در رثای مرثیهسرای قرن بیستم
آفرینش موسیقی از دل فاجعه
امیر بکان، آهنگساز و مدرس دانشگاه
کریستف پندرسکی Krzysztof Penderecki آهنگساز و رهبر ارکستر پرآوازه لهستانی و از پیشروترین و آوانگاردترین موسیقیدانان معاصر، در 29 مارس 2020، چهره در نقاب خاک کشید.
23 نوامبر 1933 در شهر دبیکا در لهستان متولد و فارغ التحصیل رشته آهنگسازی از مدرسه موسیقی کاراکو در سال 1958 و البته بهعنوان پروفسور رشته آهنگسازی تا ایام بازنشستگی در همین مدرسه موسیقی مشغول به تدریس شد و در سالیان بعد به عنوان استاد مدعو در دیگر دانشگاه های اروپا و آمریکا دعوت گردید.
آوازه او در سال 1959 درست یکسال پس از فارغ التحصیلی با نوشتن اثری به نام Strophes برای آنسامبل 10 نفره و آواز سپران، بر سر زبانها افتاد که جایزه اول آهنگسازی در فستیوال موسیقی ورشو را برای او به ارمغان آورد. البته همگان پندرسکی را با اثرThrenody for Victims of Hiroshima یا «مرثیه ای برای قربانیان هیروشیما» میشناسند. اثری برای 52 ساز زهی (ارکستر زهی متشکل از ویولن اولها، ویولن دومها، ویولاها، و یولنسلها و کنترباسها) که در سال 1960 تصنیف شده است.
این اثر با توجه به موضوعات و مصائب پس از جنگ جهانی دوم که خود او و خانوادهاش از نزدیک جنگ را لمس کرده بودند و در پی اعلام شکست ژاپن، یکی از طرفهای درگیر در جنگ و البته پس از بمباران اتمی آمریکا در دو شهر هیروشیما و ناکازاکی، نوشته و به عنوان یک اثر هنری، تابلویی موسیقایی است از رنج کشیدن وکشته شدن صدها هزار انسان بیگناه و مصائب پس از آن و آثار روانی و جسمی بسیار که تاثیرات منفی آن تاکنون پابرجاست. این اثر یکی از آوانگاردترین آثار موسیقی پروگراماتیک قرن بیستم است که در آن پندرسکی با بیانی بسیار انتزاعی و با بکارگرفتن فواصل میکروتنال یک چهارم و آکوردهای خوشهای/کلاستر، و بهرهگیری از تکنیک گلیساندو، توانسته فضایی آخرالزمانی، وهمآلود و مرگآور را تصویر کند که بسیار تاثیرگذار بوده و شنونده را متاثر میسازد.
او آهنگسازی توانا در نوشتن موسیقی با فرمهای گوناگون کلاسیک و مدرن قرن بیستمی بود. چنانچه نگاهی به آثار او داشته باشیم، طیفی از موسیقی مذهبی به سبک باروک و موسیقی مکتب سریال، سریالیسم، آثار ملودیک و رمانتیک، کنسرتو برای سازهای مختلف مثل: دو ویلن کنسرتو، کنسرتو برای هورن، ویولا کنسرتو، چند سمفونی و اپرا و قطعات بیشمار موسیقی آوازی و سازی در کارنامه کاری او ثبت است، گرچه او به عنوان یک آهنگساز معاصر و پیشرو به شمار میرود. دربعضی آثارمثل کنسرتو هورن و کنسرتو ویلن شماره 1 در مقدمه بسیار پست رمانتیک و در بخش شروع پارت ویولن مدرن و معاصر و در مرثیهای برای قربانیان هیروشیما و کنسرتو ویلن شماره 2 بسیار آوانگارد.
این نشان از تجربه عمیق او در سالیان تحصیل و تدریس به عنوان معلم آهنگسازی نشات میگیرد و او همانطور که مسلط به نوشتن آثار با فرمهای متداول کلاسیک مثل کنسرتو و سمفنی و اپراست در فرم ای آزاد و مدرن هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
بیان او در موسیقی بسیار تراژیک است چنان که در اثرکنسرتو برای ویولا میتوان این حس تراژیک و البته ملانکولیک را در طول قطعه و موومانهای دوم و سوم و پنجم این کنسرتو شنید و به جرات میتوان اذعان کرد بعد از کنسرتو ویولای بلا بارتوک، این کنسرتو ویولا ارزشمندترین و تکنیکالترین کنسرتو ویولاست.
در سمفونیها که شامل 8 سمفنی است بیان موسیقایی مدرن او با حالت ملانکولیک اختصاصی او درهم تنیده میشود و آثار منحصر به فردی را از جنبه هارمونی و موسیقی پلیفونیک معاصر به وجود میآورد. یکی از متفاوتترین آثار او سمفونی شماره 8 است که یک سمفونی پروگراماتیک در 12 اپیزود است که هر اپیزود بر مبنای آواز( سپران، متزوسپران و باریتون) نوشته شده به همراهی گروه کر و آوازها حالتهای کلیسایی که اما بیانی مدرن دارند و از بابت ارکستراسیون و سازآرایی نیز اثر متفاوتیست در کارهای او، البته به زعم دیدگاه منتقدین در قسمتهایی شباهتهایی از نظر ساختاری و نه محتوایی با اثر منظوم سمفونیک آوازی «کارمینا بورانا» اثر کارل ارف دارد ولی از منظر محتوایی و متریال بیان موسیقی معاصرخود را داراست که پندرسکی معمولا به این روش ملودیها را در هم تنیده و در شخصیتپردازی سازها از سونوریتههای جدیدتر و ترکیب و امتزاج سازها در گروههای بادی و زهی وتکنیکهای بهروزتری استفاده میکند و این نیز به تجربه غنی او بازمیگردد.
در دهه هفتاد میلادی او با توجه به مطالعات در زمینه فلسفه موسیقی و توجه به مکاتب موسیقی آوازی رنسانس و موسیقی مذهبی آثار زیادی را برای گروه کر و ارکستر تصنیف نمود مثل قطعات:
Dies Irae, Magnificat, Canticum Canticorum Salomonis (Song of Song). چنانچه در اثر رکوییم لهستانی این موضوع کاملا مشهود است.
از آثار موسیقی پندرسکی در صنعت سینما هم بهعنوان موسیقی اقتباسی استفادههای زیادی شده است؛ از نمونههای آن میتوان به فیلمهای «جن گیر» به کارگردانی ویلیام فریدکین در 1973 که در آن از کوارتت زهی و کانن برای ارکستر بخشهایی از کنسرتو ویولنسل، فیلم «درخشش» به کارگردانی استنلی کوبریک در ژانر وحشت و همچنین کارگردان پرآوازه سینما دیوید لینچ نیز از آثار این آهنگساز بزرگ در فیلم «قلب وحشی» استفاده شایانی کرده است و طبق گفتههای لینچ: «گویی این موسیقی برای این فیلم نوشته شده است.»
بیان او در موسیقی بسیار تراژیک است چنان که در اثرکنسرتو برای ویولا میتوان این حس تراژیک و البته ملانکولیک را در طول قطعه و موومانهای دوم و سوم و پنجم این کنسرتو شنید و به جرات میتوان اذعان کرد بعد از کنسرتو ویولای بلا بارتوک، این کنسرتو ویولا ارزشمندترین و تکنیکالترین کنسرتو ویولاست
در مورد این آهنگساز بزرگ معاصر و تفسیر آثار ارزشمند او میتوان ساعتها و روزها بحث و صحبت کرد ولی آنچه مشهود است فرهنگ میراث شنیداری جهان مولف بزرگی را از دست داده که توانسته در دوره معاصر، قرن بیستم و بیست و یکم، هدایای ارزشمندی را به حافظه شنیداری بشریت تقدیم کند. نوع تفکر و فلسفه ذهنی او در پدیدآوردن آثار مختلف در فرمهای گوناگون نشان از دغدغهمندی پندرسکی در مواجهه با رویدادهای مختلف اجتماعی داشته و این برانگیختگی و تاثرات را میتوان در آثار متفکرانه او جستجو کرد. چنانچه نقل شده است از آنه سوفی موتر، ویولونیست برجسته آلمانی، که در بیست و چهارسالگی افتخار آنرا داشته، در کنسرتی، کنسرتو ویولن پندرسکی را به رهبری ایشان بنوازد و از این اتفاق به نیکی یاد میکند.
او در کارنامه هنری خود چند دکترای افتخاری و جوایزی همچون جایزه «گرمی» را در سالهای 1987 و 1998 دارد.
دیدگاه تان را بنویسید