دغدغه مستندنگاری در نمایشگاههای هنر معاصر
کوشش هنرمندانه برای ثبت محتوای خاطرهجمعی در روزگار دگرگونیها
بهروز فایقیان
ثبت و ضبط رخدادها و آنچه در یک کلام جهان پیرامون ما را شکل میدهد، دغدغه ای همیشگی در ذهن هنرمندان بوده و در این میان شاید هنرهای تجسمی نقشی بیشتر را به خود اختصاص داده است. بسیار پیش از آنکه عکاسی فرصت یابد تا بار اصلی مستندنگاری ها را بر دوش بگیرد، این نقاشان بودند که آنچه را انسانهای پیش از ما ساخته بودند، در تصاویری شفاف و واقعی ارائه کردند. اما هنر معاصر با همۀ رسانههای متکثر و اشکال بی نهایتش ابعادی تازه از مفهوم مستندنگاری را برای ما به ارمغان میآورد؛ گویی ابزار هنری میخواهد این بار پوستۀ رخدادها را بشکافد تا درونیترین و دور از دسترس ترین وجوه واقعیت و خاطرات را مقابل دیدگان مان بگذارد.
جنبههای استنادی هنر معاصر در عین حال که تا اندازه زیادی به شخصی سازی رخدادها و واقعیتها اختصاص دارد، اما همان اندازه هم میل به اشتراک گذاری دریافتها و احساسات شخصی را نیز در خود میپروراند. شاید به همین علت است که گاهی مضمون عمومی نمایشگاههای هنر معاصر تا این اندازه به بیم وامیدهای همه ما نزدیک میشود. بیم از دست دادنها و فراموشی آنچه امروز حقیقت پیرامون ما را شکل میدهد، یا نگرانی از آخرین تکه پاره شدنهای خاطرات جمعی ما که از دستمان میروند. شاید همین خصلت اصلی مستندنگاری ها در هنر معاصر است؛ چنگ انداختن به آخرین لحظات رخ دادن واقعیت و ثبت و ضبط آخرین نفسهای موجودیتی که برای همیشه از دست میرود؛ ثبت آن تصویر نهایی.
گذشته از اینکه شدت گرفتن یا فروکش دغدغه مستندنگاری معاصر در دورههای هنری خاص به چه عواملی وابسته است، انعکاس این تلاشها برای ثبت در حافظه جمعی ما خود ضرورتی انکار ناپذیر است و به همین ترتیب بازتاب تلاش هنرمندان در مسیر سندیت بخشیدن به اتفاقها. اما مصداقهای چنین تکاپویی در نمایشگاههای این روزهای هنرمندان معاصر ما چگونه شکل گرفته است؟
فرش ایرانی در برشی از زمان
«باغ مقدس» عنوان مجموعه ای از آناهیتا غضنفری است که این روزها در گالری شیرین به نمایش درآمده است. هنرمند در این مجموعه بر آن است تا نقش فرش را که همانا تکه ای از هستی است در برشی از زمان ثبت و ضبط کند. از موضوعات رایج در فرشهای ایرانی، گل است. تصویر یک باغ سرسبز که عمیقاً ریشه در میراث مذهبی و فرهنگی طراحی ایرانی دارد. طراحی باغ معمولاً بر اساس باغهای رسمی در ایران باستان و پریان باستان ساخته شده است که مملو از گلها و گیاهانی که توسط پانلهای زینتی از مسیر راه جدا میشود. به نظر میرسد که باغ، بهشت را درست از آسمان میآورند و میخواهند آن را روی زمین بگذارند و بر آن زندگی کنند.
آوردن باغ ازآسمان بر روی زمین و راه رفتن بر روی آن و احساسی که میخواهید آن را در زندگی برای خود همیشه حفظ کنید. تصور زندگی بر روی قطعه ای از تاریخ و فرهنگ و نفس کشیدن در فضایی که نمادی از طبیعت ناب است . جایی که گویا مدت زمان طولانی است که زمان در آن متوقف شده است، اما انسان همچنان به ریتم ابدی طبیعت در آن زندگی میکند. زمان عبور میکند و همه چیز به آرامی، اما بی وقفه تغییر میکند. یک روز خیلی طول نخواهد کشید اما تغییرات اتفاق میافتد. هر روز کمی متفاوت است، کمی به این طریق و کمی به طریق دیگر اما کاملاً بی اراده. هنرمند در اینجا قصد دارد زمان را متوقف کند و باغ را ترک کند و اجازه ندهد که بمیرد. میخواهد بهشت برای همیشه در سکوت باقی بماند تا او در آن زندگی کند و زنده نگهش دارد.
نظاره تأثیر زمان بر اشیاء
«چطور از روی ترس تصمیم نگیریم» هم نمایشگاه آثاری از علیداد جلالی است که در گالری دلگشا به نمایش درآمده است. هنرمند در این مجموعه انتخاب میکند اما از جایی به بعد نقش مخاطب کنجکاوی را میگیرد که تأثیر زمان بر روی اشیاء را نظاره میکند. زمان میپوساند، رنگها را میپراند، معانی را تغییر میدهد یا بی معنی میکند. هر کدام از واکنشهای شیء در طول زمان برای هنرمند به عنوان یک ناظر اهمیت مییابد.
تصاویر او معانی خود را از پیشروی در زمان به دست میآورند. تصاویری که در آزمون زمان شکست خورده و با پیشروی آن معنی خود را از دست میدهند. پرده حمامی با طرح نقشهی جهان که دیگر ارزش استنادی ندارد و صرفاً تبدیل به یک شیء تاریخی شده است. مدرکی از واقعیتی که دیگر خاصیت استنادی ندارد. زمان و مکان واقعیت اشیاء را به حالت سیال در میآورد. شیء تغییر و بسط پیدا میکند. اولویت نمونه اصلی و نمونههای تغییر یافتهاش نادیده گرفته میشود و در عوض در اشیاء تکرار شونده برابری شکل میگیرد. نه حقیقتی واحد و نه نمونه اصلی، فقط نسخهها هستند که شکل میگیرند.
نمادهای شهری و روایت بازماندنها
«شهرآرا» عنوان مجموعه آثار امین اسکندری است که در گالری پروژههای آران به نمایش درآمده است.
هنرمند در اینجا دغدغه اضمحلال و فراموش شدن عناصر و نمادهای شهری مثل اتوبوسهای دوطبقه ، تاکسی پیکان، جعبههای پست و باجههای تلفن را دارد. او توجه مخاطب را به جزییاتی که معمولاً سرسری گرفته میشوند جلب میکند، و اشیـا و ابزاری را که علیرغم بار تاریخی و احساسات و خاطراتی که به همراه خود دارند، به دست فراموشی سپرده شدهاند به صحنه امروز باز میگرداند. به زعم او همه چیز در ایران شامل تغییر میشود، خیلی از اوقات به گذشته و تاریخ اهمیتی داده نمیشود، و همزمان عناصری هستند که مخصوصاً به محاق فراموشی رانده میشوند تا از حافظه جمعی زدوده شوند. زندگی ایرانی که به سهولت بریده و کوتاه و بی سرانجام میشود.
پیکان تحت لیسانس برای 38 سال در ایران تولید شد. در سالهای اولیه مالکیت اتوموبیل پیکان نشانه از «رسیدن» بود؛ رسیدن به وضعیت اجتماعی مطلوب و امید به رفاه در آینده. راننده ای که با تاکسی پیکان خود معاش خانواده را تأمین میکند، و همانطور که قابل پیش بینی است به طور مداوم از وضعیت و زندگی خود شکایت دارد. شیری از اتوبوس دوطبقه پیاده میشود و نشانی «مهرآباد» را میپرسد و بدون کوچکترین درنگی راننده که با دنیای سوررئال و عجیب و غریب زندگی ایرانی کاملاً آشناست، مسیر «مهرآباد» را به شیر نشان میدهد.
رسالت تاریخی عکاسی
در ثبت رخدادها
و بالاخره نمایشگاه آثار علی صمدی که با عنوان « افسردگی زبان مشترک انسان و حیوان» در گالری نات برپا شده، رسانه عکاسی را برای بیان هنری خود برگزیده است. این نمایشگاه که سگهای رنج دیده، درد کشیده و رهاشدۀ یک پناهگاه حیوانات را به تصویر میکشد، در کنه خود بر رسالت تاریخی عکاسی شهادت میدهد. عذاب سگهایی که برخیشان از سوی اشرف مخلوقات مورد آزار و خشونت قرار گرفتهاند. عکسها به درون «دیده»ها نفوذ میکند. خیره شدن طولانی به این عکسها دشوار است، چرا که آنها به تماشای ما نشستهاند، آن هم درست زمانی که ما میپنداریم در حال تماشای شان هستیم. در خیره شدن همزمان انسان و حیوان به هم مغاکی عظیم شکل میگیرد که تنها زبانِ مشترک دیدههای خالی، سرد، رنجور، دلزده و افسرده هر دو طرف است که به بطن جان هم راه مییابند. این عکسها از دستور زبان افسردگان تبعیت میکنند و بنابراین عاری از هر آنچه هستند که نمایشی باشد، آن هم در زمانهای که نمایشگاه مکانی برای توصیف همزمان محل نگهداری خودروهای وارداتی و هنرهای تجسمی است.
دیدگاه تان را بنویسید