تاملی بر سرنوشت مدارس هنری شاخص ایران
نهادهای شاخص آموزش هنر و استحالههای ساختاری
بهروز فائقیان
استحاله و پوستاندازی یا انحلال تدریجی و درنهایت تعطیلی؟ مدرسههای هنری شاخص کشور ما به چه سرنوشتهایی دچار میشوند و اساساً نگاه ما به این نهادهای آموزش هنری چگونه است؟ واضح است که مراکز آموزشی شاخص عصر ما به عنوان نهادهایی مولد و تاثیرگذار واجد هر دو جنبه ملموس و ناملموسی هستند که از میراث فرهنگی کشورمان انتظار داریم. هویتهای مکانی و ارزشهای تاریخی این مدارس از یک سو و تاثیرگذاریهای نسلی آنها همزمان ارزشهایی را یادآوری میکنند که شاید کمتر مورد توجه قرار میگیرند یا از اهمیتشان سخن به میان میآید. اما در دهههای اخیر ما چگونه به چنین پدیدههایی نگاه کردهایم و به تبیین این ارزشها پرداختهایم؟ بهانه پرداختن به چنین مقولهای خبری است که به تازگی و در 13 مهرماه در ارتباط با افتتاح شعبهای دیگر از هنرستان هنرهای زیبا در شهرستان بیرجند منتشر شد. افتتاح این هنرستان به دنبال تغییراتی که در ساختار و محتوای آموزشی هنرستانهای هنرهای زیبای کشور پیش از این آغاز شده روی میدهد. بخشی از تغییرات ساختاری هنرستانهای هنرهای زیبای کشور در افزودن رشتههای درسی افزون بر آنچه در گذشته در این هنرستانها تدریس میشده است که به روال آموزشی در این مراکز تبدیل شده و میتوان این رویکرد را نوعی استحاله ساختاری به حساب آورد. آنچه در این ارتباط و مشخصاً به عنوان یک سوءتفاهم جدی پیش از هر چیز به آن پرداخت تناقضی است که این رویکرد درون خود میپروراند. افزودن رشتههای سینما و تئاتر به ساختار آموزشی مرکزی که با عنوان هنرهای زیبا شناخته میشود، اساساً اقدامی غیرکارشناسانه و غیرقابلتوجیه است که نشان از نوعی شتابزدگی در این تصمیمات دارد. بر همگان واضح است که دستهبندیهای کارشناسی شده و دقیقی در ارتباط با شاخههای مختلف هنری در جهان هنر تبیین و تعریف شده که عمدتاً از آنها با عنوان هنرهای هفتگانه یاد میشود. بر اساس این دستهبندی روشن است که گردآمدن شاخههایی چون هنرهای دراماتیک و شاخه هنری جدیدتری چون سینما زیر پرچم هنرهای زیبا -هنرهای تجسمی یا به عبارت دیگر هنرهای بصری- اصولاً امری خطا و ناشی از بیدقتی خواهد بود و در صورتی که قصد برهم زدن ساختار کلی این مرکز موردنظر بوده چرا عنوان هنرهای زیبا همچنان بر سردر آن باید خودنمایی کند؟ اما از این خطای ابتدایی در تغییر ساختاری هنرستانهای هنرهای زیبا که بگذریم پرسش مهمتر این خواهد بود که با وجود چنین کمدقتیهایی؛ تغییرات محتوایی و ساختاری اعمال شده بر این نهاد آموزشی تا چه اندازه با تأمل و دقتنظر همراه بوده است؟ پرسش مهم دیگر این است که اساساً این تغییرات با چه اهدافی صورت میگیرد؟ آیا بر پایه مطالعات و بررسیهای کارشناسانه به این نتیجه رسیدهایم که ساختار قبلی هنرستانهای هنرهای زیبا دیگر کارآیی و تاثیرگذاری گذشته را ندارد، طوری که لزوم تغییر ماهیت آن احساس میشود؟ اگر چنین است چرا تصمیمگیران هرگز چنین یافتههایی را با جامعه هنرهای تجسمی کشور در میان نگذاشتهاند و آنها را در جریان این تصمیمگیریها که حالا جامه عمل به خود پوشیده قرار ندادهاند؟ مطمئناً یافتن پاسخی برای این پرسشها در چنین فرصت کوتاهی امکان نخواهد یافت و در این مجال تنها به طرح این پرسشها میتوان پرداخت. شواهد نشان میدهد عمدۀ آنچه موردنظر تصمیمگیران چنین اقدامی بوده، همراهی و هماهنگی هرچه بیشتر ساختار و محتوای آموزشی هنرستانهای هنرهای زیبا با نظام آموزش و پرورش بوده که اساساً نگاه قالبی و یکسان به مقوله آموزش دارد و هرگونه ساختار اختصاصی و نوآورانه در آموزش را برنمیتابد. اکنون شاهد آن هستیم که بالاخره بعد از نزدیک به هفت دهه از تأسیس هنرستانهای هنرهای زیبای تهران آرام آرام توانسته یکسانسازی آموزشهای هنری را به عرصه این نهاد شاخص آموزش هنر در کشور هم برساند و این تنها یکی از نمونههای استحاله نهادهای شاخص آموزش هنر در ایران است که آرام آرام به رنگ باختن هویت آنها منجر میشود و از گردونه نظام آموزشی کشور خارجشان میکند. از این دست استحالههای هویتی نهادهای آموزشی باید به انحلال و تغییر ماهیت دانشکده هنرهای تزئینی و دانشکده هنرهای دراماتیک اشاره کرد که درنهایت به شکلگیری نهادی با عنوان دانشگاه هنر منجر شد و فارغ از اینکه امروز عملکرد و خروجی این دانشگاه تا چه اندازه قابلدفاع است، دستکم به از دست رفتن نهادهایی در حافظه جامعه هنری مان منتهی شد که به گواه تاریخنگاران و صاحبنظران هنری نسلهایی از سرشناسترین هنرمندان عصر حاضر را به جامعه هنری ما معرفی کردهاند. هنرستان هنرهای زیبای تهران یکی از معدود بازماندههای این دست مراکز آموزشی است که کم کم میرود به سرنوشتی مشابه دچار شود. مدرسهای که غلامحسین نامی نقاش سرشناس ایرانی درباره آن میگوید: «من بیش از ۲۰ سال از دوره جوانی خودم را در این هنرستان گذراندهام، در این زمینه تحقیق کردهام، ولی جایی ندیدم که یک مرکز آموزشی در سطح متوسطه در دنیا آموزش هنر داده باشد و هنرجویانش جنبشی را به وجود بیاورند که پایه و اساس جریانی بسیار مهم در آن مملکت شود.»
دیدگاه تان را بنویسید