در باب تئاتر دانشجویی
۱۰ درسی که از نمایشهای دانشجویی یک هفته گذشته آموختم
احسان زیورعالم
1/ تئاتر دانشجویی: به شکل عام به تمامی آثار گروههای دانشجویی، تئاتر دانشگاهی میگوییم؛ اما به نظر میرسد اطلاق این عبارت با توجه به بار معناییش اشتباه است. تئاتر دانشگاهی با پشتوانه معنی آکادمی، تئاتر مبتنی بر نظریه است. تئاتری که خلاقیت را دستمایه قرار میدهد تا در یک بستر آزمایشگاهی یا نظریهای را مخدوش کند یا نظریهای بیافریند. هر چند این تعریف مطلق نیست؛ اما عموم آثاری که در این مدت دیدم چندان خود را درگیر جدال با نظریه نمیکنم. عموماً مشقهای ذهنی هستند و با توجه به ابعاد تولیدشان در حد یک رویداد دانشجویی هستند.
2/زنها در مرکز: تمام نمایشهایی دانشجویی بلا استثنا زن را در مرکز توجه قرار میدهند. زنان پروتاگونیستهای مرموز هستی این آثار هستند. حتی در نمایش «حشره» با وجود آنکه زن نمایش، یک مرد زنپوش است و شخصیتی آنتاگونیست به حساب میآید؛ اما باز این زن نمایش است که خودش را برجسته میکند. او قدر قدرت صحنه است. در «فائزه یوسفی»، فائزه حتی برای نجات خود بازنمایی مردانه میکند؛ اما باز در کالبد زنانه. در «فردای شب» اساساً مردها حذف میشوند و نقش مرد مخدوش میشود. در «دیگرگاه» که اصلاً مسأله دو کارگردان زن نمایش چنان شخصی میشود که آنان خود را در مقام سوژه اثر در معرض نمایش میگذارند.
3/زبان از میان میرود: در دو نمایش «نسخ» و «لرز» زبان اساساً به چالش کشیده میشود، هرچند این رویه افراطی نیست؛ ولی تلاش میشود زبان را از عرش به فرش کشانند. در «فردای شب» و «حشره» زبان منهدم میشود، انگار وجود ندارد. در «مراسلات، فقط» زبان اخته و بیمعنا میشود. در «دیگرگاه» زبان شخصی میشود، دو شخصیت به زبان مشترکی سخن میگویند که مخاطب باید با احتیاط بدان ورود کند، زبان مملو از رمزگان دونفره است.
4/ همه علیه سانسور: در همه نمایشها جدال با سانسور به خوبی مشهود است. در «فائزه یوسفی» سانسور آنتاگونیست است و در «مراسلات، فقط» سانسور پروتاگونیست. انگار سانسور با این آثار زیست میکند. «دیگرگاه» حذف سانسور است، عریان کردن خویشتن در برابر مخاطبان به واسطه شریک اجرایی، تا نقطهای که شخصیترین چیزها بروز میکند. خاطرات شخم زده میشود و ما با جزییات یک رابطه روبهرو میشویم. در «مراسلات،فقط» سانسور چنان سایه میاندازد که مخاطب هم خود را در خطر سانسور میبیند. دو مرد نمایش با چشمهایشان شما را بیحرمت میکنند.
5/ دکور لازم نیست: تقریباً همه نمایشها - منهای «حشره» - از دکور فرار میکنند یا نادیدهاش میگیرند. «نسخ» یک چیدمان است که اصلاً میتوانست نباشد، همه چیز به یک مربع ختم میشود. «لرز» هم با وجود یک سازه معکوسنما، چندان در نخ دکور نیست. همه چیز به فضاسازی سفیدرنگی باز میگردد که اتمسفر نمایش را در چنته خودش درمیآورد. «فائزه یوسفی» صرفاً یک لوستر است عاریه از اجرای «مراسلات، فقط» و این یکی محصول امکانات سالن است، اجرای نمایش در دانشگاه هنر چیز دیگری بوده است.
6/متن را دور بینداز: هر چند بیشتر این نمایشها برمبنای یک متن مسنجم تولید شدهاند؛ اما همگی در اجرا متن را نادیده میگیرند. متن صرفاً بدل به دیالوگهای پیشنهادی میشوند که میتوانند تغییر کند و در فضاسازی نقش مؤثری ندارد یا سهمش از اجرا نسبت به کارگردانی اندک است. همه چی به ایده اجرایی بازمیگردد. جهان این نمایشها بازنمایی یک وضعیت هستند که نویسنده برایش دیالوگ نوشته است.
7/ پیش به سوی انتزاع: اجراهای دانشجویی به شدت درگیر انتزاع هستند. این نمایشها کمتر درگیر تخیل هستند. هر چند «حشره» میخواهد یک فضای گروتسک بیافریند؛ ولی این گروتسک نسبت کمی با فانتزی دارد. بیشتر گرتهبرداری است از یک دنیای سیرک؛ اما فاقد آن تخیل جهان سیرک است. انتزاع موجود در این آثار به شدت برآمده از همان سیستم سانسور است.
8/مرگ بر نشانه، درود بر پدیده: بدون شک وجه مشترک تمام نمایشهای دانشجویی پدیداری بودن آنهاست. آنها به هیچ وجه خود را درگیر نشانه نمیکنند. به شدت جهان این آثار نشانهزدایی میشود. در «فردای شب» هیچ چیز دال بر چیزی نمیشود. صندلیها صندلی نیستند و قرار نیست چیزی باشند. لباسها هم هیچ معنایی حمل نمیکنند. همه چیز به آن پدیدهای بازمیگردد که روی صحنه مخاطب از آن سهیم میشود. در «فائزه یوسفی» اصلاً نمایش با پدیده آغاز میشود، یک مشت استوری زنده که میخواهد فائزه را نجات دهد، پدیده استوری قرار است بازنمایی شود.
9/ بدن بحرانی: مدتی است مدام در تئاتر با مفهومی مواجهیم با عنوان بدن بحرانی. هر چند این مفهوم دقیق باز نشده است؛ اما به شکل شهودی، با تفاسیر شخصی در تئاتر ایران، به خصوص تئاتر دانشجویی استفاده میشود. عبارتی که فوکو استفاده میکند، این روزها در تئاتر ایران به معنای دفرمه کردن بدن، برجسته کردن آن و در نهایت قرار دادنش در یک موقعیت بحرانی است، وضعیتی که منجر به فاکتور نهایی میشود.
10/ خشونت، خشونت، خشونت: همه نمایشها درگیر خشونت هستند. در «فائزه یوسفی» فائزه کشته خواهد شد. در «نسخ» جدال فیزیکی منجر به حذف میشود. در «لرز» پسر همه خانواده را میکشد. در «حشره» همه نوع خشونت فیزیکی شاهدیم. در «مراسلات، فقط» شخصیتها مدام از منظر فیزیک آسیب میبینند، کتک میخورند و بر زمین کوبیده میشوند. در «فردای شب» خواهر مقتدر، خواهر ضعیفتر را ضعیفکشی میکند.
دیدگاه تان را بنویسید