نگاهی به کتاب «چون بوی تلخ خوش کُندر»، زندگینامه فرهاد مهراد
انتخاب نامناسب مدیوم برای موزه خاطرات
بیتا یاری
چه چیزهایی مناسب طرح در یک کتاب است؟ چهحرفهایی بهتر است در روزنامهها مطرح شوند؟ وقتی تصمیم به انتشار کتابی میگیریم آیا واقعاً مشخص کردهایم که چه چیزهایی را مناسب طرح شدن در روزنامهها نیافتهایم و حتماً باید برای آن کتاب بنویسیم و شرح جزییات دهیم؟ آیا هدف و جامعه مخاطبانمان مشخص است و یا مشخص کردهایم که برای چه قشری از جامعه با چه دانش و شعوری میخواهیم کتاب منتشر کنیم؟ آیا برایمان مشخصشده که چه چیزهای ارزشمندی را فراتر از قالب صفحه رسانهها مایلیم برای همیشه در قالب یک کتاب آنهم در این شرایط سخت نشر و چاپ قرار است ثبت و نگهداریم؟
اینها پرسشهای اولیه خواننده در مواجهه با کتاب «چون بوی تلخ خوش کُندر» است که میخواهد ارائهکننده زندگینامه فرهاد مهراد باشد. زندگینامهای که در گفتگو با همسر این خواننده فراموش ناشدنی موسیقی پاپ راک ایران ارائهشده است. هر چه بیشتر در صفحات کتاب غرق میشویم و عکسهای بیشتری را مشاهده میکنیم بیشتر به سوالهای اولیه که در بالا مطرح شد میاندیشیم که انتشار چنین کتابی چه ضرورتی داشته؟ چه نیازی بوده که حرفهای همسر او را در قالب یک مجلد به علاقهمندان این خواننده پرآوازه ارائه کنیم؟
آنهم وقتیکه پوران گلفام در این کتاب نوشته که انگیزه او از این مصاحبه طولانی برای فراهم کردن متریال کتاب «چون بوی تلخ ...» معرفی فرهاد به دور از «اکاذیب منتشرشده در رسانهها» است چراکه او اغلب «کتابنویسیهای پر از تناقض و دروغهای عجیب و باورنکردنی مطبوعات» را مغایر با واقعیت میدانسته است. ازاینرو بهجای ارسال پاسخ به رسانهها و یا انتشار هر آنچه باید درباره فرهاد در رسانهای معتبر گفته شود را در قالب کتاب خاطرات و زندگینامه فرهاد منتشر ساخته است. هرچند میتوانست بهجای برگزیدن مدیوم کتاب، «وبسایتی» به نام فرهاد ایجاد نماید و در آن کلکسیون آلبوم عکسها، دستنوشتهها و هر تکه خاطرهانگیز را ضمن ارائه به عموم نگه دارد و البته ارتباط مستقیمی نیز با علاقهمندان این خواننده برقرار نماید تا درباره اطلاعات ناصحیحی که پیشتر منتشرشده بتوانند بحث نمایند و اینگونه زندگینامه را از حالت «موزه خاطرات» خارج سازد. ضمن آنکه کتاب را از اتهامِ ناخواستهِ غیرمجاز دانستنِ حرف زدن و سخنرانی درباره فرهاد برای دیگران و بیصلاحیت دانستن آنان، بری میساخت.
اینکه علاقهمندان فرهاد بدانند او با افراد بزرگی چون محمدرضا شفیعی کدکنی، فقیه، ادیب، شاعر و استاد ادبیات دانشگاه تهران و هوشنگ استوار، موسیقیدان، آهنگساز و مدرس هارمونی کالج سلطنتی لندن (که البته در کتاب یکی از برجستهترین آهنگسازان «مکتب موسیقی سمفونیک ایرانی» معرفی شده) دیدار داشته و موردپذیرش، علاقه و محبت این دو بزرگ قرارگرفته بوده در جای خود بسیار باارزش است اما کتاب به گفته نویسنده آن قرار نیست به بحث هنر فرهاد و موسیقیاش ورود کند و میخواهد او را در «مقام یک انسان» معرفی نماید که همین با آنچه مخاطب در متن با آن مواجه میشود چالش عظیمی را ایجاد مینماید که مفهوم اینگونه تأکید بر این «انسان بودن» چیست؟ از لحن و حالتی که از نوشته کهندل استنباط میشود آن است که او فرهاد را دارای شان و مرتبه والای انسانی، بالاتر از عموم یافته و میخواهد این انسانیت را معرفی کند که ناشناخته مانده، غافل از اینکه درک هر خواننده از انسان بودن با دیگری متفاوت است و با توجه به متن کتاب میتواند درست عکس خواسته نویسنده تعبیر شود.
یکپارچگی و انسجام کتاب مهمترین نکته در حین انتشار آن است ولو به جهت آنکه گردآوری خاطرات باشد مانع از آن نیست که ناشر در انسجام، بههمپیوستگی و یکریختی مطالب آن دقت ننماید و کتابی را که روای و دانای کل آن از سوم شخص به یک مجهول تغییر موضع میدهد را بهعنوان کتابی مرجع ولو برای خاطرات موردپذیرش قرار دهد.
دیدگاه تان را بنویسید