نگاهی به دراماتورژی آنتون چخوف و تئاتر کرونایی
آن تفنگ شلیک نمیشود
سید حسین رسولی
آنتون چخوف قاعده مشهور دراماتیکی دارد به نام «تفنگ چخوف» که میگوید: «هرآنچه نامربوط به داستان است بزدایید. اگر در فصل اول گفتهاید تفنگی بر دیوار آویخته است، در فصل دوم یا سوم تفنگ قطعا باید شلیک کرده باشد. اگر بنا نبوده شلیک کند پس بر دیوار هم آویخته نبوده.» جالب است که خود چخوف این قانون را در مشهورترین و آخرین نمایشنامهاش یعنی «باغ آلبالو» نقض میکند؛ بنابراین دراماتورژی چخوف پر از این تناقضهاست. سادگی و زندگی روزمره در نمایشنامههای چخوف نیز خیلی جالب است مثلا به نمایشنامه «دایی وانیا» توجه کنید چون اگر بخواهیم نمایشنامهای شبیه به آن در فرهنگ فارسی بنویسیم اینگونه میشود: «دایی اِسی» یا «دایی حِشی». اِسی شکل مُصغر نام اسماعیل است و حِشی هم بر همین مبنا از حِشمَت میآید. ماریان فِل در یادداشتهای خود در ترجمه «دایی وانیا» میگوید: «وانیا در فرهنگ روسی شکل مُصغر نام ایوان است که «دایی جانی» معادل انگلیسی آن میشود.» ۱۷ نمایشنامه آنتون چخوف دربرگیرنده مجموعه متنوعی از ژانرها و شیوههای کمدی، مونولوگ (تکگویی)، تراژدی-کمدی، وودویل (موزیکال و شاد) و درامهایی است که معمولا دارای ساختار تکپردهای و چهارپردهای هستند و این روزها نیز رگههایی از تئاتر ابزورد و اگزیستانسیالیستی به آنها نسبت داده میشود. این نویسنده روس به شدت روی نمایشنامهنویسی ایران هم تاثیر داشته است؛ مثلا قطبالدین صادقی، نویسنده و کارگردان تئاتر میگوید: «اکبر رادی نوستالژی گیلان ویران از دوره ای که از رونق افتاده و توام با مرگ است را از چخوف به ارث گرفته است و این آدمهای منفعل و مبتذل در آثار رادی دقیقا مثل آدمهای نمایشهای چخوف هستند.» معاصران چخوف شیوه درامنویسی او را «درام نوین» میگفتند که بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰ در اروپا شکل گرفت. مجموعه نویسندگانی چون امیل زولا، هنریک ایبسن، لئو تولستوی، گرهارد هاوپتمان، آگوست استریندبرگ، موریس مترلینگ، جرج برنارد شاو و... را در دسته نویسندگان درام نوین قرار میدهند که بعدها برخی به شیوه آنان «درام بورژوایی» نیز گفتند. چخوف تحت تاثیر قلم افرادی چون تورگنیف و استروسکی در درامنویسی بود ولی اعتقادات متفاتی داشت: «من نمایشنامهای را که روی صحنه و در جریان تمرین بازیگران حک و اصلاح نشده باشد، نمایشنامهای نمیدانم که آماده چاپ باشد.» این موضوع نشان میدهد که چخوف در دراماتورژی خود به کارگردان، بازیگران و واکنش مخاطبان توجه ویژهای نشان میداد که بر خلاف مسلک ادبی گذشتگان بود. نمایشنامههای ابتدایی او چون «ایوانف» و «غول جنگلی» به نوعی اتودهایی در جهت آزمایش بودند. کاراکترهای این نمایشنامههای دوره متقدم به شدت منفعل هستند که تاثیر آن را در نمایشنامههای ایرانی نیز به وفور میبینیم؛ حتی کلیت تئاتر ایران در زمانه کرونا (کووید ۱۹) در این انفعال زیست میکند. چخوف در دفترچه یادداشتهای خود نوشته است: «فقط در زمان آینده است که صحنه مبدل به هنر خواهد شد، حال آنکه اکنون صحنه فقط مبارزه در راه آینده است.» عجیب است که چخوف به نمایشنامههای خود بر خلاف ژانرهای مرسوم عناوینی چون: «شوخیها»، «اتودهای دراماتیک»، «صحنههایی از زندگی روستایی» و... میدهد و این موضوع راهنمایی خوبی برای ورود به جهان دراماتورژی اوست. نمایشنامههای چخوف از اثری به نام «بی پدری» آغاز میشود که در زمان حیات خود نویسنده چاپ نشده و گویا خود او نسخه اصلی را پاره کرده است. قهرمان اصلی این درام یک معلم روستایی باهوش است ولی بی هدفی و بی ایمانی و انفعال در او و اطرافیانش موج میزند که این طرز نگاه در بیشتر آثار چخوف تکرار میشود. چخوف در «آواز قو» (۱۸۸۷) مسیر دیگری را طی میکند که من را یاد خاطرهای میاندازد. شکل آموزش تئاتر و درامنویسی در ایران آنچنان غلط و آشفته است که فکر کردن به آن آزارت میدهد. یادم میآید سال ۱۳۸۸ در دانشگاه هنر تهران در رشته فوق لیسانس کارگردانی دانشجو بودم که استادی از روسیه آمده در تلاش بود تا چخوف را تحلیل کند. او تمام نمایشنامههای بزرگ چخوف را کنار گذاشت و تنها به «آواز قو» پرداخت و تاکید داشت که باید اجرای این نمایشنامه بیش از یک ساعت طول بکشد! در صورتی که چخوف در نامهای مینویسد: «نمایشنامهای کوتاه نوشتهام که بیش از ۱۵ تا ۲۰ دقیقه طول نمیکشد-کوچکترین درام دنیا-... درامی نوشتهام در عرض یک ساعت و پنج دقیقه!». جالب است تاکید کنیم که اداره سانسور روسیه برخی عناوین را در آثار چخوف تغییر داده است مثلا او «ایوانف» را «کمدی در چهار پرده و پنج تابلو» معرفی کرده است ولی سانسورچیان آن را به «درام» تغییر دادهاند. چخوف نمایشنامههای خود را در مدت زمان کوتاهی چون ۱۰ روز مینوشت ولی علاقه زیادی به بازنویسی داشت مثلا وقتی اجرای «ایوانف» را در «تئاتر کرش» دید به فکر تغییر و اصلاح آن افتاد اما این کار را نکرد و به دوستی نوشت: «بعد از دیدن نمایشنامهام در مسکو طوری از آن منزجر شدهام که به هیچ روی قادر نیستم خود را وادار کنم که به این کار [بازنویسی] بیندیشم.» دعواهای چخوف هم با کارگردانانی چون استانیسلاوسکی و داونچنکو جالب است زیرا او اصرار داشت که نمایشنامه «باغ آلبالو» کمدی است ولی کارگردانان آن را در ژانر تراژدی اجرا کردند؛ البته که عناصر خندهدار هم در آن بود. نمایشنامه «مرغ دریایی» به تئاتر و روشنفکری منفعل میپردازد که رُز وایمن در کتاب «آنتون چخوف» این اثرا را در فصل «خودکشی و بقا» قرار میدهد و به نظرم این مفهوم خلاصه تئاتر ایران در دوران کرونا (کووید ۱۹) بوده است.
دیدگاه تان را بنویسید