نگاهی به تجربههای اخیر هادی هزاوهای
رمزگشایی از خاطرات جمعی یک زیستبوم
روزبه صدر
هادی هزاوهای، هنرمندی که در جریان مدرنیسم در هنر ایران دست به تجربههای مختلفی زده؛ در دهههای اخیر در ردیف هنرمندانی شناخته میشود که ماده و شیء را به عنوان اصلیترین دستمایۀ آفرینش هنری به کار گرفتهاند. نمایشگاههای اخیر او به طور پیوسته متمرکز بر «مجسمه-چیدمان»هایی بوده که در ترکیبهایی از خشت و آجر شکل داده است. آجر به عنوان ابژهای یگانه در آفرینشهای هنری اخیر او، جز اینکه ارجاعهای متعددی به فرهنگ و زیستبوم ایرانی دارد، شیئی آشنا و ملموس برای مخاطب او هم هست. در معماری مجموعههای اخیر هادی هزاوهای آجر همان مدیوم ارتباطی میان او و مخاطب است. «آونگ»؛ تازهترین مجموعهای که از هزاوهای این روزها در گالری پروژههای آران به نمایش درآمده هم بخشی از تجربههای هنرمند در همین ردیف است؛ اما آنچه آفرینشهای هنری هزاوهای را به اینجا رسانده از چه مسیری میگذرد.
ذهن جستوجوگر هادی هزاوهای در میان گستره هنرهای کهن تا مدرنیته در حرکت و منبعی برای مطالعه موضوعی و تصویری هنر اوست. در آثار این هنرمند همواره مایهای از موتیفها و المانهای سنتی ایران به چشم میخورد که در خاطره جمعی مردمان سرزمینش جای دارند
وقتی آجرها را به کارگاه هنری خود میبرم روایت بصری آغاز میشود
هادی هزاوهای در گفتوگویی با نشریه گاردین در ارتباط با تجربههای اخیر خود در محور قرار دادن آجر به عنوان ابژه هنری میگوید: «آجر از لحاظ تاریخی اساسیترین واحد در معماری و بناهای ایرانی و خاورمیانه بوده و حتی در بعضی مقاطع خاک رس گرم و به آجر تبدیل میشود. در اوایل سلسله هخامنشی، از آجرهایی به ضخامت 30 و 50 سانتی متر استفاده میکردند. این لعابها ، دارای طرحهای سه بعدی بر روی آنها، با شکلهای طبیعی انتزاعی بودند. نمونههایی از این را در پرسپولیس مشاهده میکنید. میخواستم به پایه و اساس آجر برسم. مانند چگونگی گره فرش، آجرها پایه و اساس معماری هستند. هنر مرز ندارد. نقاشی ، معماری ، موسیقی ، شعر ، ادبیات و هنرهای تجسمی به طور کلی ... همه آنها در یک مفهوم خلاصه میشوند و آن بیان معنایی است که از طریق اشکال و رسانههای مختلف بیان شده است. با این وجود، معماری یک کارکرد اضافی دارد، یعنی ما در آن زندگی میکنیم. من آجر را از آن پایه و اساس ساده ساختمانها گرفتم و آن را به بیان هنری خودم تغییر دادم. وقتی آجرها را به استودیوی خود میبرم و آنها را در کنار دیگری قرار میدهم ، روایت بصری آغاز میشود. آنها زنده میشوند. آنها یک شخصیت، یک هویت انسانی یا الهی به دست میآورند. اسکلت یک ساختمان یا مناره یا آسمان خراش را کشف میکنم که هیچ هدف دیگری جز ایستادن ندارد.»
مرزناپذیری نگاه هنرمندانه
اکرم احمدی توانا نقاش و پژوهشگر که گردآوری نمایشگاه اخیر هادی هزاوهای را بر عهده داشته درباره این هنرمند مینویسد: «مرد جوانی که در دههی شصت میلادی از تهران وارد نیویورک شد، اکنون در آستانهی هشتاد سالگی یک هیپی تمام عیار است که گویی تابستان عشق در زندگی او تمامی ندارد. وقایع مؤثر بر نوعِ نگاهِ هادی هزاوهای به زندگی و هنر، گسترهی وسیعی از «وودستاک» تا اتفاقاتِ معمولِ روزمره در جهان تازه را در بر میگیرد. حالا و با وجود گذشت نیم قرن نمیتوان هادی هزاوهای را مهاجر دانست، چرا که نه در ایران است و نه در امریکا. زیستگاه پارهوقت هرگز جایگزین زادگاه نشد. او کوچ میکند؛ پس هم ییلاق را خانه میداند هم قشلاق را. او همواره در میان راه است، با این یادآوری که در این مدت مکانهای سوم هم در میان بودهاند. هزاوهای سالهاست که در فرار مدام، فضایی دنج و ویژه را جستجو و بلافاصله ترک میکند. این گونه است که هویت برای او برخلاف اغلب هنرمندان مهاجر مسئله نشد. احساس دو گانگی در کارش به وجود نیامد و فاصله در تعلقخاطر او مانعی ایجاد نکرد. حرکت دائم خصیصههای ذاتیاش را عوض کرد، اما هزاوهای را در جایگاه تمایز نسبت به هنرمندان داخلی قرار نداد. نوع نگاه و تمامی آثارش وابستگی مستقیم به قلمروی شرق-ایران دارند. مرزناپذیری نگاه او حاصل نیم قرن در میان بودن است.»
من آجر را از آن پایه و اساس ساده ساختمانها گرفتم و آن را به بیان هنری خودم تغییر دادم. وقتی آجرها را به استودیوی خود میبرم و آنها را در کنار دیگری قرار میدهم، روایت بصری آغاز میشود. آنها زنده میشوند و شخصیت و هویت پیدا میکنند
ذهن جستوجوگر در میان گستره هنرهای کهن تا مدرنیته
هنر هزاوهای بسترساز صحنهای امن برای نگریستن است؛ نگریستن به تجربه آشنا و خوانشی از فرهنگ عامه. ذهن جستوجوگر هزاوهای در میان گستره هنرهای کهن تا مدرنیته حاکم بر غرب در حرکت و منبعی برای مطالعه موضوعی و تصویری هنر اوست. گوناگونی بسیار موضوعی و تصویری در آثار هنری او نیز ریشه در همین خودآموزیهای بیپایان دارد و از همین رو خوانشی نو و ایرانی شده از اصول هنر مدرنیستی را به دست میدهد. او در کارهایش تربیت و فهم فرهنگ ایرانی را همراه دارد و همچنان با رویی گشاده به جهان از روی پذیرش لبخند میزند، بسیار سفر کرده و در کنار زیستن در سفر، به خلق آثارش هم پرداخته است، در سختیها نقاشی کرده است و همچنان و مداوم نقاشی میکند. در آثار هزاوهای همواره مایهای از موتیفها و المانهای سنتی ایران به چشم میخورد. نماهایی از پنجرههای ارسی، معماری سنتی ایرانی و درهای مساجد در کارهای او دیده میشوند که در خاطر جمعی مخاطبان جای دارد. هزاوهای نقاش مستعد و پیگری است و رفتار بیقید و بند او با عناصر محدودش سیرت متمایزی از او ساخته است. پس زمینهها با نقشمایههای کاملاً ایرانی پوشیده شده است؛ همان نقشمایهها در آثارش نیز تکرار میشود. میان آثار او، سنش، محل تولدش، مرام و مسلکش هم مهم میشود و هم بیمعنی. گاهی در آثارش طرحها را خرد و گاهی هم آنها را نفی میکند. با این حال هیچگونه بزرگنمایی محتوایی در آثارش مطرح نیست. او با این اشکال و فرمها بازی میکند و گاهی بخشی از معماری گذشته و نقاشیهای سنتی ایرانی را در کارهایش تداعی میکند. نظم موتیفها در آثار او ممکن است در جاهایی به هم بخورد ولی نظم بصری را در ارائه آثارش فراموش نمیکند. اما همه اینها در بیان هنرمند به سادگی رمزگشایی می شود؛ وقتی میگوید: «من اهل اراک هستم و در جوانی حدود هشت سال در ده آرادان گرمسار به بچهها درس میدادم. طبیعی است که خاطرات آن دوران در آثارم نفوذ کرده باشد هنوز پس از گذشت این زمان طولانی و بعد از دیدن نمایشگاهها، گالریها و شهرهای مختلف دنیا، شهر اراک و ده آرادان در ذهنم باقی است. تمام فرمها و طرحهای هندسی در آثارم از خاطرات کودکی و جوانیام نشأت میگیرند.»
دیدگاه تان را بنویسید