نگاهی که میخواست نو باشد؛ اما جسارت نداشت!
داشآکل یا مرجان؟ کدام عشق پیروز است؟!
داشآکل میداند اگر مرجان را از مادرش خواستگاری کند، مادراو را دو دستی تقدیم میکند. اما وصیت آن مرحوم باعث شده، داشآکل فکر کند که این کار، نمک بهحرامی است .از طرفی مرجان، با داشآکل اختلاف سنی زیادی دارد. و داشآکل میاندیشد شاید خواستگاری با بروروی بهتر و جوانتر باید سراغ مرجان بیاید. ضمن اینکه خود داشآکل هم چندان دلش نمیخواهد با ازدواج دربند شود. ابتدا قرار بود نام فیلم «آتش و قداره» باشد. شاید هم دلیل انتخاب نام ابتدایی، این باشد که عرب معتقد است، اقتباس و برداشتش از «داشآکل» آزاد است و نخواسته است چندان در مسیر روایی هدایت پیش برود اگر مرجان مثل دخترهای امروزی در عشق ورزیدن و ابراز آن احساس آزادی و جسارت میکند. لوطی امروزی هم باید به سبک و سیاق امروزی لوطیگری کند. او باید آنقدر آزاد باشد که لوطیهای زیسته در روایتهای دیگران را تکرار نکند
آذر فخری، روزنامه نگار
کارگردان: محمد عرب
نویسنده: محمد عرب با اقتباس از «داش آکل»
صادق هدایت
بازیگران: حسین یاری، مهران غفوریان، محمدرضا شریفینیا، هلیا امامی، فاطمه گودرزی، علی صادقی و ...
روایت صادق هدایت
داشآکل داستان مرد 35 ساله شیرازی است؛ لوطی که با مرام بودنش زبانزد است. داشآکل، متمول ارث پدرش را تمام و کمال میبخشد تا آزادی و آزادگی از حصر دنیا را انتخاب کند.
نقطه مقابل داشآکل، کاکا رستم است: رقیب زخمخورده داشآکل. به قول راوی داستان، این دو سایه هم را با تیر میزنند.
حاجی صمد مرحوم، داشآکل را قیم خود کرده و اختیار تام و تمام اموال خود را پس از مرگ به او میسپارد. داشآکلی که تمام دارایی خود را بخشیده، اکنون برای اداره اموال و خانواده حاجی صمد وارد خانه بزرگ او میشود و بزرگترین اتفاق زندگیش، یعنی عشق رخ میدهد .
داشآکل برای چند لحظه فقط چهره مرجان، دختر 14 ساله مرحوم را میبیند و همین کافی است تا شورعشق در جانش بدود.
داشآکل طبق وصیت آن مرحوم مشغول کار میشود؛ از تمام اقلام آن مرحوم سیاهه برمیدارد و به کارهایش رسیدگی میکند و سپس شروع میکند به زیادکردن اموال حاجی صمد. حتی خانهای کوچکتر برای خانواده حاجی کرایه میکند و خانه بزرگتر را اجاره میدهد.
روزها را به رتق و فتق امور حاجی و خانوادهاش میگذراند. حتی وقتی بچه حاجی مریض میشود؛ مثل پدر بالای سرش میماند تا خوب شود. برای آنها معلم سرخانه میگیرد و .....به این ترتیب، هفت سال میگذرد.حالا او دیگر از داشی بودن، فاصله گرفته. پشت سرش بدگویی میکنند. اما او چنان درگیرعشق مرجان است که ،هر شب مینوشد و با تنها همدمش، طوطیاش؛ که درد دل میگوید. میگوید «عشق تو منو کشت مرجان». داشآکل میداند اگر مرجان را از مادرش خواستگاری کند، مادراو را دو دستی تقدیم میکند. اما وصیت آن مرحوم باعث شده، داشآکل فکر کند که این کار، نمک بهحرامی است.
از طرفی مرجان، با داشآکل اختلاف سنی زیادی دارد. و داشآکل میاندیشد شاید خواستگاری با بروروی بهتر و جوانتر باید سراغ مرجان بیاید. ضمن اینکه خود داشآکل هم چندان دلش نمیخواهد با ازدواج دربند شود.
اما بالاخره، مرجان نصیب مردی پیرو زشت میشود. داشآکل خم به ابرو نمیآورد و به مجلس عروسی میرود به امام جماعت که در مجلس است، سیاهه کارهایی را که تاکنون برای خانواده مرحوم کرده تحویل میدهد و اینجاست که احساس آزادی میکند. از مجلس بیرون میزند. در مسیر خانه به رقیب گذشتهاش کاکا رستم برخورد میکند و با او گلاویز میشود و ازاو چاقو میخورد. مردم اورا به خانهاش میرسانند. صبح فردا،پسر حاجیِ مرحوم میرود پیشش.
داشآکل میمیرد در حالیکه طوطیاش را به او میسپرد.درحالیکه مرجان به طوطی خیره شده، طوطی به حرف میآید و با لحن لوطی منشانهای میگوید:«عشق تو منو کشت مرجان» و مرجان به گریه میافتد؛ زیرا او هم عاشق داشآکل بوده است.
روایت کیمیایی از داشآکل
روایت کیمیایی در فیلمش «داش آکل» بنا به شرایط زمان ساختش، تا حدود زیادی به متن وفادار است. و در جهت همان روایتی پیش میرود که در داستان هدایت اتفاق میافتد. فیلم کیمیایی هنوز هم جذابیت خاص خودش را دارد و تماشاگر را مجذوب روایت خود و بازیهای بازیگران
خود میکند.
روایت عرب از داشآکل
فیلم سینمایی «داشآکل» چهارمین اثر سینمایی «محمد عرب» است که با تکیه بر داستان صادق هدایت، خواسته است زیر و بم شیوهها و سبک و سلوک جوانمردی ایرانی را روایت کند.
گرچه شاید برای دور ماندن از اشارات مستقیم به صادق هدایت و داستانش، ابتدا قرار بود نام فیلم «آتش و قداره» باشد. شاید هم دلیل انتخاب نام ابتدایی، این باشد که عرب معتقد است، اقتباس و برداشتش از «داشآکل» آزاد است و نخواسته است چندان در مسیر روایی هدایت
پیش برود.
البته که عرب چه میخواست و چه نمیخواست، نمیتوانست به روایت هدایت، وفادار بماند. چرا که شرایط خاص اعتقادی که امروز بر جامعه حاکم است، امکان چنین دست و دلبازی را به او نمیداد. شاید به خاطر همین محدودیت ها در نشان دادن شخصیت لوطیمنشانه داشآکل باشد؛ که عرب، در روایتش بیشتر بر «مرجان» و عشق و گرایش او به داشآکل تکیه میکند تا برعکس.
به هر نشان دادن حال حسوحال عشق زنانه و روایت آن، آسانتر از نشان دادن یک آدم داشمشتی است که باید گاهی هم دمی به خمره بزند! ضمن اینکه به این ترتیب، تماشاچی زن داستان هم علاقهمند می شود تا فضایی را تجربه کند که دوست دارد هم خودش در آن باشد و هم آنرا تجربه کند: جسارت
در ابراز عشق.
جسارتها و محدویدتها
به هر حال، نزدیک شدن به چنین اثری، در حالیکه یک نمونه کلاسیک شده هم از آن وجود دارد، در حالوهوای امروز، جسارت میطلبد. اما جسارتی که تا این حد خود را محدود احساس کند و مدام در پی تغییر چهره شخصیتها باشد؛ طبعا با سابقه ذهنی تماشاگری که داشآکلِ کیمیایی را در ذهن دارد چندان جور درنمیآید و طبیعی است که داشآکلِ عرب، در گیشه موفق نشود.
در داشآکل عرب، نقش «مرجان» پر رنگ، و به شخصیت «کاکا رستم» بیشتر پرداخته شده است. و پایان قصه هم با پایان داستان اصلی، متفاوت است.
اما چرا مرجان باید پر رنگ شود؟ شاید به این دلیل که مرجان موجود دریایی است و در اعماق تاریک دریا نشسته. مرجانی داشآکل هم در اعماق تاریک جامعه مردانه، خاموش و پنهان مانده و و حتی یک کلمه هم حرف نمیزند و هدایت به زیبایی او را نشان میدهد که از لای پرده همهچیز را تماشا میکند، و مانند زنان جامعه سنتیاش، در پس پرده زندگی میکند. تنها کلامش اشکی است که در پایان داستان از چشمانش سرازیر میشود و عقده چندین سالهاش را میگشاید.
عرب میگوید برداشت او از«داشآکل» برداشتی آزاد بوده است؛ اگر برداشت آزاد است پس باید میگذاشت لوطیاش هم آزاد باشد.
اگر مرجان مثل دخترهای امروزی در عشق ورزیدن و ابراز آن احساس آزادی و جسارت میکند. لوطی امروزی هم باید به سبک و سیاق امروزی لوطیگری کند. او باید آنقدر آزاد باشد که لوطیهای زیسته در روایتهای دیگران
را تکرار نکند.
فیلم به دلیل همین تکرار یک نقش کلیشهای و عدم امکان در وفاداریاش به متن، برخلاف میل کارگردان، در تلههای کمدی میافتد. در حالیکه حالوهوای فیلم اصلا کمدی نیست.
و شاید با اغماض بتوان گفت که تنها نقطه قوت فیلم هم در همین نکته است؛ در اینست که حداقل در این روزهای نابسامان که روحیه عمومی جامعه ضعیفتر از هر وقت دیگری است، تماشاگرش را میخنداند؛ هرچند که یک فیلم کمدی نیست!
دیدگاه تان را بنویسید