چگونه میتوان همزمان طرفدار شهاب و ترانه بود؟
تشدید مرض دوقطبی در فضای فرهنگی
آبان نامجو
در این زمانه دوگانهها و در این روزگار دوقطبیزده، افراد با جایگیری در یک سو و اعلان موضع علیه سوی دیگر بیشتر از هر چیز، نیازِ به هویتسازی را در خود ارضا میکنند. تصور کنید در این دوگانه با و یا بر جشنواره فجر، هر کدام از ما که در یک سمت ماجرا ایستادیم، در واقع برچسبی به خودمان الصاق کردیم، یعنی که آی جماعت بیایید ببینید من مثلا با ترانه علیدوستی هستم، من معترضم به این قاعده و نظم و علیه آن اعلام موضع میکنم. «من» در اینجا از هر چیز دیگری مهمتر است، هم از «اعتراض» هم از آن «نظم» و هم اساسا از «سلبریتی». اینجا کنش در جهت هویتبخشی است. فرد در قالب یکی از دو جبهه قرار میگیرد که برای خودش چیزی بسازد، چیز به طور خاص همان «هویت» است.
پیشران بودن هر حرکت اجتماعی در حذف تکثر به نفع یک همگرایی اضطراری و موقتی نیست، بلکه در حفظ همگرایی در عین تحمل تکثر است. یعنی هر کدام از مراجع (اعم از سلبریتی وغیره) هم موضع خودش را حفظ کند، بدون این که منجر به تنش یا خشونت شود
پس نتیجه اول این که در چنین دستهبندیهایی «من» به عنوان یکی از افراد جامعه نقش کانونیِ ماجرا را دارد. در واقع اصالت با «من» است.
گفتیم دوقطبی و هر جبههبندی برای خودش لیدرهایی دارد. وجه متناقض این ماجرای «بر» یا «با» جشنواره فجر همین بخش ماجراست. گروه مرجع در این جا سلبریتی-هنرمندها هستند. مرجعی که در این چند ساله با سوگیری در چند بزنگاه سیاسی و اجتماعی نتوانسته وجودی یکپارچه از خودش نشان بدهد. اصلا چرا توقع یکپارچگی میرود؟ چون جامعه چنین مرجعی را منزه و بیخط و خش میخواهد. تصور پیامبرگونگی. پس اعلام موضع مثلا ترانه علیدوستی از سمت عدهای زیر سوال میرود. او در پروژه شهرزاد آلوده به پولهای کثیف شده! و حتی برخی رادیکالتر او را زیر سوال میبرند و میگویند، او که در شش سال گذشته در جشنواره حضور نداشته و اساسا تحریم از سمت او یک امر دروغین است.
یا در مورد محسن تنابنده، شکل تحریم او را نمیپسندند و میگویند تحریم یا از همین امروز شروع میشود و یا اساسا بیمعنی خواهد بود. از آن طرف مثلا درباره شهاب حسینی اینگونه قضاوت میشود که هم با بهروز وثوقی مینشیند و از آمریکا بیانیه میدهد و هم نزدیک به حاکمیت است. آن «من»هایی که به دنبال هویتبخشی هستند، لیدرها، مراجع یا الگوها را یکپارچه و تخت و منزه میخواهند. در حالی که واقعیت این نیست و از نوید محمدزاده تا همین شهاب حسینی و حتی حمید فرخنژاد، وجوه رنگارنگی دارند و قرار نیست آنها پیامبر باشند و یا حداقل در جایگاه فکرسازی بنشینند و خطمشی بدهند، کارِ روشنفکری، کارِ راهبردی، وظیفه دیگرانی است که بنا به ساختار موجود در غیبت به سر میبرند، پس سلبریتی-هنرمند درنهایت در پلتفرم پولسازی و رونق و تفریح و تفرج مرجع است و نه بیشتر، این سوءتفاهم «من»هاست که در واقع اینها را اشتباهی گرفتهاند.
در پروژههای اجتماعی قرار است «من» با ابزار «سلبریتی و جشنواره» به خودش بهبود ببخشد، هر اندازه که عقلانیت تقویت شود، پیشرفت حاصل شده، آن هم بدون خش و خشونت
از «من» گفتیم و از گروه مرجعشده «سلبریتی» در جامعه ایرانی و در انتها و به عنوان نکته سوم و آخرین از راهکاری برای برونرفت خواهیم گفت. پیشران بودن هر حرکت اجتماعی نه در حذف تکثر به نفع یک همگرایی اضطراری و موقتی است، بلکه در حفظ همگرایی در عین تحمل تکثر است. یعنی هر کدام از «من»ها میتواند فکر و عقیده خاصِ خودش را داشته باشد و هر کدام از مراجع (اعم از سلبریتی وغیره) هم میتواند موضع خودش را داشته باشد و حفظ کند، بدون این که منجر به تنش یا خشونت شود.
پس هم موضع شهاب حسینی محترم است و هم ترانه علیدوستی و حتی این موضع سوم که در واقع پذیرش هر دو هست هم مورد قبول و محترم است. آن چه که درنهایت اهمیت دارد نشتِ اندیشه در ذهن تکتک ماست که پس از برهه تا چه حد به عقلانیت مورد نیاز یک حرکت اجتماعی مجهز و چقدر با الزامات گفتگو و فکرورزی آشناتر شدیم؟ در پروژههای اجتماعی قرار است «من» با ابزار «سلبریتی و جشنواره» به خودش بهبود ببخشد، هر اندازه که عقلانیت تقویت شود، پیشرفت حاصل شده، آن هم بدون خش و خشونت.
دیدگاه تان را بنویسید