آشنایی با آرا و عقاید «جدیدیه بری»؛
مینویسم تا نوری به اذهان بتابد
فرزام کریمی، مترجم/منتقد
«جدیدیه بری» از نویسندگان ژانر فانتزی تخیلی محسوب میشود که با استیمپانکهایش توانست برنده جایزه دشیل همت در سال 2009 شود. او زاده ورمونت است و دوران کودکیاش را در نیویورک سپری کرده است. نیوآمستردام سابق که قطب فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهان است، بعد از آغاز جنگ جهانی موفق شد تا گوی سبقت را در تصاحب پایتخت فرهنگی جهان از پاریس برباید، چرا که در پی تشدید دیکتاتوریزم اروپایی و منع آفرینش هنری در آن سالها نیویورک تنها شهری بود که تا اواخر دهه 1970 توانست با قاطعیت مسیر رشد هنریاش را حفظ کند و بر صلابت و قدرت آمریکا بیفزاید. تمام دوران کودکی جدیدیه بری در جوار آسمانخراشهای نیویورکی گذشت. قطعا یکی از علل تخیل قوی او و خلق فضاهای خلاقانه در میان استیم پانک-هایش، بیارتباط با دوران کودکیاش نیست. دورانی که به تعبیر جی.اچ.مید نه تنها برهه حساسی محسوب میشود، بلکه گذار از من فاعلی (کودک اجتماعی نشده) به من مفعولی (کودک اجتماعی شده) است که اگر این دوران گذار به درستی برای کسی که زمانی دستیار سردبیر و ویراستار Small Beer Press بود، طی نمیشد، اکنون شاهد ظهور پدیده جدیدی در ادبیات ژانر تخیلی به نام جدیدیه بری نبودیم. حال به واسطه ترجمه مجموعهای از آثار او در ایران به نام کتاب «راهنمای حرفهای کارآگاهی» با ترجمه شهریار وقفیپور در نشر سیب سرخ، بر آن شدیم تا با آرا و عقاید او طی مصاحبههایش با نشریات مختلف آشنایی بیشتری پیدا کنیم. آنچه میخوانید ترجمهای از مصاحبه با جدیدیه بری است تا به درک فضاهای ذهنی او برای خواننده ایرانی کمک کند و بتوانیم این نویسنده خلاق را به مخاطبان حرفهای کتاب بشناسانیم.
من از منابع بیشماری تأثیر گرفته و میگیرم. گاهی حتی از یک تصویر یا از تخیل و رویاهایم تأثیر گرفتهام، اما بیشتر اوقات تأثیر، از خواندن مداوم حاصل میشود
رمان شما به نام راهنمای حرفهای کارآگاهی در عین ادبی بودن، ترکیبی از فضاهای سوررئال، فانتزی، کلاسیک و نوآر است، برای نوشتن چگونه و از کدام منابع تأثیر میگیرید؟
من از منابع بیشماری تأثیر گرفته و میگیرم. گاهی حتی از یک تصویر یا از تخیل و رویاهایم تأثیر گرفتهام، اما بیشتر اوقات تأثیر، از خواندن مداوم حاصل میشود. داستانهایی که من به عنوان مخاطب با آن ارتباط بیشتری برقرار میکنم، عمدتا داستانهایی هستند که من را به قلمرو وسیع قصه-گویی خود دعوت میکند. در راهنمای حرفهای کارآگاهی تأثیر مشخصی از رمانهای کلاسیک جنایی «ریموند چندلر» و «دشیل همت» گرفتهام و همین طور از نویسندگانی نظیر «ایتالو کالوینو» و «آنجلا کارتر» که به خوبی با ژانر و فرم بازی میکنند. گاهی اوقات هم از فیلمها تأثیر گرفته و میگیرم و فکر میکنم «راهنمای حرفهای کارآگاهی» به خوبی نشان داده که تا چه حد تحتتأثیر فیلمهای نوآر هستم.
فکر میکنید مهمترین عاملی که به واسطه آن بتوانید پی به کیفیت نویسندگان ببرید چیست؟ به طور مشخص منظورم این است که وقتی با دست نوشتههای نویسندگان تازهکار مواجه میشوید، چه چیزی شما را ترغیب میکند که متوجه این امر، یعنی استعداد نویسندگی و کیفیت متن هایشان شوید؟
همیشه همه چیز سختتر از آن چیزی است که انتظار دارید و در عین حال پاداشی بیشتر از آنچه که تصور میکنید دریافت خواهید کرد
شاید نگاه به این قضیه کمی دشوار باشد، اما یکی از عوامل قطعا میتواند سطح کیفی جملات باشد و اینکه احساس کنم نویسنده از فرآیند نوشتن لذت میبرد. این همان امری است که نویسنده را در مسیر درست خویش قرار میدهد و خواندنش را برای مخاطب هم جذاب میکند. این همان نکته-ای است که من به دنبال آن در نوشتههای دیگران هستم. اینکه یک نویسنده مدام خود را در معرض آزمون و خطا و ریسکپذیری قرار دهد و آن را به صورت عملی و در نوشتههایش نشان دهد، حتی اگر هنوز به ساختاری که تمایل داشته، دست نیافته باشد. مشکلات گرامری و سطح گرامر نویسنده هم حائز اهمیت است و مورد بررسی قرار میگیرد، اما قطعا اگر نویسنده از آنی برخوردار باشد در نوشتههایش هم به چشم خواهد آمد و میتوانید آن را حس کنید.
در بازبینی کتابهایتان منتقدان همواره شما را با کافکا، اورول، ری بردبری، مایکل چابون و یاسپر فورد مقایسه کردهاند. در این میان شما خودتان را به کدام یک از این نویسندگان نزدیکتر میدانید؟
به یاد دارم که شروع مطالعهام با کافکا بود. نوعی بروکراسی غالب و رموزی در آثارش وجود داشت که در نوع خود برایم جالب بود و بیشک خط فکری خود را در ذهن من به جای گذاشت. اما نویسندهای که سالیان طولانی پیجوی او بودهام، ایتالو کالوینو بود. اگر به کیفیت جملاتی که مینویسد، بنگرید به خوبی متوجه تفاوت او نسبت به دیگران میشوید. سعی میکنم به لحاظ کیفی جملاتی بنویسم که مانند کالوینو نوری به اذهان بتاباند، نکته دیگری که در قبال کالوینو توجهم را جلب کرد، نحوه برخورد او با ژانر و فرم بود. او راهی را برای به بازی گرفتن واژگان و فرم یافته بود که همواره برایم قابلتحسین است. طبیعتا در کتابهایم در کنار تأثیر از کالوینو آن خط کافکایی هم به خوبی دیده میشود و امیدوارم توانسته باشم به خوبی حق مطلب را ادا کرده باشم به گونهای که مخاطب هم از خوانش آثارم به این حس رسیده باشد.
شما به زندگی رویایی اشاره کردید و اینکه رویا شاکله اصلی آثار شما را تشکیل میدهند. آیا تم دیگری هم در آثارتان وجود دارد یا اینکه تمی هست که قصد بیان آن را در آثار بعدیتان داشته باشید؟
گاهی اوقات حس فریب را در رویاهایت احساس میکنی که تا حدود زیادی مشمئزکننده به نظر میرسد، اما از رؤیا میتوان به عنوان میانبر ناخودآگاه ذهن یاد کرد. همانگونه که از خواب و رؤیا به عنوان استعارهای مفید در قصهگویی بهره میجویم، اما در مورد این کتاب میتوانم اینطور بگویم که چندین تصویر سوررئال در ذهن داشتم که قصد داشتم آنها را به نوعی با رمان پیوند دهم و تا زمانی که به میانه رمان رسیدم، باز هم این امر محقق نشده بود تا اینکه در همان برهه متوجه شدم که باید به تک تک عناصر رمان توجه کنم. در آنجا بود که مفهوم رمان همچون پرندهای که بالهایش را باز میکند، دریچههای ذهنم را گشود و با رؤیا به صورت جدی مواجه شدم و به این نکته پی بردم که استفاده از رؤیا زمانی با ارزش است که به ارزشهای انسانی بپردازد. در بسیاری از کارهایم در باب رؤیا مینویسم چرا که در نیویورک بزرگ شدهام در جوار کوهها و مجسمه ریپ ون وینک در اروینگتون رشد کردهام. این موضوع همیشه ذهنم را درگیر خود کرده است که طبیعتا آنچه که مینویسم تحتتأثیر محیط اطرافم و نمایانگر دنیای پیرامونم است، این تصاویر همیشه در نوشتههایم موج میزند.
شما مدتی به عنوان دستیار سردبیر و ویراستار با Small Beer Press مشغول همکاری بودید، آیا میتوانید نگاه به مقوله رمان را از دیدگاه یک ویراستار برایمان تشریح کنید و کمی از کار با نویسندگان برایمان بگویید؟
من سالهای سال به عنوان سردبیر و ویراستار با مجلات مختلف کار کردهام و اکنون هم با Small Beer Press در حال همکاری هستم. به نظرم این شغل جهانی جدید را بر رویم گشود تا بتوانم به صورت گستردهتر با کتاب و نوشتن در ارتباط باشم، کار کردن با نویسندگان همیشه برایم هیجانانگیز بوده و هست و وقتی میتوانم در مصاحبت با نویسندگان به آنچه که مدنظرم است، برسم احساس آرامش خاصی پیدا میکنم. صد البته آنچه که گفتهام دنیای شخصی من است، اما آنچه که مهم است دست یافتن به تجربیاتی اجتماعی و گرانبها بود که توانست افق و زاویه دید من را نسبت به دنیای پیرامونم با توجه به آنچه که عموم مردم به دنبال آن هستند، تغییر دهد.
از تجربه همکاریتان با ناشر بزرگی نظیر پنگوئن بگویید، با توجه به اینکه شما از دنیای مطبوعات وارد دنیای نشر شدید.
به نکته جالبی اشاره کردید، زمانی که کتاب خودم را به چاپ رساندم در موقعیت عجیبی قرار گرفتم، شاید باورتان نشود بعد از آن همه ویراستاری برای دیگران، تصمیم گرفتم که با رمانم موقعیتی برای خودم دست و پا کنم، چرا که به جایی رسیده بودم که از نوشتن خسته شده بودم، اما تجربه همکاری با نشر پنگوئن برایم بجد شگفتانگیز و مثبت بود. شخصیت عوامل و دستاندرکاران حرفهای این نشر به نوعی نشاندهنده هویت بزرگ آنهاست. آنها در تمام مراحل چاپ و بعد از آن همواره حامیام بودند و من بابت این همکاری بسیار خوششانس بودم و نکته جالبتر اینکه آنها حتی من و نشریهای که در آن مشغول به فعالیت بودهام را میشناختند، آنها می-دانستند که من در حال انجام چه کاری هستم و با اعتمادشان نشان دادند که این کتاب میتواند به دست مخاطبانی از جنسی دیگر هم برسد و این برایم بهشدت هیجانانگیز بود.
نمادها در آثار شما نقش مهمی را ایفا میکنند؛ مثلا در همین اثر ساعت زنگدار یکی از نمادهاست به گونهای که آدمی در حین خواندن تصور میکند که در حال خواندن آلیس در سرزمین عجایب است و شخصیتی در این رمان به نام چارلز آنوین وجود دارد که مدام در فراز و نشیب و کشف جهانی جدید است، میتوان اینگونه ادعا کرد که این اثر را تحتتأثیر لوئیس کارول نوشتهاید؟ اهمیت نقش ساعت زنگدار در این اثر چیست؟
من همیشه اتفاقی نظیر آلیس را به علت معماها و بازیهای زبانی و رؤیاپردازیهایی که در آن صورت گرفته دوست داشتم. شخصیت چارلز آنوین مطمئنا شبیه آلیس است. او بارها در مواجهه با دنیای عجیبی قرار میگیرد که برخلاف انتظارات اوست، اما به شدت هم پایبند به زمان است و از مواجهه با زمان نمیترسد و مدام آن را زیر نظر دارد، اما نکته دیگری در باب کار آلیس در سرزمین عجایب توجهم را به خود جلب کرده است و آن هم پوچی مطلقی است که در آن شناور است. به نوعی میتوان گفت نوعی عادت به پوچی در آن حس میشود و از سمت و سویی چرخش رؤیاها با روندی منطقی در آن رخ میدهد، سعی کردم در رمان خودم هم آن را به تصویر بکشم و دنیایی شبیه به آن را بسازم. در مورد ساعتهای زنگدار شاید اهمیت آن از همان ابتدا در رمان آشکار باشد، چرا که چارلز آنوین زندگی منظمی را در پیش گرفته است و تاحدود زیادی ماهیت کتاب، خود بیانگر زمان، حافظه و وهم آمیخته شده با این مفاهیم است، پس منطق موجود در آن که یک جادوگر تمام ساعتهای زنگدار را میدزدد بیهوده نیست، از سویی مواجهه چارلز با خطاهای انسانی همان بخشی است که شما در آن میتوانید به پرورش لوئیس کارول بیندیشید.
و به عنوان پرسش آخر چه توصیهای به کسانی که میخواهند نوشتن را شروع کنند دارید و یا حتی کسانی که میخواهند، سالها با تمرکز بر یک ابژه و بالیدن آن به صورت حرفهای بنویسند؟
توصیه بنده بسیار ساده است، همیشه همه چیز سختتر از آن چیزی است که انتظار دارید و در عین حال پاداشی بیشتر از آنچه که تصور میکنید دریافت خواهید کرد، زندگی یک نویسنده قابل پیشبینی نیست، چرا که با جهان بیمرز هنر روبهروست و من فکر میکنم این همان جهان کاملی است که از آن انتظار داریم، جهانی که دید مازادی را به ما هدیه میکند و این به مثابه نوعی مسئولیت برای یک نویسنده محسوب میشود، چراکه نسبت به آنچه که انجام میدهید آگاهی دارید و میتوانید زندگیتان را با افکار و هوشتان پیش ببرید که در نوع خود یک فضیلت ارزشمند محسوب میشود.
منبع: سایتهای پست مدرن میستری، بوک اسلات و کالج پاین مینور
دیدگاه تان را بنویسید