محمدحسن خدایی

وضعیت زندگی بشری در این هجوم همه‌گیری ویروس نوپدید، دگرگون گشته و لاجرم به تماشا نشستن اجراهای تئاتری هیچ شباهتی به گذشته ندارد. گویی با امر استثنایی طرف هستیم که مناسک جمعی تئاتر را واجد هراس و گاه ملال کرده است. تعداد انبوهی از صندلی‌های به اجبار خالی می‌ماند و چند ردیف ابتدایی قرار است که میان بازیگران و تماشاگران فاصله اجتماعی اندازد. از این منظر اجرای نمایش کوکاکولا به مثابه استعاره‌ای است از دوران فاصله‌گیری و به انزوا رفتن. چراکه در طول نمایش با انسان‌هایی روبه‌رویم که در خلوت خصوصی خویش، سنگر گرفته و گویی با خرید انبوه غذاهای کنسرو شده می‌خواهند از این مهلکه عرصه عمومی بگریزند. اما سرنوشت محتوم انسان عصر مدرن، چیزی دیگر است و عاقبتی متفاوت را بشارت می‌دهد. خالی شدن عرصه عمومی اجتماع از حضور توده‌ها و پناه بردن به گوشه امن و ایمن خانه، ذیل امر خصوصی. وضعیتی که ویروس نوپدید به خوبی آن را اجرایی کرده و گویا مدتها قرار است این مسئله را تدوام بخشد. حال با برآمدن انسان تازه مواجه شده‌ایم که رفاه و عافیت را در دوری از دیگران جستجو می‌کند.  مدتی است تئاتر در این مهلکه عجیب و غریب، به شکل نصف و نیمه به راه افتاده. یکی از این کارگردانان که ریسک کرده و دعوت مرکز هنرهای نمایشی را برای اجرای عموم لبیک گفته، کارگردان جوان و باانگیزه تئاتر معاصر ماست. نصیر ملکی‌جو در مقام کارگردان، در این فضای پرابهام به بازتولید یکی از اجراهای پیشین خود مبادرت کرده است. نمایشی به نام «کوکاکولا» که قرار است نقدی باشد به هویت انسانی در سرمایه‌داری پسین. اجرایی که یادآور فضاهایی است که نصیر ملکی‌جو اغلب در انتزاع و نمادگرایی، در این سال‌ها پی گرفته و نوعی فاصله‌گیری است از بازنمایی زندگی روزمره. ماجرای نمایش در صحنه اول در رابطه با پدر و پسری است که فقط غذاهای کنسرو شده مصرف می‌کنند و مدت‌ها است آشپزی کردن را کنار گذاشته‌اند. حوزه خصوصی آنان مملو از قوطی‌های کنسرو شده و گویا نظم زندگی‌شان با ابعاد و تاریخ مصرف این سازه‌های فلزی تنظیم می‌شود. کمابیش شبیه انسان‌های گرفتار زندگی در جهان مدرن و پست‌مدرن. اجرا تلاش دارد با سرخوشی به روایت زمانه و در نهایت نقد آن بپردازد؛ اما در نهایت با اجرایی روبه‌رو می‌شویم که در ادامه، سرخوشی و شوخ‌طبعیش به تکرار می‌رسد و توان خندان مخاطبان خویش را از کف می‌دهد. این البته از محافظه‌کاری اجرا است که توان بسط دادن ایده‌ها و اجرایی‌کردن آنان را ندارد. چراکه اجرا ظرفیت و پتانسیل این بسط و گسترش را دارد و می‌تواند منطق اجرایی و انتقادیش را بیش از این به پیش برد و بالفعل کند. شاید اگر روایت به امر عمومی گشوده‌تر بود و دیالکتیک آن را با امر خصوصی به نمایش می‌گذاشت، بالقوه‌گی‌های درون‌ماندگار نمایش امکان بروز می‌یافت و تاریخ شخصی افراد در نسبت با تاریخ عمومی جهان، به تعیین مادی اجرا یاری می‌رساند. اما در صحنه اول این امکان به‌کار گرفته نشده و روایت حول و حوش میل پدر به مصرف کنسروهای غذا و در نهایت قربانی کردن پسر متمرد منجر می‌شود.

 اجرا مبتنی است بر سه صحنه و سه شیوه اجرایی. تکثری که به لحاظ محتوایی قرار است نشان از پیوندی مشترک مابین این سه صحنه باشد. پگاه کاظمی و سیاوش چراغی‌پور در هر سه صحنه حضور دارند و مناسباتی کمابیش پر مسأله را از سر می‌گذرانند. روابط قدرت و عواطف انسانی در هر سه صحنه در نسبت با زندگی مصرفی در دوران مدرن بازتعریف می‌شود. صحنه اول با اغراق و به هم‌ریختگی ابعاد بدن‌ها و اشیا، بازنمایی می‌شود و در صحنه دوم، تصویر است که مکانیسم بازنمایی را کامل می‌کند. صحنه سوم اما یادآور سخنرانی انسان‌هایی است که موفقیت خویش را برای دیگران بازگو کرده و تجربیات شخصی خویش را با آب و تاب و تکنیک‌های اجرایی، بر زبان می‌آورند. چیزی شبیه برنامه‌های سخنرانی TED. با آنکه هر سه صحنه را می‌توان با نشانه‌هایی به هم مربوط دانست؛ اما اجرا امکان خوانش اپیزودیک را برای تماشاگران مهیا می‌کند. حلقه وصل در اینجا نقش استراتژیک غذاهای کنسرو شده است. همان محصول دوران صنعتی که آشپزی، طبخ و تهیه غذا را به امری پر زحمت بدل کرده تا انسان‌ها بتوانند زمان زندگی را مدیریت کنند. اما سرمایه‌داری با استانداردسازی زندگی از طریق فشرده کردن زمان و تولید انبوه صنعتی غذا در نهایت موجب انقیاد سوژه‌های انسانی می‌شود. نمایش کوکاکولا تلاش دارد این مکانیسم را افشا کرده و زندگی انسان‌ها را تحت این سیستم به نقد و تحلیل بنشیند؛ اما نصیر ملکی‌جو و گروه اجراییش به اندازه تدارک ندیده‌اند و توان مسأله‌مند کردن این وضعیت حاد بشری را ندارند. فی‌المثل در صحنه اول، عشق پدر به قوطی‌های کنسرو و سرکوب ابژة میل پسر، می‌توانست با ارجاعی که به داستان ابراهیم و اسماعیل داده می‌شود، نقدی درخشان به مصرف‌گرایی و فتشیسم کالایی باشد؛ اما چنان این اتصال ناکافی و محدود است که تمامی پتانسیل رهایی‌بخشی داستان ایمان ابراهیم و قربانی کردن فرزند آزاد نشده و در اجرا به امری کم‌رمق بدل می‌شود. به نظر می‌آید اجرا گرفتار نوعی لکنت است و نمی‌خواهد با این واقعه الهیاتی به شکل تمام عیار روبه‌رو شود و چاره کار را تنها در یک اشارت کوتاه و گذرا می‌بیند که از قضا می‌توانست صحنه‌ای لذت‌بخش و تماشایی باشد.

 از منظر بازی‌ها می‌توان از نقش‌آفرینی قابل اعتنای سیاوش چراغی‌پور و پگاه کاظمی یاد کرد. زوجی که به هماهنگی خوبی رسیده و توانسته‌اند شیوه اجرایی مناسب هر صحنه را به نمایش گذارند. البته چراغی‌پور در این سال‌ها به استایل شخصی و جذاب خویش دست یافته و به خوبی از پس شخصیت‌هایی برآید که گرفتار بحران هویت، اقتدارزدایی و منکوب‌شدگی مردانه هستند. پگاه کاظمی در نقش پسر، همسر و معشوقه ظاهر شده و کار سخت‌تری را در پیش دارد؛ اما هر چه هست اجرای کوکاکولا، با آن امکانی که در دوری از زندگی روزمره و بعدتر بازگشت به آن مهیا می‌کند، برای هر دو بازیگر، چالشی است جذاب. اجرا همراه است با تجربه بازی‌های اغراق‌شده، ژست‌های گروتسک و صد البته نقش‌های بازنمایانه زندگی ملال‌آور زندگی روزمره در صحنه دوم و سوم.

 طراحی صحنه کار خود ملکی‌جو است و در تمنای خلق یک فضای فانتزی و انتزاعی؛ اما این طراحی بیشتر در حال و هوای صحنه اول است و در صحنه دوم و سوم، می‌تواند شکل عوض کند و یا کنار گذاشته شود. قفسه‌هایی مملو از قوطی‌های بدون عنوان خوراکی، همان ابژه‌های میل پدر که در نهایت به قربانی کردن پسر منجر می‌شود. اینجا هم رویکرد کارگردان را می‌توان در به‌ هم ریختگی ابعاد زندگی ذیل نظم بورژوایی مشاهده کرد. جهانی که اندازه و ابعادش به میانجی تولید صنعتی دستخوش تغییر و تحول شده و نوع دیگری از تولید و مصرف را می‌طلبد. در اینجا قفسه و کنسروهای طبقه‌بندی شده، استعاره‌ای هستند از تاریخمندی فرآیند مصرف. تاریخ‌هایی که بر تمامی کالاها حک می‌شوند و اغلب دارای دستورالعمل‌هایی برای حداکثرسازی بهره‌وری. دیگر خبری از آزادی انتخاب حقیقی نیست و انسان امروزی به جای وابستگی به انسان‌های دیگر و بروز عواطف، در انقیاد کالاهایی است که قیمت آن را با پول پرداخته و احساس مالکیت آن را دارد.

اجرای کوکاکولا را می‌توان برای نصیر ملکی‌جو، نه یک پیشرفت حرفه‌ای که قسمی توقف و درجا زدن دانست. اجرایی که کمابیش محافظه‌کار است و حتی در بازتولید نتوانسته ضعف‌های گذشته را برطرف کند

 در نهایت می‌توان اجرای کوکاکولا را برای نصیر ملکی‌جو، نه یک پیشرفت حرفه‌ای که قسمی توقف و درجا زدن دانست. اجرایی که کمابیش محافظه‌کار است و حتی در بازتولید نتوانسته ضعف‌های گذشته را برطرف کند و پتانسیل‌های درونی متن و اجرای خویش را تعالی بخشد. به یادآوردن اجراهایی چون نان، مسخ و سفید برفی و هفت کوتوله، به این نکته مهم اشاره دارد که کوکاکولا نتوانسته موفقیت‌های گذشته را برای کارگردان جوان و خوش‌ذوق تئاتر ما به ارمغان آورد. به هر حال نقد مصرف‌گرایی و انسان طراز سرمایه‌داری، احتیاج به استراتژی دیگر و ادوات مستحکم‌تر دارد تا مقصود حاصل آید و اجرایی ماندگارتر نصیب فضای تئاتر این روزهای ما کند. اما با اجرایی کم‌حوصله طرف هستیم که نمی‌تواند بی‌ربط باشد با این وضعیت کرونایی. جایی‌که جمع شدن زیر یک سقف، یک ریسک بزرگ و رفتن به دل آتش است. شاید بهتر آن باشد که تئاتر ما هم مثل بقیه دنیا فعلاً تعطیل باشد و دولت در حد توان، از گروه‌های اجرایی شناسانه‌دار حمایت مادی و معنوی کند تا در فضایی امن‌تر و بسامان، بار دیگر دور هم جمع شویم و به تماشای تئاتر نشینیم. تمامی جهان این روزها میان حفظ جان و به کف آوردن نان، در تلاطم است. حتی محصول پر مصرفی چون کوکاکولا و گردش مالی چند 10 میلیاردی آن. بنابراین قضاوت این روزهای تئاتر می‌بایست گوشه چشمی هم به این وضعیت مخاطره‌آمیز داشته باشد. انسان‌هایی که ماسک زده‌اند و کوکاکولا سر می‌کشند.