درباره معجونی از تئاتر و سورئالیسم و سینما
مسخرهباز؛ ایدههای ناب که در یک سلمانی قیچی شد
ایمان عبدلی
همین ابتدای یادداشت باید تکلیف شما احتمالا مخاطب کمحوصله سینمای ایران را روشن کنم. اگر طالب فیلمی هستید که داستانش قرار است سرگرمتان کند، «مسخرهباز» انتخاب مناسبی برای شما نیست. همایون غنیزاده همان فرم موردنظرش در نمایشهایی چون «میسیسیپی نشسته میمیرد» را به پرده سینما منتقل کرده با یک تفاوت آشکار در این دو مدیوم. اگر در صحنه نمایش پروداکشن عظیم و نَفَسِ عوامل باعث میشود که نمایش تا انتهای کار جذاب بماند، در سینما همهچیز میتواند مقابل دوربین معمولی جلوه کند و چیزی از نَفَسِ عوامل در میان نیست. پس برای ایجاد کشش باید تعلیق و گره داشت، همانی که «مسخرهباز» ندارد و داستانش حرکت طولی ندارد.
از یاد نبریم که این اولین کار همایون غنیزاده در مدیوم سینماست و فیلم دلخوشیهای امیدوارکنندهای پیشرو میگذارد. خیلی از بزرگان سینما هم در ابتدا آثاری نه چندان قابلتوجه روی پرده آوردند و سینمای ایران به فیلمهایی این چنینی که رنگبندی اکران را تنوع میدهد احتیاج دارد
در واقع موقعیت داستانی در «مسخرهباز» به عمق هم نمیرود و بیشتر با یک فضای پرسهزن مواجهیم. این حرکت نداشتن و درجا زدن بعد از 15 دقیقه مخاطب را کلافه میکند و انگار سوار اتومبیلی شده که دائما دور یک میدان میچرخد. در چنین شرایطی اگر تماشاچی تهوع نگیرد، حداقل دلزدگی خواهد داشت. حالا هر چقدر هم که روابط میان سه کاراکتر اصلی داستان بدیع و خلاقانه و در دنیای سورئال باورپذیر درآمده باشد، باز هم چون حرکت داستانی نداریم پس اتفاقی برای تماشاچی نمیافتد.
بگذارید از آن سر ماجرا قضیه را نگاه کنیم. در خلأ داستان چه چیزهایی از دست رفته؟ یعنی در واقع چه چیزهای ارزشمندی در این فیلم داشتهایم که حالا در غیبت داستان تلف شده؟
کاراکتر کاظم آقا با بازی فوقالعاده علی نصیریان یک عاشق خسته به یادماندنی است. آن شوخی تکرارشوندهاش و آن ماجرای لرزش دست و اصرار به اصلاح سبیل مشتریان، به تنهایی یک سرو گردن از شوخیهای کمدی سینمای ایران بالاتر است. چون یک موقعیت کمیک ایجاد شده و نه صرفا یک دیالوگ ساده جنسی و یا یک موقعیت پیشپا افتاده اسلب استیک.
کاراکتر شاپور با بازی متفاوت بابک حمیدیان ظاهرا کاریکاتوری است از یک فعال سیاسی که حالا وضعیت متفاوتی دارد و یک شاگرد سلمانی است. شاپور هر روز تُن ماهی میخرد و هر روز گمان میکند در تُن ماهیاش مو هست و با شرکت تولیدکننده تماس میگیرد. شاپور دائما شاکی است تا جایی که اولین رابطهاش را برقرار میکند. صبح پس از رابطه، او تبدیل به یک آدم ملایم و خونسرد و مهربان شده، انگار بنبست عصبی او از سر برطرف نشدن نیازهای جسمیاش بوده و این کنایه ظریفی است و کمیاب در سینمای ایران. و اما دانش که داستان از زبان او روایت میشود. یک عشق سینما که دائما مرز میان واقعیت و رویا را رد میکند. او از فرط عشق به سینما و هما (هدیه تهرانی) کمی خُل میزند و دچار جنون شده است. رفتار تکرارشونده و نمادگرایانه دانش، کنایهای است به وضعیت انتخابهایی که در دل خودش جبر دارد و در واقع نمایشی از انتخاب هستند.
نکته مشترک درباره هر سه کاراکتر وجه تکرارپذیر بودن رفتارهای آنهاست که در بار اول بسیار کمیک و جذاب و خلاقانه به نظر میرسد و در دفعات بعدی چون در ریل داستان نیفتاده، قابل پیشبینی و کسلکننده شده. در واقع برمیگردم به ابتدای دو پاراگراف قبل، «مسخرهباز» سه کاراکتر تازه معرفی میکند و یک سلمانیِ کمنظیر و فضایی که در آمده، اما برای آدمهایش برای سلمانیاش برنامه ندارد. چون به پیش نمیرود همه آدمهایش در ذهن تماشاچی سقط میشوند.
توسعه داستان در یک فضای فانتزی و سورئال حتی بیشتر از یک فضای رئال اهمیت دارد، چون تماما نیاز به حفظ انسجام هست و فیلم غنیزاده چونان کلیپهای جذاب یکی دو دقیقهای است که انگار با یک چسب ناچسب سعی شده به هم چسبانده شود و در انتها شبیه یک کلاژ ناهمگون شده و اصلا این تب کلاژسازی هم خودش حکایتی است نه فقط در سینما بلکه در تمامی عرصههای هنر.
در هر صورت وقتی انسجامی در میان نباشد، همهچیز از دست میرود، آن همه میزانسنهای باشکوه و در عین حال مینیمال، آن تلاش برای تزریق موسیقی و بو و نور که در جای جای سلمانی کاظم آقا حضور دارد.
البته آن همه ارجاعات بامزه به تارانتینو و علی حاتمی و دیگران چون در یک بافت منسجم اتفاق نیفتاده، تکه شده و بیربط به نظر میرسد. ازهمین جهت هم هست که «مسخرهباز» در کلیپهای اینستاگرامی اثری وسوسهکننده به نظر میرسد، چون میشود یک دقیقههای بسیاری از آن درآورد که دیدنیست، اما در کلیت اتفاقا کمی توی ذوق میزند، به طور خاص برای تماشاچی عادی سینما.
و اما نکته آخر درباره جو نامطلوبی است که توسط برخی منتقدان حوالی فیلم صورت گرفت. همانهایی که پس از نمایش فیلم در جشنواره، آن را مسخره کردند و خودِ کارگردان را بیسواد خطاب کردند.
«مسخرهباز» در کلیپهای اینستاگرامی اثری وسوسهکننده به نظر میرسد، چون میشود یک دقیقههای بسیاری از آن درآورد که دیدنیست، اما در کلیت اتفاقا کمی توی ذوق میزند، به طور خاص برای تماشاچی عادی سینما
واقعیت این بود که توقع بیشتری از همایون غنیزاده میرفت؛ اما فیلم او حداقل تازه و خلاقانه است و از جریان کلی سینمای ایران کمی راهش جداست.
از یاد نبریم که این اولین کار او در مدیوم سینماست و فیلم دلخوشیهای امیدوارکنندهای پیشرو میگذارد. فراموش نکنیم که خیلی از بزرگان سینما هم در ابتدا آثاری شلخته و نه چندان قابلتوجه روی پرده آوردند و چقدر سینمای ایران به فیلمهایی این چنینی که رنگبندی اکران را تنوع میدهد احتیاج دارد.
در این یک دهه اخیر چند فیلم فانتزی و سورئال داشتهایم؟ چنین انتقادات تندی بیشتر جهت سرکوب و منکوب است و فضای کار را اخته میکند. اگر واقعا تب فرهادیسم و کمدی آبگوشتی خستهمان کرده باید به آثاری چون «مسخرهباز» فرصت داد. این قلم نحیفتر از آن است که باید و نبایدی تعیین کند، اما شاید هم این صدا به جایی رسید و والسلام.
دیدگاه تان را بنویسید