابت این انشعاب خرده گرفته میشود. حتی پس از این ماجراجوییها، اهالی سندیکا چندان در لالهزار ماندگار نمیشوند. بخشی عازم سینما میشوند، بخشی به سالنهای دولتی میروند و بخشی برای همیشه از تئاتر ایران حذف میشوند. لالهزار اما مکان نمایشهای فکاهی و خندهآور باقی میماند و شکل آتراکسیونهایش تغییر میکند.
با اینکه چهار سالن نصر، دهقان، پارس و ملت با سندیکا برای برگزاری جشنواره همکاری میکنند و در بیانیه از آنان تشکر میشود؛ اما شاید یکسویی میان طیفها تا به امروز میسر نشده است. در بیانیه تلاش میشود میان سه بخش تئاتر آزاد، مستقل و دولتی وحدتی در لفظ ایجاد شود؛ اما نتیجه در طول چهل سال اخیر چیز دیگری بوده است. حتی بازماندگان سندیکا در این روزگار نیز میلی به ایجاد ارتباط ساحتهای مختلف از خود نشان ندادند. در مصاحبه دولتآبادی نیز بارها برخی از افراد ذینفوذ در سندیکا متهم به حقنه کردن امر حزبی میشوند.
سندیکا با اینکه نماینده کلیت تئاتر آن روزگار نبود؛ اما چنین تصوری را در خود میپروراند. در بیانیه آمده است «آنچه باقی ماند توقع بجایی است که سندیکا حق دارد بهعنوان نماینده جامعه تئاتر از بینندگان داشته باشد... ما خواهان این نیستیم که تماشاگران وقتی روی صندلیها مینشینند، به اصطلاح چشم و گوش بسته، تسلیم یک سلسله حوادث و گفتار و کردار هنرپیشان بشوند و خود را ملزم بدانند که فقط ببینند، بشنوند، دست بزنند و از سالن بیرون بروند؛ بلکه هنرمندان و کارورزان تئاتر، خواهان آن هستند که تماشاچیهایشان در سالن، حضور فعال و زنده داشته باشند.»
منهای فکر جذاب آن روزگار که بهدنبال ایجاد تئاتر تعاملی است؛ اما وجه نخست ماجرا که سندیکا خود را نماینده یک کلیت میداند نشاندهنده رفتار غیرتعاملی دارد. نتیجه آنکه همین شرایط غیرتعاملی عمر سندیکا را کوتاه ساخت و میراثدارانش نیز همین خصلت را به ارث بردند.
دیدگاه تان را بنویسید