نبرد خیر و شر در قالب یک داستان تخیلی
دوپینگ؛ علم در چنبره شرِ مطلق
آبان نامجو
مشخص بود که در نوروز امسال دوپینگ و هر سریال دیگری زیر سایه پایتخت محو میشود، اما خب موضوع دوپینگ از آن موضوعات ازلی و ابدیست که احتمالا در بازپخشها بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. مساله افسارگسیختگیِ علم و مباحث فلسفیِ اینچنینی همیشه و در همه فرهنگها قابلیت کار کردن داشته و دوپینگ هم در واقع بیشتر از هر چیز تخیلِ نامتناهیِ ساختههای یک شیمیدان است که به نمونههای آزمایشگاهیاش قدرت غیرقابل تصور میدهد.
داستان از جایی شروع میشود که دو همسایه که خانههایشان روبروی هم است، در یک شب دو بچه را به دنیا میآورند. حال تمام کشمکش داستان از شیر خوردن یکی از بچهها و شیر نخوردن دیگری آغاز میشود. شروعی ساده که با حضور یک دانشمند گوشهنشین به یک موضوع جذاب تبدیل میشود. این دانشمند با تولید مادهای جایگزین برای شیر مادر باعث میشود سرنوشت این دو کودک در آینده تغییر کند.
کامران و شیوا هر کدام به نحوی از ظرف علم افسارگسیخته دانشمند داستان بهرهمند میشوند. کامران بیکار است، قرص را میخورد و با قدرتنمایی و به رُخ کشیدن زور زیادش، دایی را مجاب میکند که در نیروی انتظامی استخدامش کند. از آن طرف شیوا هم با خوردن قرص، صاحب قدرتی میشود که او را بر همه مسلط میکند، دوگانه دزد و پلیس اینگونه ساخته میشود.
بعدتر با ورود توران به عنوان نامادری شیوا به عنوان معادلات عوض میشود و او موجودیت شیوا را به یغما میبرد. در واقع توران نماد و نشانه سوءاستفادهکنندگان از علم در طول تاریخ است. مثل کسانی که بمب اتم را ساختند و از آن در جهت امیال خودشان استفاده کردند. فاجعه هیروشیما دمدستیترین و آشناترین مثال از خسارتهاییست که سوءاستفادهکنندگان از علم به پیکره تاریخ زدهاند.
در چنین هندسهی داستانی، نقشی که شبنم مقدمی آن را ایفا میکند، بینهایت نقش مهمی است. در واقع در نقشهی داستان، زکریا، کامران، شیوا و توران نقشهای کلیدی دارند. دوپینگ، زکریا را منفعل پرداخته که البته به موقعیت بنیادینش میآید و در پرداخت کامران و شیوا هم درست عمل کرده، آدمهای معمولی با نوسانات رفتاریِ آشنا. اما طراحی و پرداخت توران ایراد بنیادین دارد، او شرِ مطلق است و در تمام داستان جولان میدهد، طوری که هیچکس و هیچچیز جلودار او نیست.
همین سیطره شرِ مطلق، داستان را از نفس میاندازد و مخاطب در جاهایی میل به همراهی ندارد، چون اساسا توازن میان خیر و شر در چنین داستانهای اهمیت کلیدی دارد و بالانس روایت را سرِ حال نگه میدارد.
وقتی یک طرف ماجرا غلبه کامل داشته باشد، داستان لنگ میزند و باید منتظر اَکتهای گاه بامزه نیما شعباننژاد و یا موقعیتهای خارقالعاده سیطره شیوا و یا قدرتنمایی کامران بمانیم. دوستی نوشته بود این اوج قله بازیگریِ شبنم مقدمیست و اتفاقا این سقوط او بود، نه از آن جهت که او نقشآفرینیِ کمکیفیتی داشته باشد، بیشتر از آن جهت که اساسا نقشی که برعهده گرفته درست ترسیم نشده و طراحی غلطی دارد. با همه اینها دوپینگ با کمی اغماض یک کار متوسط است که ردپای برزو نیکنژاد در آن به چشم میآید با همان جنس موقعیتسازیهای کمیک.
دیدگاه تان را بنویسید