ایمان عبدلی

گفته‌اند جهان، پس از کرونا با جهان پیش از کرونا تفاوت‌های عمده‌ای خواهد شد. شاید این بحث داغ میان نئولیبرال‌ها و چپ‌ها را هم شنیده باشید، به گمان چپ‌ها این لجام‌گسیختگی اقتصادی کرونا و این بی‌پشتوانگی خصوصا اقشار ضعیف در بحران کرونا نتیجه سیاست‌های انبساطی نئولیبرالیسم در تمام دنیاست. از آن طرف لیبرال‌ها هم انگشت اتهام را به سمت چپ‌ها و نمود واضح و عینی آن یعنی چین گرفته‌اند، حتی برخی کرونا را ویروس چینی نام گذاشتند.

قرار نبود مقدمه انقدر طولانی شود اما برای ورود به بحث محبوبیت فیلم‌هایی نظیر «انگل» و «پلتفرم» که این روزها توسط کاربران ایرانی شبکه‌های اجتماعی به میزان قابل‌توجهی توصیه می‌شود، این مقدمه واجب بود. کما این که به طور واضح وجه اشتراک هر دو فیلم و اساسا فیلم‌هایی این چنینی مساله «اختلاف طبقاتی»‌ست. در جهان سوم عمیق‌تر و وسیع‌تر و در کشورهای توسعه‌یافته با آثاری نظیر همین ساخته آخر کن لوچ؛ «متاسفیم، جا ماندی»، تقاضای مخاطب برای مصرف آثاری با درون‌مایه اختلاف طبقاتی رو به فزونی‌ست.

اگر فرض بگیریم که اروپا در حال گذر از پیک کروناست و در ایران هم وضعیت شیوع ویروس، نزولی شده، حالا کم‌کم می‌شود از دوران پساکرونا حرف زد. خب محبوبیت فیلم‌هایی نظیر «انگل» و «پلتفرم» نشانه‌ی یک دوران تازه است. پس از بحران، زمانه تحول خواهد بود. ماسک‌ها شاید برای کنترل ویروس کنار برود، اما احتمالا ماه‌ها بعد برای معترضان عاصی از فشار اقتصادی کارکردی امنیتی خواهند داشت.

پلتفرم

این نشانه‌دارترین فیلم این سیاهه است. فیلم از همان پوسترش و از همان طرح گرافیکی که نام فیلم روی آن حک شده، نوعی ساختار عمودی را با تاکید گوشزد می‌کند. واژه‌ها طبقاتی هستند و از بالا به پایین چیده شدند. در فیلم با ساختمانی مواجهیم که 333 طبقه دارد و ساکنین طبقات زیرین از گرسنگی تلف شده‌اند. در فیلم حتی مدفوع و ادرار کارکردی طبقاتی دارند، یعنی افراد مستقر در طبقات بالا می‌توانند، زوائد خود را بر پایینی‌ها آوار کنند، اما پایینی‌ها نمی‌توانند. چون آن‌ها اساسا در ساختار عمودی جغرافیای داستان هیچ حقی ندارند. «پلتفرم» نشانه‌های اعتراضی زیادی علیه تمام هنجارهای ناعادلانه و مستقر در دنیا دارد. مثل کارکرد کاراکتر رنگین‌پوست در فیلم، یا کارکرد ترس در فیلم که بیشتر ماهیتی استعاره‌ای و ظریف و زیرین دارد. یعنی ترسِ فیلم از جنس ترس‌های هیجانی آثاری چون «احضار» نیست. این‌جا ترس بیشتر به سمت ناخودآگاه هجوم می‌برد تا تاثیر بلندمدتی از لحاظ زمانی داشته باشد. «پلتفرم» در جایی میان کشف و شهود برای مخاطب نرمال سینما ایستاده و به نوعی حسی از تیزبینی به مخاطبش می‌دهد، گویی مخاطب کمتر حرفه‌ای، احساسی از تسلط نسبی بر زبان فیلم پیدا می‌کند.

انگل

فکرش را کنید، فیلمی از کُره در ایران محبوب می‌شود و البته که این فقط مربوط به جایزه اسکار و گلدن‌گلوبِ آن، نیست. این بار در لایه رویی با فیلمی کمدی طرفیم که موقعیت‌های گروتسک قابل‌توجهی می‌سازد. در داستانی که چفت و بست درست و حسابی هم دارد ما شاهد نفوذ نرم و خزنده یک خانواده فقیر به درون خانه یک خانواده ثروتمند هستیم. در واقع در «انگل» دو طرف داستان و مرزبندی میان آن‌ها دائما در رفت و برگشتی هنرمندانه کم‌رنگ و پررنگ می‌شود. زبان نشانه‌ها البته در انگل هم پررنگ است، مثلا سکانس سرریز آب به خانه‌ی خانواده فقیر کاملا مهندسی‌شده و جایگاه فقر را تبیین می‌کند. از آن طرف مثلا معماری خانه خانواده ثروتمند مکعبی و پر از تقاطع است، نوعی قطعیت و اطمینان و اعتماد به نفس را تاکید می‌کند. نوع شخصیت‌پردازی‌ها البته کمی میل به خانواده فقیر دارد و در واقع مخاطب تا قبل از چند دقیقه پایانی دائما دل‌نگران و دلواپس خانواده فقیر داستان است. مثل آن سکانس قایم باشک‌بازی شبانه با مرد و زن ثروتمند که روی کاناپه مشغول مهرورزی هستند و البته نمادین‌ترین جغرافیای داستان که آن زیرزمین است و بعدتر بازیِ سورئال با نور که جلوه‌های مفهومی هم در دل خودش دارد. «انگل» اگر در 10 دقیقه پایانی تارانتینویی و دولحنی نمی‌شد، مقتدرترین فیلم این سیاهه بود.

وجه اشتراک فیلم‌های «انگل»، «پلتفرم» و«متاسفیم، جا ماندی» آخرین ساخته کن لوچ،  که این روزها توسط کاربران ایرانی شبکه‌های اجتماعی به میزان قابل‌توجهی توصیه می‌شود، «اختلاف طبقاتی»‌ست. به عبارت دیگر، در جهان سوم و در کشورهای توسعه‌یافته تقاضای مخاطب برای مصرف آثاری با درون‌مایه اختلاف طبقاتی رو به فزونی‌ست

متاسفیم، جا ماندی

رسیدیم به منسجم‌ترین فیلم این فهرست، کن لوچ اساسا این‌کاره است و همین دو سال پیش با اثری مشابه؛ «دانیل بلیک»، نبض کار را گرفته بود. این‌بار با شرح غم‌باری از وضعیت افتضاح مالی یک خانواده بریتانیایی مواجهیم. پدر به هر دست و پایی می‌زند، بیشتر در گِل فرو می‌رود و وضع مادر هم که پرستار سالمندان است، بهتر از این نیست. فیلم تا حد زیادی عاری از نشانه است و خیلی صریح و در تار و پود مضمون سرراستش، حرف‌هایش را می‌زند.  «متاسفیم جا ماندی» به دلیل تِمپوی مداومی که از غم عرضه می‌کند، بیشتر محبوب حرفه‌ای‌ترهای سینماست. خصوصا آن که فیلم  در زیر لایه‌های خودش مثلا در رابطه پدر و پسر داستان، به مفهوم افول اقتدار پدر می‌پردازد و با تأسی از نظریات آدورنو، رابطه‌ی میان اقتدار مالی و یا عدم اقتدار مالی و تاثیر آن در کلیت مقتدر یک پدر در خانواده را نشان می‌دهد. اثر لوچ، چپ‌ترین فیلم این فهرست است و البته به زعم نگارنده هنرمندانه‌ترین، بیشتر از آن جهت که خودنما نیست و سعی نمی‌کند مخاطب را مسحور کند و تا حدی فارغ از اغراق‌هایش، واقع‌بینانه هم به نظر می‌رسد.