مرور کتاب «درباره آهنگسازی، گفتوگو با علیرضا مشایخی»
آینهی مشایخی
آروین صداقتکیش
برای شناختن هر شخصیت هنری چالشبرانگیز و سرسخت مانند علیرضا مشایخی چند بلکه چندین راه هست. از جمله این راهها گفتوگو با هنرمند و دیدن تصویر او در آینه گفتههای خودش است. کتاب «درباره آهنگسازی ...» دقیقا چنین راهی پیش روی خواننده میگشاید. اشکان خمسهپور از شاگردان استاد آهنگساز در یک گفتوگوی نسبتا بلند و یکپارچه کلیدهای اصلی را برای آشنایی با اندیشهها و نظریههای علیرضا مشایخی به دست میدهد.
از همین رو خود مصاحبهگر در مقدمه فشرده و راهگشایی که برای معرفی استادش نوشته به هدف چنین گفتوگویی با انتقادی از خوانندگان احتمالی اشاره میکند: «تعجب نمیکنم اگر [...] خواننده این کتاب شناخت درستی از او نداشته باشد» (ص 4) بنابراین اگر بخواهیم به شکل خیلی خلاصه بدانیم بهره اصلی کتاب چیست باید آن را این طور تعریف کنیم: گفتوگویی درباره اندیشههای علیرضا مشایخی درباره کار اصلیاش، آهنگسازی در اواخر دهۀ 90. برای خوانندگان پیگیر این قید زمان اهمیت دارد زیرا مشایخی از آن دسته آهنگسازانی است که درباره روش کار و نظریههایش هم خودش به قدر کافی صحبت کرده و نوشته است هم شاگردانش.
با در نظر داشتن این موضوع بهره دوم کتاب نیز روشن میشود. صحبتهای مشایخی در این کتاب صورتبندی متاخرتر و البته شفافتر اندیشههایش است و به همین دلیل آنها که اهل سنجش باشند میتوانند دگرگونیهای اندک (عمدتا بیشتر شدن دقت) را نسبت به گفتهها و نوشتههای گذشتهاش (در کتاب تداوم تفکر از مصاحبههای دههی 70 او) بیابند. از این بابت کتاب علاوه بر این که آشنایی میآورد در حکم ثبت بخشی از تاریخ شفاهی موسیقی ما و بنابراین سندی برای آینده نیز هست.
گرچه این گفتوگوی بلند به اعتبار عنوانش بیشتر پیرامون مسائل مختلفی در هنر آهنگسازی تدوین شده است و حقیقتا هم در بخش بزرگی از سیر خود به این خط اصلی وفادار میماند اما در بخشهای پایانی به موضوعاتی میپردازد که مشایخی تا پیش از این کمتر درباره آنها اظهارنظر کرده است. مثل قضاوت سوبژکتیو مولف و نقد هنری (ص 51 تا 57) و نقد و مجلات موسیقی (ص 107 تا 111) و از این قبیل. موضوعهای مورد بحث گسترهای از مباحث کلی در آهنگسازی مثل هارمونی و فرم و مانند آن را دربرمیگیرد تا بحثهای موردی و نکتههایی ریز دربارهی آثار خود مشایخی یا حتی تاریخچه آموزش و فعالیتش. به همین دلیل در نگاه اول ممکن است به نظر برسد تدوین گفتگو میتوانست یکدستتر باشد و مثلا یکسره به آثار مشایخی یا یکسره به بحثهای کلی در آهنگسازی اختصاص یابد. اما اگر از دورنمایی فراختر نگاه کنیم و درضمن با نظر مشایخی درباره خودش نیز آشنا باشیم، حکمت آن نکتهبینیها مشخص میشود؛ او کار خودش را دستکم بخشی از همان رپرتواری ارزیابی میکند که مباحث کلی آهنگسازی از مشابهتهای آن استخراج شده است.
با دانستن این نکته است که گذار بیدرنگ از پرسش و پاسخهایی دربارهی مسئلهی کلی نقش فرم در دریافت موسیقی و آینده آن (ص 40 تا 45) به پرسش و پاسخ دیگری دربارهی فرم بداهه و به طور کلی فرم در آثار مشایخی (ص 45 تا 51) منطقی و در تعادل با یکدیگر جلوه میکند. همین طور است زمانی که مصاحبهگر با تکیه بر تجربههای دوران هنرجوییاش نزد مشایخی پرسشی درباره اهمیت تربیت ذهنیت موسیقایی در درس آهنگسازی مطرح میکند (ص 62) و پس از پاسخ با پرسشی درباره یکی از ویژگیهای کلی آثار مشایخی یعنی بازگشت مکرر به مواد و مصالح موسیقاییای که قبلا استفاده کرده، ادامه میدهد (ص 63) و سرانجام به مصداق باریک یک ملودی خاص که بسیار در آثار مشایخی تکرار شده است میرسد (ص 65). در برقراری این نوع تعادل میان مباحث کلی و مصداقها نقش مصاحبهگر بهرهمند از درس مشایخی بارز است. او خود آهنگسازی است که به قدر کافی با کلیت هنر موسیقی و نیز آثار استادش آشنایی دارد.
همین امر به او اجازه میدهد پرسش و پاسخ را در لحظاتی به یک گفتگوی دو طرفه تبدیل کند. تسلط مصاحبهگر بر بعضی لحظات تاریخ موسیقی مثل اشارهاش به یکی از نامههای موتزارت (ص 35) یا مثالهایش از آثار مشایخی نیز به هدایت موثر و دقت کل مصاحبه کمک شایانی کرده است.
با این اوصاف کتاب آینهای شده است برای دیدن تصویر امروزی آهنگسازی نوگرا و صاحب نظریه که دوران کاریاش اوج آوانگاردیسم قرن بیستم را به اوایل قرن بیست و یکم پیوند میدهد و بر همین اساس نظریههایش درباره موسیقی، سیر تحولشان و درک خودش از کاری که کرده و درکش از دیگر آهنگسازان قدیمی و جدید برای هر خواننده فارسیزبان علاقهمند موسیقی جدی شایسته توجه است ولو این که بعضی از پرسش و پاسخها کمی فنی باشد.
دیدگاه تان را بنویسید