نگاهی به مناسبات اقتصاد هنر در ایران
هنر و بازار؛ پیوستگی عشق و نفرت
بهروز فائقیان
جدل میان مخالفان و موافقان نگاه کالامحورانه به آثار هنری در فضای هنری ما چه ابعادی پیدا کرده است؟ آیا این نزاع فکری تنها در محدوده بخشهایی از جامعه هنرهای تجسمی در جریان است یا اینکه ابعاد وسیعتری را میتوان در این ارتباط شناسایی کرد؟ اساساً این تقابل را باید شکلی از جدال و نزاع فکری بخشی از نیروهای اجتماعی دانست و یا تنها عرصهای برای رقابت و سهمخواهی از اقتصاد هنر در نظر گرفت؟
با مروری بر فکتهای قابل ارجاع در این زمینه، تفاوت دیدگاهها در عرصه اقتصاد هنر در کشور ما را میتوان واجد همه این ابعاد دانست. به بیان ساده آنچه اختلاف میان موافقان و مخالفان کالامحوری در هنر میخوانیم ابعادی از کشاکش و درگیری گرفته تا رقابت و چشمداشت را در بر میگیرد. به این ترتیب علیرغم پیچیدگیهایی که در این میان وجود دارد دو طیف اصلی درگیر این ماجرا را شاید بتوان در یک نگاه کلی به دو گروه اصلی دستهبندی کرد؛ یکی باورمندان به اصالتهای هنری و دیگر سوداگران عرصه هنر. واضح است که مخالفت دسته اول در مقابل مسئله کالامحوری هنر عمدتاً در سخیف بودن و ابتذال مناسبات بازار و نگرانی از تأثیر آن در عرصه صدق و راستی هنر است و از این جهت با ماهیت و مفهوم هنر همسانی پیدا میکند. در حقیقت به گفته منتقدان آثار هنری در جریان کالایی شدن به خاطر ارزش مصرفی و زیباشناختی آن خریداری نمیشود بلکه ارزش مبادلهای آن و خرید آن به قصد فروش بعدی اهمیت یافته است. اما گروه دوم سوداگری و تجارت هنری را از دریچه عواید و داد و ستدهای مالی را بر امر هنر مقدم میشمرند و یا اساساً باوری جدی به پدیدهای متعالی با نام هنر ندارند. اما مخاطب هنرهای تجسمی در این میان چگونه میتواند پاسخی برای چنین تقابل ریشهداری در فضای هنری پیدا کند؟
تقلیل ارزشهای زیباییشناسانه به ارزیابی قیمت
محمدرضا مریدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه هنر، در خصوص ارتباط میان هنر و اقتصاد میگوید: نظام بازار و مبادلات ارزشهای زیباشناختی را به ارزیابی قیمت تقلیل میدهد و هنر را در خود میبلعد. از سوی دیگر اندیشه رمانتیسمی نیز هنرمند را از اقتصاد و مبادلات هنر دور میداند و برحذر میدارد. با این حال پیوند هنر و بازار پیوستگی عشق و نفرت است. نظام معیشتی، هنرمند را به بازار هنر وارد میکند و این البته رویداد خوبی است که اثر هنرمند دیده، خریداری شود و به خانهها و زندگی مردم راه باز کند. برخی با شیفتگی به ارقام بالای فروش مینگرند و برخی نیز با نگرانی از قدرت نمایی پول در ساحت هنر بحث میکنند. اما مسائل اقتصاد هنر فراتر از مناقشات ژورنالیستی درباره قیمتهای بالای فروش و فریبندگی پول است. اما در حقیقت اقتصاد هنر را باید در راهکارهایی برای نظام بودجه و مالیات جستجو کرد؛ چرا که این موضوع توزیع عادلانه تری از حمایتها فرصتها برای همه هنرمندان فراهم میآورد که آفت رانت در هنر پدید نیاید. اقتصاد هنر از یک سو با جنبههای اقتصادی همچون تولید، ستانده، اشتغال و عایدی کالاهای فرهنگی و هنری مربوط است و از سوی دیگر به جنبههای اجتماعی مانند تقاضای فرهنگی، دسترسی، انتخابهای ذوقی و ترجیح مصرف کننده اشاره دارد. از این رو در برنامهریزی اجتماعی و مباحث توسعه فرهنگی باید به طور ویژه ای به تعامل اقتصاد و هنر پرداخت.
ضرورت تفکیک میان هنر محض و هنرصنعت
نهاد حراجگذاری آثار هنری به عنوان نمادی از جریان کالامحوری در هنر ایران اگرچه تمامیت آنچه اقتصاد هنر ایران را میخوانیم در بر نمیگیرد، اما برای نمونه میتواند مصداق روشنی از موضعی باشد که بازار در ارتباط با امر هنر اتخاذ میکند.
سعید فلاح فر منتقد هنری در توضیح بخشی از کارکردهای این دست نهادها مینویسد: عدهای از تشخیص «هنر»، «هنر سرگرمی» و «هنر صنعت» طفره میروند و در قیاس آنها دچار اشتباهات کلیدی و یا پنهان کاری عمدی میشوند. نباید حراج تهران را با معیاری غیر از ساز و کارهای اقتصاد و حراج اندازه کرد. باید پذیرفت حراج تهران، پیش از آنکه رخدادی هنری باشد، فعالیتی اقتصادی و مبتنی بر کالایی به نام «هنر صنعت» است. حراج از کالامحوری تئوریهای اقتصادی تبعیت میکند و اثر هنری را در تعریفی مغایر باورهای پیشین، وارد فرمولها و محاسبات بازار و سرمایه و سود میکند. هنرمند و اثر هنری در حراج قاعدتاً سفارش پذیر است و از تأمین نظر خریدار و دلال یا استقبال از توصیههای برندسازی و... ابایی ندارد. بنابراین نباید از حراج تهران انتظاری مشابه دوسالانهها و حتی بخش فرهنگی و هنری نگارخانهها داشت. حراج تهران بنا به تعاریف و اهدافی که دارد باید مثل هر تاجری، آثاری را عرضه کند که فروش و سود مالی بیشتری دارد. بنابراین کیفیت و خصوصیات محض هنری اصل اول انتخاب و عرضه آثار نیست. از طرفی حراج به عکس رویدادهای ملی برای کسب رضایت مخاطب عام و خریدار طبقه متوسط و منتقد هنری و... تلاش نمیکند و حوزه وظایفش محدود به مشتریهای بالقوه و با توجه به تراز قیمتها، بسیار محدود است. توقع سپهسالاری هنر و ارتقای کیفیت و سلیقه هنری مردم از حراج، یا توقع وظایف آموزش تخصصی و عمومی و... از حراج، خواستهای نامربوط محسوب میشود.
نهاد حراجگذاری آثار هنری به عنوان نمادی از جریان کالامحوری در هنر ایران اگرچه تمامیت آنچه اقتصاد هنر ایران را میخوانیم در بر نمیگیرد، اما برای نمونه میتواند مصداق روشنی از موضعی باشد که بازار در ارتباط با امر هنر اتخاذ میکند
کالایی شدن هنر؛ به حاشیه رفتن روحیه ناب هنرمندانه
پرویز صداقت پژوهشگر اقتصادی در ارتباط با تأثیر کالایی شدن هنر بر مناسبات اجتماعی در این حوزه میگوید: در مخالفت با بحث کالایی شدن موضوع این نیست که هنرمند باید زندگی فقیرانه داشته باشد، بلکه مسئله این است که این سازوکارها هنر را از ذات خود جدا میکند و آن را به ابزاری بدل میکند برای سوداگری مالی. هنر میراث مشترک بشری است. خرید و فروش آثار هنری به قصد کسب سود از طریق سوداگری مالی چیزی نیست به جز شکل جدیدی از انباشت سرمایه از طریق سلب مالکیت از مردم. اثر هنری نباید بازیچهی سرمایههای مالی برای کسب سود باشد. فعالیت حراجگذاری یکی از مصداقهای این جریان است که در عرصه آثار هنری به مرور و به علت استقبال سرمایهگذاران از برخی آثار خاص آثار هنرمندان هم به سمت تولید انبوه و همچنین مطابق با سلیقه سرمایهگذار میرود که همین باعث میشود که از آن روحیه ناب هنری دور شود.
دیدگاه تان را بنویسید